آدم رباها و خانواده ی جنینگز
خلاصه ی داستان: سه بچه دزد، دختر خانواده ی جنینگز را گروگان نگه می دارند و درخواست پول می کنند …
یادداشت: گره افکنی و نوعِ دزدیِ انجام شده توسط سه خلافکار داستان، عالی ست، طوریکه کنجکاو می نشینید تا ادامه ی کار را دنبال کنید اما هر چه گره افکنی عالی ست، گره گشایی داستان اوج ضعف فیلم است. ناگهان همه چیز سقوط می کند و منطق کار آنقدر می لنگد که به هیچ عنوان نمی توانیم از آن چشم پوشی کنیم. از جایی که قرار می شود تا افراد خانواده ی جنینگز، از دست آدم ربایان خلاص شوند، نویسنده و کارگردان انگار از قصد کاری می کنند تا خانواده ی جنینگز، به راحتی از مهلکه بگریزند. این آدم رباهایی که اوج هوش و ذکاوت را از خود بروز داده اند، درست در مرحله ای که نباید بند را به آن بدهند، شبیه آدم هایی عقب افتاده می شوند که توانایی هیچ کاری ندارند. مثلاً دقت کنید به صحنه ای که یکی از دزدها خوابش برده تا این شکلی، دکتر جنینگز به راحتی بتواند فشنگ های تفنگ او را خالی کند و از اینهم بدتر، رئیس گروه آدم رباهاست که ناگهان گرفتار شهوت می شود و عنان از کف می دهد و با آنهمه اعتماد به نفس و ذکاوتی که در اودیده بودیم ناگهان تسلیم خانم جنینگز می شود و ورق برمی گردد. سکانس پر سر و صدا و اکشن پایانی هم بسیار جالب است: یک بزرگراه با صدها ماشین و هزاران آدم، تنها ایستاده اند تا شاهد درگیری و بزن بزن چهار نفر آدم باشند!
Ooo