نگاهی به فیلم نورهای قرمز Red Lights

نگاهی به فیلم نورهای قرمز Red Lights

  • بازیگران: سیلیان مورفی ـ سیگورنی ویور ـ رابرت دنیرو و …
  • نویسنده و کارگردان: رودریگو کورتز
  • ۱۱۳ دقیقه؛ محصول آمریکا، اسپانیا؛ سال ۲۰۱۲
  • ستاره ها: ۳ از ۵

“… یک معجزه هم ندیدم”*

خلاصه ی داستان: دکتر مارگارت ماتیسون روانشناس معروف دانشگاه به همراه دستیارش تام، بروی اتفاقات ماوراء الطبیعی مطالعه می کنند. آنها به شدت اعتقاد دارند مسائل ماوراء الطبیعی وجود ندارد و اگر کسانی چنین ادعاهایی می کنند، شیاد و دروغگو هستند. در حالیکه مطالعات آنها ادامه دارد، شعبده باز معروف و قدیمی، سیمون سیلور، قرار است برنامه های اعجاب انگیز و فراطبیعی اش را اجرا کند و نیروهای ماورایی خود را به مردم نشان بدهد. در حالیکه تام شدیداً دوست دارد مثل همیشه، دست سیلور را رو کند، مارگارت از رویارویی با او، سر باز می زند …

یادداشت: فیلم، داستان خود را روی پایه های جذاب و محکمی بنا می کند و این استقامت و جذابیت را تا نیم ساعت آخر هم ادامه می دهد اما مصیبتِ بزرگ، همانا در پایان رخ می دهد که بهش خواهم رسید. فیلم نامه به خوبی از پس معرفی شخصیت ها و جلو بردن روایت، توسط آنها برآمده است. ما کم کم با مارگارت آشنا می شویم، زنی که چنین شعارهایی دارد: (( وقتی صدای سُم می شنوم، فکر نمی کنم سُم تک شاخ باشه، به سُم اسب فکر می کنم. )) و یا در جایی دیگر می گوید: (( اون بیرون دو نوع آدم هستن که استعداد ویژه ای دارن؛ اون دسته ای که واقعاً فکر می کنن قدرت ماورائی دارن و دسته ی دوم اونایی هستن که فکر می کنن نمی تونیم دستشونو رو کنیم، جفتشون در اشتباهن. )) زنی که فقط علم و مشاهدات علمی را قبول دارد و به شدت با پدیده های فراواقعی مخالف است و کار را تا جایی پیش می بَرَد که حتی حاضر نیست پسرش که سال هاست روی تخت بیمارستان زندگی نباتی دارد و امیدی به برگشتنش نیست را راحت کند و اجازه ی مرگش را بدهد. او می گوید: (( من آرزو می کردم که یه چیزی بعد از مرگ می بود اما آماده نیستم تا بذارم اعتقاداتمو، خواسته ها یا نیازهام تعیین کنن. )) اینگونه است که کم کم شخصیت مارگارت برایمان ترسیم می شود. تام هم همینگونه است. او به عنوان دستیار، جوانی ست که سعی می کند هر طور شده پرده از حقه بازی آدم هایی که ادعاهای عجیب می کنند بردارد. شخصیت منفی داستان هم که همانا سیلور باشد، کم و بیش در طی همین روند، معرفی می شود و ما می دانیم که آنها بالاخره باید رو در روی هم قرار بگیرند تا به نتیجه برسیم. پیچش فوق العاده ی فیلم نامه باعث می شود فیلم وارد سطح دیگری بشود: وقتی مارگارت به هیچ عنوان حاضر نیست دست سیلور را رو کند، با عصبانیت تام مواجه می شود و به همین علت مجبور می شود بالاخره و در کمال بی میلی، دلیلش را ذکر کند و آنهم این است که سال ها قبل، وقتی او و سیلور رودروی هم قرار گرفته بودند، سیلور، پیش بینی کرده بود که چه بلایی سر پسر مارگارت خواهد آمد. این همان چیزی ست که حالا مارگارت را دچار شک و تردید کرده است. وقتی شک و نقصان در شخصیت اصلی درام شکل می گیرد، طبیعتاً مسیر جذاب تری طی خواهد شد که البته این پیچش اخلاقیِ جذاب، با مرگِ نابهنگام مارگارت به فراموشی سپرده می شود. بهرحال در طول داستان، ما هم با این تردید مواجهیم که بالاخره اصل قضیه چیست و آیا سیلور واقعاً یک شیاد است یا یک انسانِ دارای نیروهای مافوق طبیعی؟ اما نیم ساعت پایانی، چنان همه چیز ناگهان بهم می ریزد که باور کردنی نیست: در یک چرخش عجیب و غریب، خودِ تام دارای نیروهای ماورایی معرفی می شود! واقعاً آنقدر همه چیز گنگ و نامفهوم می شود که حرف نهایی نویسنده نامشخص باقی می ماند. آیا بالاخره باید باور کنیم که این نیروها وجود دارند؟ فیلم چنان پایه هایش را بر این پیش فرض که این نیروها به هیچ عنوان وجود ندارند، بنا می کند که پایان بندی عجیبش، بیشتر به یک شوخی بی مزه شبیه است. انگار نه تنها به تماشاگر، بلکه به خودش هم رودست زده باشد! اصلاً تام واقعاً کیست؟ چه چیز را می خواهد ثابت کند؟ آیا می خواهد ثابت کند همه از جمله سیلور شیادند، غیر از خودش؟ با توجه به پایان نامشخص و نامفهوم فیلم، شخصیت تام در هاله ای از ابهام باقی می ماند و نمی فهمم بالاخره ماجرا چه بوده. این وسط به خیلی از سئوال ها هم پاسخی داده نمی شود مثل اینکه اگر سیلور یک شیاد بوده، پس چطور مرگ پسر مارگارت را پیش بینی کرده است یا چطور جلوی چشم همگان، با دست خالی، تومور مردی را از داخل شکمش بیرون کشید و درمانش کرد؟ این داستان جذاب، در پایانش شدیداً منحرف می شود و به بیراهه می رود.

از میان دیالوگ ها:    مارگارت: من سعی می کنم درک کنم، نه اینکه اعتقاد پیدا کنم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*جمله ای از مارگارت

 شروعی عالی، پایانی سطح پایین ...

شروعی عالی، پایانی سطح پایین …

۴۵ دیدگاه به “نگاهی به فیلم نورهای قرمز Red Lights”

  1. امیر گفت:

    از بررسی و نقد خوبتون واقعا ممنونم . فکر میکردم که فقط من دچار گیجی و گنگی در فیلم شدم . اما با نظر مشابه شما . متوجه شدم که دقیقا آخر فیلم داستان بسیار جهش داشت . اما در رابطه با هدف نویسنده . بنده فکر میکنم از اول هدف نویسنده این بود که دنیای ماورائ واقعیت دارد که در آخرین لحظه اگر انسان امیدش را از دست ندهد آن نیروها به کمکش خواهند آمد . مثل مثلا شفا خواستن انسانهای مذهبی از منجی های خود. هر چند که فیلم اشاره ای به واقعی بودن شفا پیدا کردن انسانها نداشت اما به واقعی بودن اینکه اگر یک انسان با اعتقاد و تلقین چیزی را طلب کند . آن خواسته توسط تلقین و نیروی خودش است که بر آورده میشود . در هر حال مو شکافی دقیق داستان را با تفسیر خود نویسنده باید خواند تا بهتر متوجه هدف نویسنده شد . با تشکر از سایت خوبتان .

    • damoon گفت:

      ممنون از شما. بابت توضیحتان هم ممنون. البته هدف یک فیلم نامه نویس باید در فیلم نامه اش مشخص باشد نه در توضیحاتی که از زبانش می شنویم.

  2. حمید گفت:

    باتشکر از نقد جالبتون. بنظرمن هم علیرغم شروع و میانه خوب فیلم، گره گشایی عجیب و نسبتا گنگی رو شاهد بودیم. دررابطه با کلیت داستان(بخصوص پرده اول و دوم داستان فیلم) باید بگم که مهمترین نقطه قوت فیلم “نورهای قرمز”(البته بغیر از خود موضوع فیلم که دررابطه با حقیقت داشتن افراد دارای نیروهای ماوراالطبیعه اس) دیالوگ ها و تک گویی های جذاب و حساب شده اش بود و چند غافلگیری کوچک را هم شاهد بودیم و در کنار اینها انصافا مخاطب رو کنجکاو کرده بود ولی در آخر فیلم مخاطب رو راضی نمیکنه و اونو تاحدودی سردرگم میذاره. البته من این ایده رو دوست داشتم که درآخر فیلم مشخص بشه یکی از شخصیتهای اصلی (تام) خود دارای قدرتهای ماوراالطبیعه بوده ولی این نوع پایان بندی به این دلیل برای ما گنگ بنظر میرسه و ازش لذت نمیبریم چون که برای این غافلگیری و این پایان، نویسنده(که کارگردان هم هست) مقدمه چینی درستی نکرده و پایه هاش رو بنا نکرده بود. (این نوع غافلگیری درانتهای فیلم رو مقایسه کنید با فیلم جزیره شاتر(اسکورسیزی) که چون درخلال فیلم مقدماتش چیده شده بود مخاطب از انتهای غافلگیرانه داستان سردرگم نمیشود و میتواند درعین عجیب بودن آنرا هضم کند و لذت ببرد.)

  3. mina گفت:

    از نقدتون واقعا ممنون.نقاط تاریکی که تو ذهنم پیش اومده بود برطرف شد.فقط یه سوال چجوری باید در اخر متوجه بشیم که خود تام نیرویی ماورائی داره؟ به صراحت که نشون داده نمیشه؟

    • damoon گفت:

      ممنون از شما. راستش الان جزئیات فیلم یادم نیست اصلاً. یادم نیست به صراحت نشان داده می شود یا در لفافه، اما چیزی که هست این است که بهرحال اشاره می شود به نیروی ماوراء ای تام.

    • مديسا گفت:

      هم تام و هم مارگرت هر دو نیروى ماورایى داشتند ولى اون رو إنکار مى کردن. ترکیدن چراغها در آخرین صحنه با سیلور در سالن آنفو تىاطر ، پرنده و… کار خود تام بود. کج شدن قاشق مارگرت، زنگ خورده تلفنش و مردنش کار خودش و ترس خودش بود

  4. یه مامان گفت:

    سلام

    من فک می کردم دچار اشتباه شدم از اینکه حس کردم تام نیروی ماورایی واقعی داره

    حالا می بینم که بعلــــــــــه

  5. محمد گفت:

    ولی من تا حدودی آمادگی این مطلب رو داشتم که تام خودش چنین توانایی داشته باشه،البته نشانه ها خیلی محو و با ترس در طی داستان قرار داده شده بودند و سعی شد برای توضیح این موضوع با فلش بک قسمتهایی که میتونست دارابودن حس ماوراطبیعی تام رو باورپذیر کنه ،این رو به مخاطب بقبولانه (چی گفتم)
    پرداخت شخصیتها خیلی خوب نبود ،درونمایه و ایده داستان خوب بود،ولی انگیزه ،به خصوص برای تام و همینطور دلایل برخی اتفاقات ،گنگ بود..
    در کل سکانس تقابل تام و سیلور تاثیرگذار بود..

  6. صبور گفت:

    فیلم بسیارجالبی بود،وبنظرم نیازبه تولید ازاین دست فیلمهابرای روشنگری در دنیای امروزحس میشود،بنظرمی رسیدداستان دنیاراتلفیقی ازعلم وماورانشان میدهد(جدای ازشیادیهاوفریبکاریها)علمی که بسیارجلوترازدانش امروزباشدبه ماورامی ماند!

  7. koosha گفت:

    نقل قول از سایتی دیگر
    در واقع باکلی تمام مدت واسه این داشته با متیسون همکاری میکرده که اراده خدا رو حاکم کنه و اراده خدا از بین رفتن شیادایی هست که به اسم ماورا مردم رو از خدا دور میکنن و به سمت خودشون میکشن. دلیل این که باکلی تونست بر سیلور غلبه کنه همین اعتقادش به خدا بود و دلیل این که متیسون نتونست این کار رو بکنه بی اعتقادیش به خدا ، تو سکانس های آخر فیلم ، هی قسمت هایی از فیلم که به فرا طبیعی بودن باکلی اشاره میکنه نشون داده میشن. مثل جایی که وسایل آزمایشگاه میترکه ، در واقع اون چیزهایی که شما بهش گفتید ” در جهت ایجاد شک در مخاطب است” اصلا در جهت ایجاد شک در مخاطب نیست در واقع سرنخ های از این موضوع هست که باکلی نیروی ماورا طبیعه داره ، البته به نظر میرسه که خودش هم تا اواخر فیلم از این موضوع به نوعی نا آگاهه. شروع آگاهی از جایی هست که تو فیلم گفته میشه برای این که بتونیم نیروی دیگران رو بفهمیم و اندازه بگیریم اول باید خودمون رو بفهمیم و اندازه بگیریم تا از دقیق بودن وسایل اندازه گیریمون مطمئن بشیم ، با این جمله روند خود آگاهی باکلی شروع میشه و در واقع وقتی موضوع رو میفهمه که داره تو دستشویی کتک میخوره. در واقع تنها کسی که در فیلم نیروی ماورا و طبیعه داره باکلیه که حتی متیسون هم چون به این نیروها باور نداشته متوجه نمیشه ، ولی این رو به صورت غیر مستقیم حس میکنه ، مثلا تو همون سکانس داخل ماشین که تو پاراگراف دوم نوشتم یکی دیگه از دیالوگ هایی که متیسون به باکلی میگه اینه : بدون تو محال بود بتونم این قدر ادامه بدم. در واقع چیزی که ما تا آخر فیلم فکر میکنیم اینه که باکلی داره با متیسون همکاری میکنه ولی آخر فیلم با کمی دقت متوجه میشیم که خود متیسون در خدمت باکلی بوده که سعی داشته دست شیاد ها رو ببنده. حتی به صورت مستقیم به این موضوع اشاره میشه وقتی باکلی بعد مرگ متیسون رفته تو زندان ، به زندانی میگه ، من تو رو انداختم این تو ، نمیگه متیسون تو رو انداخته یا حتی من و متیسون تو رو انداختیم ، این یعنی شخصیت کلیدی متیسون نیست و خود باکلی هست.

    پس :

    فیلم در اثبات وجود ماورا است و در عین حال بیان این نکته که ماورا و قدرت فقط خداست و بقیه که ادعا میکنن و با ادعا شما رو از خدا دور میکنن و به سمت خودشون میکشن شیادن ،
    کسی که واقعا نیروی ماورایی داره به جای نشون دادن نیرو های خودش سعی در رسوا کردن آدمهایی داره که به دروغ میخوان خودشون رو دارای نیروی ماورایی نشون بدن.

    در آخر فکر کنم بشه پیام فیلم رو این طور بیان کرد :

    اگر کسی می خواد شما رو به سمت خدا بفرسته به حرفش گوش بدید ، ولی اگر کسی میخواد به اسم ماورا و خدا شما رو به سمت خودش بکشه ، یه دروغگوو ئه. و جالب این جاست که این پیام کلیدی در تمام ادیان هم هست.

    فکر کنم این نقد خیلی بهتر باشه

  8. هادی گفت:

    تام نیروی ماوراءطبیعی نداشت. اگه بیشتر دقت کنید قبل از اینکه نورافکن ها شروع به ترکیدن کنند یک فریم سریع از دستی که داره یک ولوم را می چرخاند نمایش داده می شود که باعث بالا رفتن ولتاژ و ترکیدن پروژکتورها می شود و سیلور با نعره زدن و تهدید کردن وانمود می کرد که این اتفاقات در اثر نیروهای ماورایی او اتفاق می افتند.
    با این حال فیلم پایان بسیار گنگی داشت و من نفهمیدم که دست سیلور چگونه توسط تام رو شد قبل از اینکه شاگرد و نامزدش در مورد حقه ساعت به او بگویند؟

  9. لوزا گفت:

    به نظر من تام هی تو مکالماتش در آخر فیلم به این اشاره میکرد که ما هنوز خودمون رو درست نشناختیم
    یعنی میخواست بگه که اینها هیچ کدوم ماورایی نیستند بلکه همون به ظاهر ماورایی ها دلیل علمی دارند و در صحبتهاش به خطای دید در دنیای ما که باعث میشه یه عده خاص و جادوگر به چشم بیایند اشاره میکرد

  10. پریسا گفت:

    در مجموع ، فیلم جالبی بود ،
    دیدن این فیلم را که شروع کردم بسیار برایم نوید بخش بود که یک فیلم متفاوت و غیر ماورایی و روشنگرانه می بینم ( که تعداد اینگونه فیلم ها در مقایسه با جادو ، جنبل و ماورایی ها) خیلی کمتر است ، اگر فیلم همان رسالتی که پایه هایش بر آن بنا شده بود را تا به آخر پیش می برد ، می شد به عنوان یک فیلم تأثیر گذار تر ، صادق تر و موفق تر می توانستیم آنرا در نظر بگیریم ، ولی پایان گنگ ، مبهم ، بی معنی و تسلیم گونه ی آن ، همه معادلات را به هم می ریزد ، نشانگر یک کارگردان یا فیلمنامه نویس ترسو و خودسانسور و محتاط را نشان می دهد که می خواهد هر طور شده جبهه مخالف را هم راضی از سینما بیرون بفرستد ، اینگونه یک فیلم خنثی و سرگرم کننده ساخته که هم علم گرایان و هم ماورایی ها را تا حدی راضی گرداند ولی این هم خودش یک شیادی هست که فیلم پایه هایش را با مخالفت با آن آغاز کرده بود ، واقعا چه ضرورتی داشت که دستیار جوان در پایان خودش صاحب آن قدرت های ماورایی معرفی شود ، در آخر فقط جای سیمون سیلور با تام( دستیار جوان مارگارت) جا به جا شد و این جا به جایی فیلم را از توان انداخت و تماشاگر فهیم تر را به سخره گرفت.

  11. جمشید گفت:

    تام نیروی ماوراطبیعه نداشت. تام نماد کسی بود که به هدفش ایمان داشت و اینکه باید هر جور شده دست یک شیاد رو رو کنه . نیروی تام ایمان به هدفش بود. سکانس های عجیب و غریب فیلم در مورد تام مثل برخورد گنجشک هم میتونه موانع و ترس های خود تام باشه که تونست بر اونها غلبه کنه .
    در مورد پروژکتورها هم نشان دادن یک نما از دست کنترل کننده ولتاژ ها نشان از هماهنگی قبلی تامو کنترل تام بر این قسمت بود( در میانه صحبت هاش در کافه در ملاقات اول با دوست دخترش به این حرکت اشاره ای داشت) . پرتاب سکه به سمت سیلور هم نشان از رو کردن دست سیلور و عدم کوری او بود.
    تام همون کسی بود که می خواست ایمان بعضی ها رو به شیادین به چالش بکشه تا نمونه مادرش تکرار نشه . حرف های پایانی اونم داشت این مضمون رو منتقل می کرد که قدرت واقعی رو کسانی دارند که عزم راسخی برای رسیدن به هدف دارند و حتی اگر توانایی خودشون رو انکار کنند.

  12. مهدی گفت:

    خوب من نظری تقریباً متفاوت دارم!

    فکر می کنم کمی جذب شدید!

    درواقع بیان موضوع در قالبی متفاوت همیشه جذابیت به همراه نداره اما لازمه ی شنیده شدن و دیدن ، نو و تازه بودنه!

    برای اینکه فیلم در یک کلام بتونه جمله ای که بارها داره تکرار می کنه رو به من و شمای مخاطب بفهمونه! دست به چه کارهایی که نمی زنه!

    دوستان زیاد خودتون رو سردرگم و گیج نکنید! ، موضوع خیلی ساده است!.

    ببینید ما در فیلم به شخصیتی (سیلور) روبرو هستیم که برای رسیدن به مقاصدش دست به هر کاری می زنه! ، این یعنی اینکه ضمن اینکه در ظاهر داره به شما می گه که کسی که کنارتون ایستاده درواقع پسر شماست که در آینده قراره بیمار بشه، می تونه خیلی واضح به شما بگه که داره تحدیدتون می کنه که پسرتون رو می کشه! ولو به وسیله ی روش هایی که کاملاً طبیعی به نظر برسه!

    پس هر حقه ای که از این شخص در طول فیلم می بینید رو بزارید به این حساب که یه آدم شیاد می خواد از هر راهی که شده نظر هارو جلب کنه اما یه شیاد حرفه ای با روش های حرفه ای!!! و نه عادی! بلکه کاملاً استادانه!

    و اما باکلی یعنی شخصیت اصلی داستان که برخلاف سیلور که یه حقه بازه! اتفاقاً کورسویی از ایمان و اعتقاد رو به خدا داره! ، در حالی که همه ی ما می دونیم که سیلور که در اصل بزرگترین مدعی خداپرستی و ایمان به ماوراست حتی ذره ای اعتقاد به این قضیه نداره! و فقط با ملقمه ای از ایمان و ضد ایمان می خواد مخاطب رو به سوی اعتقاد به قدرتهای فردی سوق بده!.

    خوب در نهایت نویسنده نمی تونه به وضوح به شما نشون بده که باکلی دارای قدرتهای ماورا طبیعه ی ذاتی هست! ، می پرسید چرا؟! خوب حقیقت اینه که فهم و درک و باور این قدرتها فقط در حیطه ای انتخاب هست! ، یعنی شما انتخاب می کنی که ایمان داشته باشی به این قدرتها و یا نه!، درواقع بپذیری که خالقی وجود داره و اون شمارو همراهی می کنه یا خیر! ، پس بصورت غیر مستقیم و تار اشاراتی به این خاص بودن باکلی می کنه و در طول فیلم نشون می ده که برای شناخت خالق می بایست اول به مخلوق نگاه کرد!! و وقتی که به علت نگاه کردی اون زمان می تونی به دنبال معلول بری!

    می بینید ؟ همه چیز خیلی ساده تر از اون چیزی هست که به دنبالش می گردید!

    امیدوارم تونسته باشم حق مطلب رو ادا کنم.

  13. نلیا گفت:

    چیزی که خیلی از دوستان درباره ش اشتباه کردن این بود که پسر مارگارت خیلی وقت پیش یعنی در کودکی بیمار شده بود! وقتی مارگارت گفت که سال ها پیش با سایمون رو در رو شدم و اون به من گفته یه پسر مو طلایی کنارت ایستاده و داره بهت میگه راحتم کن و بذار برم! معنیش این نبود که داره بیماری پسر مارگارت رو پیش بینی میکنه!منظور مارگارت و همینطور فیلم این بود که در اون زمان این اتفاق افتاده بود و همین طور که خود مارگارت گفت:عصبانیتم اون زمان به این خاطر نبود که داره از پسر بیمارم سواستفاده میکنه بلکه از این بود که برای یک لحظه دچار شک شدم که داره راست میگه! یعنی دچار شک شده که پسرش واقعا ازش میخواد اجازه بده دستگاهارو خاموش کنن و اجازه بده روحش بره! درواقع سایمون چون نمیتونست از پس مارگارت بربیاد و ممکن بود توی برنامه ی زنده ی تلویزیونی پیشش کم بیاره از این حربه استفاده کرد و با اطلاعات شخصی که از آدم برجسته ای مثل مارگارت داشت (بیماری پسرش) ذهن مارگارت رو به هم ریخت و همونطور که خود مارگارت گفت از بیماری پسر اون سواستفاده کرد و اونو وادار به عقب نشینی کرد! این خیلی توی فیلم واضح بیان شده بود نمیدونم چرا دوستان بازم فکر کردن در زمان وقوع این مکالمه هنوز اون اتفاق برای پسر مارگارت نیفتاده! درحالیکه نویسنده ی فیلم نامه خودشم نمیخواسته این چالش بشه برای بیننده و واضح این جمله رو گفته اینکه اون از بیماری پسرم سواستفاده کرد

    • Rezmoos گفت:

      دقیق. درواقع با گفتن این خاطره به همکار جوانش هشدار داد که با آدم سخیف و بی‌همه‌چیزی طرفه. شیادی بی‌اخلاق که برای برنده شدن حاضره از هر وسیله‌ای استفاده کنه.

  14. هادی گفت:

    سلام
    نظرات همه دوستان جالب بود البته احساس میکنم بعضی قسمتهای فیلم اشتباه برداشت شده به عنوان مثال اگر با دقت به دیالوگهای قسمت اعتراف مارگارت به تام توجه کنیم متوجه میشیم که سیلور مرگ پسر مارگارت رو پیش بینی نکرده فقط ادعا کرده که روح پسرش که در کما هست ازش میخواد که رهاش کنه و اجازه بده که بره. که این هم قدرت متافیزیکی خاصی نمیخواد.و با کمی تحقیق در زندگی مارگارت از در کما بودن پسرش مطلع میشده. البته خیلی چیزها بی جواب میمونه
    ۱٫ عکسهایی که سیلور توسط نیروی ذهنش با دوربین فوری میگره
    ۲٫ عدم استفاده تام از نیروش زمانی که داره کتک میخوره
    ۳٫ چگونگی رو شدن دست سیلور قبل از پرتاب سکه
    ۴٫ عمل جراحی سیلور با دست خالی
    چیزهایی هست که بی جواب میمونه
    در پایان به نظر من هدف کارگردان نه نفی نیروهای ماورائی بلکه مبارزه با زود باوری هست اینکه ضمن اعتقاد به نیرویی بالاتر هر چیزی رو به سادگی قبول نکنیم

    • حمزه مجدم گفت:

      سلام
      جواب۱. دوربین دیجیتال رو نتونست کاری کنه ولی دوربینهای قدیم فیلم دارن و با کمی تردستی میشه یه کارایی کرد
      جواب۲.استقامته تام توی رسیدن به هدفش و اینکه حتی وقتی زیره کتک له شده باز نمرده
      جواب۳. تام قبل از پرتاب سکه و اون اتفاق میگفت زمان داره میگذره.یعنی گروه سیلور طبق زمانبندیه ساعتاشون کارها رو انجام میدادن و ترکیدن چراغ ها و لرزش تماما دستی و برنامه ریزی شدس
      جواب۴. چرا یه شخص لاغر رو نزاشتن برای عمل
      ما نیاز به ارتفاع داریم که بتونیم اون پشت یه کارایی کنیم
      البته متاسفانه دوبله ناصحیح ایرانی باعثه گمراهیه بیشتره ماست
      موفق باشید

  15. معصی گفت:

    سلام دوستان عزیز
    من نظرات را خوندم و در واقع هیچ کدوم از سردرگمی های من بر طرف نشد به خصوص یکی از مهمترین قسمتهای فیلم سکانسی که باکلی به اتاق قرمز میره و با سیلور گفتگو داره البته فقط سیلور داره حرف میزنه با چه کسی معلوم نیست ولی مسلما با تام حرف نمیزنه و چهره تام رو هم نمیبینه افرادی که قبل از تام به ان اتاق میرن همه افرادی عجیب و غریبن من به نظرم یکی از لحظه های کلیدی داستان همون سکانسه ظاهرا سیلور با نیروهای شیطانی معامله می کنه و قدرتی که می گیره از اونجاست ولی قدرت باکلی بدون هیچ واسطه ایه و در ضمن تام چند بار توی فیلم به سایکیک بودن خودش به شوخی اشاره می کنه مثل سکانس مصاحبه مارگارت که حرفای مارگارتو پیشگویی میکنه
    در کل به نظر من این فیلم یه جورایی سه شخصیت داره
    یکی هیچ اعتقادی به ماورا نداره مارگارت
    یکی ارتباط گرفته ولی از راه غلطش و عطش داشتن این قدرت درونی واقعی را داره سیلور
    و در اخر فردی که ایمان نداره ولی ارتباطی قوی با ماورا داره و وقتی به اون خودشناسی میرسه قدرتشو قبول می کنه.

    • behnam گفت:

      توصیه میکنم فیلمو ی بار دیگه ببین سیلور شیاده و هیچ نیرویی نداره

    • Mel گفت:

      به نظرم این منطقی ترین تعریف بود . حقیقتا فیلم اصلا شبیه چیزی که ازش به عنوان خلاصه مینویسن نبود نمیدونم نوشته بودن یه قاتل حرفه ای که ناپدید شده بود بر گشته و و و و
      که این خب هیچکدوم از شخصیت ها رو توصیف نمیکرد
      فیلم قوی پیش میرفت تا سکانس های آخر
      الان معلوم نشد بالاخره شیاده ؟ شیاد نیست ؟ با توجه به چیزی که بن و دختره به دست اوردن بله سیلور یه شیاد کاربلده
      تام مشکلش چیه؟ تام جزو کسایی که بود که قدرت ماورایی داشت خب قبول . فیلم به پوچی رسید
      خیلی بهتر میتونست پیش بره . یجورایی بعد دیدن اخرای فیلم گفتم « خب که چی ؟!» من رمان و فیلمای زیادی در مورد اختلال شخصیت دو قطبی خوندم و اولش در مورد تام هم این حدسو زدم ولی اونم درست از آب در نیومد 😐مغزم درد گرفت

  16. behnam گفت:

    بنظر من کاری ک تام آخر فیلم انجام داد ماورائ طبیعه نبود چون همون کارو سیلور اول فیلم زمانی ک تام برای زیر نظر گرفتن سیلور ب سالن رفته بود انجام داد

  17. Jafar گفت:

    سلام به نظرم فیلم بدی بود کیفبت خود فیلمو نمیگم شاید خوب بوده باشه ولی مفهومی که میخواست برسونه یا حرفای ناامید کننده اون زن که اسمش مارگارت بود که اینقد از این حرفا میزد که اخر رو من تاثیر بدی گزاشت از وقتی فیلمو دیدم یکی از دیالوگای مارگارت یادم نمیره و همش منو عذاب میده اون جایی که میگه هیچ چیز ماوارایی وجود نداره و هی اینارو نفی میکنه و میگه وجود ملیارد ها سلول عصبی در مغز ما و به هم متصل بودن اینا باعث ایجاد افکار و احساسات ما میشه و تخیلات مارو میسازه . که به خاطر این حرفش هر وقت میخوام چیزی رو باور کنم هی یاد این حرفش میوفتم و با خودم میگم این چیز واقعیت نداره و مغز من باعث شه . حتی دارم باور های قبلیمو هم از دست میدم نمیدونم چیکار کنم که اینجوری نشه فقط میگم کاش این فیلمو ندیده بودم
    یه بار هم به این نتیجه رسیدم که شاید این فیلم هدف خبیثانه ای داره و میخواد بعضیارو نا امید کنه
    البته وقتی نقد شما رو دیدم و و فهمیدم که حد اقل تام که اخر فیلم کاری ماورایی انجام داده( البته خودم اون موقع فکر کردم که کارش مثل سیلور بوده) یکم اروم تر شدم و گفتم تمام فیلم که این هدفو نداشته
    خواهشا نقد کننده محترم و کاربرانی که این کامنت منو دیدید یه نظدی درباره کامنت من بدبد

    • Alireza گفت:

      سلام به شما دوست عزیز
      به نظر من شما نباید زیاد به حرفای توی فیلم توجه کنید و بهتره خیلی از موضوعات فیلمو به صورت سطحی تماشا کنید تا فقط بتونید موضوع فیلمو متوجه بشین و نه بیشتر.
      این که اینجور فیلما که تعدادشونم زیاده با هدف تأثیر منفی ساخته میشن تا حد زیادی صحت داره اما مهم اینه که برای شما اتفاقات توی فیلم تبدیل به باور نشه و باعث نشه جای باورهای حقیقی خودتونو با یک سری فرضیات بی اساس توی فیلم عوض کنید.
      خداوند انسان رو بسیار پیچیده تر از اونی خلق کرده که تا به حال خیلی از آدم ها بهش رسیدن و قطعا برای درک بهتر انسان پذیرش این موضوع که انسان دارای حالات روحی و روانی پیچیده ای هست ضروریه.
      بر خلاف تفکر جاهلانه شخصیت مارگارت همه ما به وجود جهان بعد از مرگ اعتقاد داریم در غیر اینصورت انسان رو با این همه پیچیدگی و شگفتی فقط یه موجود زود گذر و نابود شدنی میدونیم که قطعا خنده داره چرا که هدف از خلقت انسان چیزی فراتر از زندگی کوتاه در این جهان است و انسان پس از مرگ در جهان دیگه زندگی جاودانه ای بر اساس اعمال خوب و بدش خواهد داشت.
      البته باید اینرو هم پذیرفت که هر اتفاق فکری و روحی و روانی در انسان یک دلیل بیولوژیکی هم داره که پاسخ شخصیت مارگارت به چگونگی شکل گیری افکار در ذهن انسان فقط برای بخش مادی اون بوده و بعد روحی روانی اون بسیار پیچیده تر هست.
      با توجه به اینکه در این دوره حجمه زیادی از فیلمه های خارجی و خصوصا فیلم های مطرح هالیوودی به سمت طرز تفکر انسان هاست و به شدت اعتقادان مسلمان ها رو هدف میگیره از شما دوست عزیز خواهش میکنم بادیدی باز به فیلم نگاه کنید و نگذارید روی باورهای اثبات شدتون تأثیر منفی بزاره.

    • .... گفت:

      سلام زیاد سخت نگیرید . البته این نوشته نشان از ذهن تحلیلگر و جویای حقیقت شما داره .
      اینکه سرسری چیزی رو باور نکنید خیلی هم عالیه . ولی باور به خاطر آروم کردن انسانها به وجود اومده . آدمایی که از نیروی باور در زندگیشون استفاده می کنند آدمای آرومتری هستند نسبت به انسانهایی که هیچ چیز رو باور نمی کنند .

