نگاهی به فیلم ضبط ۳ تکوین REC³ Génesis

نگاهی به فیلم ضبط ۳ تکوین REC³ Génesis

  • بازیگران: لِتِچیا دولِرا ـ دیه گو ماریتن ـ خاویر بوتت و …
  • فیلم نامه: پاکو پلازا ـ لوسیو بردخو
  • کارگردان: پاکو پلازا
  • ۸۰ دقیقه؛ محصول اسپانیا؛ سال ۲۰۱۲
  • ستاره ها: ۱/۵ از ۵

مثل ژیگاورتوف

 

خلاصه ی داستان: یک عروسی شاد و شلوغ برپاست؛ کلارا و کولدو قرار است به هم برسند و از این موضوع هم شدیداً خوشحال هستند. اما ناگهان با دیوانه شدن چند تا از مهمان ها، همه چیز بهم می ریزد …

یادداشت: هر چند اشارات گذرای آن فیلمبردار حرفه ای عروسی به آدریان، پسر جوانی که با دوربین هندی کمش از وقایع عروسی فیلمبرداری می کند، درباره ی کیفیت برتر دوربین حرفه ای اش نسبت به دوربین پسر و جملاتی نظیر: “از یه چیز فیلم بگیر که چشمای عادی نمی تونن ببینن، مث ژیگا ورتوف، سینما وریته”، در چارچوب روایت داستان فیلم، چندان جا نمی افتد و کمی تا قسمتی بیشتر، شعاری و بی ربط به نظر می رسد، اما بهرحال کارگردان که دو قسمت قبلی این سری را هم خودش ساخته ( که اتفاقاً قسمت های قبلی، مخصوصاً قسمت اول، مثل تقریباً همه ی قسمت های اول، تا حالا بهترین فیلم از این سری ست ) سعی کرده دوربین های روی دست را کنار بگذارد و روش همیشگی فیلم های زامبی گونه و ژانر ترسناک را در پیش بگیرد. انگار عمد داشته آن واقع نمایی را کنار بگذارد و روش کلاسیک را دنبال کند. شاید او می خواسته، اینگونه، به نوعی با روش های قبلی خودش بجنگد و به قول معروف، خود را تکرار نکند و شاید هم یک جورهایی مخاطبانش را که با توجه به سری های قبلی، با انتظارات خاصی به تماشای فیلم می نشینند به بازی بگیرد، اما همین ماجرا، می شود پاشنه ی آشیل فیلم. قسمت هایی که به قول معروف “مستندنما” به نظر می رسد، دارای جزئیات خوبی ست که تماشاگر را جذب می کند؛ جزئیاتی از قبیل زخم روی دست عموی داماد (کولدو ) که به گفته ی خودش سگی گازش گرفته و تأکید چند باره و بسیار گذرای دوربین پسر جوان روی زخم ها که وقتی در میانه ی مهمانی، همین عمو، جزء اولین نفراتی ست که به زامبی تبدیل می شود و مهمانی را بهم می ریزد، این اشارات، معنادارتر می شود، یا باز هم تأکید آرام و بدون غلو دوربین به کسانی خارج از مهمانی که دارند از راه دور به جمع افراد شاد عروسی نگاه می کنند و آنقدرها هم فوکوس نیستند که معلوم شود موجودیت شان چیست و یا مثلاً آن پدربزرگ سمعک به گوش که اول کولدو را بغل می کند و بقیه با شنوایی پایین او شوخی می کنند و سمعکش را به دستش می دهند و همین پدربزرگ در آخر، تبدیل به یکی از همان موجودات ترسناک شده که به کولدو حمله می کند و کولدو مجبور به کشتنش می شود در حالیکه همچنان حواسش به سمعک اوست، تمام این موارد، هم باعث پیش آگاهی مخاطب نسبت به فاجعه ای که در کار است می شود و هم فضایی باورپذیر می سازد که بسیار قابل قبول است مخصوصاً هم که فضای گرم عروسی، سر و صداها، شلوغ کارها، مهمان ها و شوخی هایشان با عروس و داماد، به باورپذیری و گرمای فضا کمک بیشتری می کند و بیننده را برای دیدن نیمه ی بهم ریخته و ترسناک فیلم، آماده می کند اما وقتی وارد قسمت اصلی داستان می شویم، وقتی کارگردان به عمد، مستندنمایی را کنار می گذارد و به روش کلاسیکش جلو می رود، دیگر فقط خون و خونریزی می بینیم و سر و دست هایی که به هوا می روند و دل و روده هایی که همینطور روی زمین می ریزند. این میان البته داستان بهم رسیدن کولدو و کلارا را داریم که در میانه ی این آشفتگی از هم جدا می افتند و باقی مسیر داستان، حکایت رسیدن این دو به یکدیگر است. حکایتی که با یک پایان قابل پیش بینی و همیشگی، عشق را پیروز میدان می کند و عاشقان را بهم می رساند، گیرم حتی اگر تبدیل به یکی از همان آدمخواران ترسناک شده باشند. نیمه ی اول، یعنی تا وقتی هنوز مستندنمایی فیلم ادامه دارد و همه چیز از دید دوربین های خانگی دیده می شود، اگرچه داستان سر و شکل اصلی اش را پیدا نکرده، اما همانظور که ذکرش رفت، وجود جزئیات و فضاسازی خوب، باعث می شود سرگرم شویم اما نیمه ی دوم با وجود مشخص شدن “هدف داستان” ( هر چند نه چندان قدرتمند و بکر )، به دلیل تکراری شدن فضا، خون و خونریزی های کارتونی و بی وقفه و سر و دست پریدن ها و دل و روده ریختن ها، همه چیز قابل پیش بینی و بدون جذابیت می شود. اینگونه است که مثلاً وارد کردن لایه ی مذهبی و ماجرای آن کشیش که با دعا خواندن، آدمخوارها را از خود دور می کند، با داستان ضعیف فیلم ( درست برخلاف سری اول این فیلم که ایده ی فوق العاده ای داشت )، همخوانی چندانی ندارد و بیشتر به یک بامزگی بی نتیجه شبیه است.

  وقتی عروس دست به کار می شود!

وقتی عروس دست به کار می شود!

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم