راستش من نه مسعود فراستی را میشناسم و نه اصلاً بینندهی برنامهی «هفت» هستم. البته که حرفهای فراستی را شنیدهام و به نظرم سیچهل درصد از نقدهایش از روی غرض و ناجوانمردانه است و باقی کاملاً درست، حالا گیریم لحنش در بیان این نقدها فیلمساز و مخاطب را چندان راضی نکند. او به خیلی از فیلمها بهدرستی میگوید «مزخرف» و بدون تعارف هم میگوید و خیلیوقتها هم از فیلمهایی طرفداری میکند که آدم را در نگاه مستقل او به شک میاندازد. خیلیها از او متنفرند و حتی «روانی» میخوانندش و البته طرفدارهایی هم دارد که من با هر دو جبهه برخورد و صحبت داشتهام و هر کدام دلیل خودشان را برای تنفر و طرفداری دارند که خودشان میدانند. اما فارغ از تمام اینها، فراستی، واژهای را وارد نقد سینمایی کرد که ماندگار شد: «فیلم ماقبل نقد». عرض کردم که من کاری به شخصیت فراستی و حرفهایش ندارم، اما به نظرم این واژه، برای خیلی از فیلمها کاربرد دارد.
یک منتقد نیازی نیست دربارهی هر چیزی با زبان منطق و دلیل جلو برود. گاهی فیلم بدی میبیند و میگوید بد بود. تمام! همین! چرا همه توقع دارند او حتماً برای این بد بودن، دلیل بیاورد؟ بعضی فیلمها واقعاً راهی باقی نمیگذارند، نمیشود بهشان پرداخت و نیازی هم نیست. این که بگوییم فیلمی ماقبل نقد است و کنارش بگذاریم، لزوماً به معنای «بیسواد بودن» و «نابلدی» و یا حتی «غرضورزی» نیست، موضوع این است که خودِ فیلم و خودِ فیلمساز آنقدر از قافله عقب هستند که نیازی نیست برگردیم و دستشان را بگیریم و پیش بیندازیمشان. حالا صحبت از دو فیلم جدید روی پرده، سمفونی نُهم (محمدرضا هنرمند) و انیمیشن بنیامین (محسن عنایتی) است که هر دو از شدت عقبماندگی تبدیل به چیزی شدهاند به نام «ماقبل نقد».
هنرمند بعد از سالها فیلم نساختن، هوس فیلم ساختن کرده اما انگار نمیداند که این ایدهی دستمالیشده و بهشدت تکراری دیگر جذابیتی ندارد. فیلم تکهپارهای از داستانکهای مختلف است که بهزور و ضرب کنار هم جمع شدهاند. سر زدن به دورههای تاریخی مختلف و همراه شدن با شخصیتهای تاریخی، سازندگان فیلم را دچار اشتباه کرده و تصور کردهاند هر چه دل تنگشان بخواهد میتوانند بگویند، غافل از اینکه این سرککشیدنها باید نظم و نسقی داشته باشد، ریتمی داشته باشد، معنا و مفهومی داشته باشد. همینطوری که نمیشود همهچیز را کنار هم ردیف کرد! انیمیشن بنیامین هم در واقع … نه! اصلاً بیخیال این یکی بشویم بهتر است! همین و تمام!
پیشتر با این رویه موافق بودم که فیلمی که ارزش حرف زدن رو نداره بیخیالش باید بود. مثل یک منتقد رادیویی خارجی بود که درباره بعضی از فیلمها فقط لفظ آشغال (Garbage) رو به کار میبرد.
اما اخیرا که به شدت در علوم طبیعی مقالات بسیاری را داوری کردم و الگوهای مختلف داوری و نقد رو می بینم طبق توصیه بزرگان علم نه سینما، باید درباره بدترین ها هم نظر داد که بقیه از چقدر بد بودن و چرا بدبودن اون اگاه بشن.
و اینو رسالت منتقد و داور می دونن.
درباره فراستی هم یک نکته رو می خواستم بگم
قبل از ورود به تلویزیون اینطوری نبود یهو حالش بد شد شایدم حالش خوب شده!!!
احتمالاً خوب شده!
ب فیلمی ب مثل درباره الی نیم ستاره از پنج میده بعد از ابد و یک روز و جوکر تعریف میکنه. اصلا باش حال نمی کنم. اصلا