      پس باور وقتی که درست ازش استفاده بشه خیلی هم خوب و تسلی دهنده است .
      اگه مارگارت یه مقدار باور داشت نه اونقدری که ساده لوح به نظر برسه شاید زندگی راحتتری داشت و سی سال پسرشو به خاطر خودخواهی خودش زجر نمیداد . اون پسرشو به خاطر خودش نگهش داشت وگرنه آزادش میکرد که بره . اون خودشو و پسرشو زجر داد چون باور نداشت که بعد از مرگ دنیایی هم وجود داره که شاید پسرش اونجا بهتر بتونه زندگی کنه . به خاطر همین لجاجت خودش زودتر از پسرش رفت و به نظر من این نیروی ماورائی پسرش بود که بالاخره ازش استفاده کرد و برای اینکه قدرت مادرش رو بر خودش از بین ببره جون مادرشو گرفت تا خودش آزاد بشه .
      انسان از سه وجه . جسم ، ذهن و روح . ذهن هیچ وقت نمیتونه روح رو انکار یا اثبات کنه . علم در سطح ذهنه و نیروی ماوراء در سطح روح .علم نمیتونه قدرت ماوراء رو رد یا اثبات کنه .چون از اون پایینتره . اما ذهن برتر از جسمه و میتونه بهش تسلط پیدا کنه و قوانینش رو کشف کنه .
      سیلور هم یه ابلیس بود که فقط ادعای حقیقت داشت . اما ادعای او رو علم نمیتونست رد یا اثبات کنه بلکه شیطان رو فقط خدا میتونه شکست بده . تام در اینجا نماد خدا بود که به کمک علم اومده بود تا مکر ابلیس رو آشکار کنه اما وقتی که دید هیچ کسی علم رو باور نمیکنه از حقیقت خودش استفاده کرد و خود واقعیش رو به نمایش گذاشت .
      به نظر من این تفسیر فیلم بود . شیطان رو فقط خدا میتونه شکست بده . در عین حال خدا به کمک علم میاد تا با علم دروغ و شید رو شکست بده .

  18. Pari گفت:

    الان دیدم فیلمو اینقدر تو ذوقم خورد ک اومدم ببینم نظربقیه چیه هیچی اونطوری ک انتظارمیرفت پیش نرفت بهتربود باجزییات حقه سیلور رو برای همه رو کنن نه با یه پایان تخیلی فیلمو خراب کنن

  19. رضا گفت:

    با سلام و عرض معذرت
    اصلا چیزی که نوشتید نقد و یا تحلیل فیلم نیست. شما صحنه های فیلم را تعریف کردید و چند تا سوال گذاشتید، در پایان هم نظر شخصی خودتان را که بر پایه خوانش فیلم نیست ارائه دادید! کجای این نقد یا تحلیل و یا رو کردن لایه های فیلم است؟

  20. دانیال گفت:

    اسم بازیگر کیلیآن هستش نه سیلیآن ، در زبان ایرلندی به معنای کلیسا کوچک ، نمیدونم چرا کاری رو که بلد نیستی انجام میدی

  21. vahab گفت:

    (اتفاقی که در پایان فیلم رخ میده ماورایی نیست)بنظر من تنها قسمتی که اشتباه متوجه شدید همین بودباکلی قدرت ماورایی داشت،چند جا نظرات که خوندم گفتن به خاطر اینکه قدرت نداشت چون اون دیالوگی که سایمون میگه از کجا فهمیدی بخاطر این بوده که سکه رو پرتاب میکنه و کور نبودنش رو ثابت میکنه ولی اون جمله رو قبل از پرتاب سکه میگه و بعد از تموم شدن لرزش، و لرزش ها هم برنامه ریزی نبود بازم چند جا گفته بودن که دست رو نشون میده ولی اون دست تماشاچیا که رو صندلی نشستن بود به دقت که نگاه کنید متوجه میشید،و در اخر هم تو سالن مقابل سایمون میگه که مارگارت هیچ موقع نمیدونست و جملاتش که ادم برای همیشه نمیتونه خودش رو انکار کنه و این که پیش مارگارت مونده بود بخاطر همین بود که مطمعن بشه یه سکانس که مارگارت بهش میگه که چرا هنوز پیشم موندی و از کجا اومدی و تو طول فیلم هم چند بار اشاره به باکلی میکنه که خودش قدرت داره اون صحنه که زن نزدیک بود بزنه به زن کارتون خواب و اون به سمتش اشاره میکنه و اون جایی که خواب میبینه که بدن خودش رو تخته و خودش چسبیده به سقف، و در اخرش هم به زبان ساده میگه که این همه مدت خودم بودم و میگه اما هیچ موقع خودم رو نمیبخش واسه اینکه خودم رو اشکار نکردم برای اینکه حداقل به تو تسلی ندادم با دونستن اینکه یه چیز دیگه هم وجود داره((بیشتر فک کنم برای این که مارگارت اعتقادی به معجزه نداشت اونجا که میگه ۳۰ ساله ولی تا الان یدونه ندیدم و بخاطر پسرش و اونحا که پیش تختش میگه اعتقاد نداره که بعد از مرگ هم چیزی وجود داشته باشه)) در کل فیلم خوش ساختی بود بنظرم و خیلیا ایراد گرفتن که بیشتر فیلم و جوری به خورد بیننده داد که انگار چیزی به اسم ماورا طبیعی وجود نداره و در اخر اونجوری تموم شد و فیلم گنگ بود کارگردان نتونست پایان رو خوب دربیاره و … از این جور حرف ها ولی بنظرم بخاطر چاشنی غافلگیریش بود که بیشتر فیلم رو اینجوری نشون بده که ماورا وجود نداره و اونطوری تمومش کنه ولی تو طول فیلم سرنخ هارو به ما داد و دراخر هم به زبان ساده گفت هم با نشون دادن اون سکانسای اخر همه رو کنار هم گذاشت، فیلم خوبی بود ومخصوصا پر از دیالوگ های خوب

  22. ناصر گفت:

    باسلام. پیامی که بنده از این فیلم گرفتم این هست که کسانی (باکلی) که در پی انکار شخصیت واقعی خود هستند به دنبال کسانی (متیسون) میروند که مثل خودشان به دنبال انکار هستند.و اینکه بجای این همه تقلا بهتر این هست که خود واقعی (سیلور) خود را قبول کنیم.

  23. رام گفت:

    سلام . تفسیر بنده براین است که . انسان تمام توانایی ها را داراست . کافی است ترس و نفی خویش را کمتر بگذارد. تمام جریان حاکم دینی و اجتماعی ما را با ترساندن کنترل و محدود میکنن . باور خویش باور قدرتهای بلقوه

  24. مرصاد گفت:

    سلام دوستان ، می خوام کامل سکانس پایانی فیلم رو براتون تحلیل کنم ، قبلش یه مقدمه میگم :
    توو سکانسی که باکلی با نامزدش داخل رستوران نشسته ( گفتم نامزد که نظرم بتونه ثبت بشه ) باکلی یه حقه سکه برای نامزدش اجرا می کنه اون سکه رو توو دستش می چرخونه و در نهایت سکه رو از زیر نوشیدنی نامزدش بهش نشون میده و وقتی نامزدش میگه چطور این کار رو کردی ؟ اگه درست یادم باشه میگه فقط کافیه از قبل هر چیزی رو در جای درستش بذاری ، در واقع باکلی نیروی ماورایی نداره فقط همون حقه رو در سکانس آخر فیلم روی سیلور پیاده میکنه ، باکلی وقتی با صورت خونی وارد نمایش میشه شروع میکنه به تهدید سیلور که امشب همچی تموم میشه و سیلور نمی دونه باکلی قراره دقیقا چیکار میخواد باهاش بکنه و قراره دستش رو چجوری روو کنه ، سیلور میترسه و شروع به تهدید باکلی میکنه که درون مایه حرفای سیلور این بود که میخواست به باکلی بفهمونه مجبورم نکن اینجا توو آخرین نمایشم بکشمت ( در سکانس قبلش سیلور یه نفر رو فرستاد تا باکلی رو در سرویس بهداشتی تا نزدیک مرگ کتک بزنه ولی اون مزدور باکلی رو نکشت چون به هر حال اگر در سرویس بهداشتی محل نمایش سیلور قتلی اتفاق میفتاد به پایان با ابهت سیلور خدشه وارد میکرد ، در واقع با کتک زدن شدید باکلی فقط می خواست باکلی رو بترسونه از هدفش منصرف کنه ولی باکلی مصمم تر هم شد ) در اون بین سکانسی از بالا رفتن آمپر تا ماکزیمم خودش نشون داده میشه که باعث میشه ولتاژ در محل نمایش به شدت بالا بره که باعث اون سر و صدا ها و شکستن شدن لامپ ها در سکانس اخر فیلم شد وقتی این اتفاق افتاد سیلور شروع کرد به ادا و شکلک درآوردن که همه حضار در نمایش باور کنن که این اتفاق به خاطر عصبانی شدن سیلور بوده و در همون حال که سیلور ادا درمیاره که این اتفاق مثلا کار خودشه این رو میدونه که این کار خودش نیست و کار هم دستاشم نیست سیلور از درون وجودنش به شدت وحشت می کنه و فکر میکنه اینا کار باکلی هستش ، وقتی به خاطر ولتاژ بالا لامپ های سقف میسوزن و برخی از لوستر ها به پایین میفتن ، دقیقا همون لحظه ای که همچی اروم میشه باکلی سریع از گیج شدن و ترس سیلور نهایت استفاده رو می کنه و سکه رو به سمت سیلور پرتاب میکنه ( همون چیزی که باکلی توو رستوران به نامزدش بعد نمایش سکه گفته بود ) و سیلور که ترسیده بود و گیج شده بود سکه رو روی هوا میگیره و دستش برای همه روو میشه که نابینا نیستش ، همونجاس که باکلی میون جمعیت به سیلور میگه : حقه باز ، سیلور هم که فهمید دستش روو شده و بدتر از قبل ترس بهش غلبه کرده و گیج تر از همیشه شده نفهمید چه جوری این بلا سرش اومده داد میزنه و مدام از باکلی میپرسه که چطوری این کار رو کردی ؟ ، در نهایت باکلی از محل نمایش میره بیرون و توو دلش با متیسون استادش درد و دل میکنه که کل حرفاش توو این خلاصه میشه که همون بلایی رو که سیلور ۳۰ سال پیش روی متیسون آورد و بهش گفت که فرزندش پیشش ایستاده و دوست داره که متیسون بهش اجازه بده که بره یعنی بمیره ، در واقع اونجا سیلور، متیسون رو تهدید کرد که اگه بخوای دستم‌ رو روو کنی منم یکی رو میفرستم که دستگاه تنفسی رو از بچت جدا کنه ، در واقع با تهدید دست میذاره روی نقطه ضعف متیسون و متیسون پا میشه میره و بعد ۳۰ سال که سیلور دوباره پیداش میشه از ترس اینکه سیلور اون تهدیدش رو عملی نکنه کاری به کار سیلور نداره ولی باکلی بیخیال سیلور نمیشه و مدام روی متیسون داد میزد که چرا هیچ تلاشی برای روو کردن دست سیلور نمیکنه بدون اینکه بدونه سیلور متیسون رو تهدید کرده بوده ، و در اخرین سکانس فیلم باکلی انتقام کشته شدن متیسون رو همونجوری میگیره با تهدید کردن سیلور که امشب همچی تموم میشه و دست سیلور رو روو می کنه ، و در نهایت هم خوده باکلی به زندگی نباتی پسر متیسون پایان می ده

    امیدوارم تونسته باشم حق مطلب رو ادا کنم. دم همتون گرم که این متن رو تا اینجا خوندین.مخلصم

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم