از میان فیلم‌ها، شماره‌ی بیست‌وهفت

  • محمد عبدی: اگه از شما می‌خواستن، سه تا، پنج تا، ده تا فیلم سینمای ایرانو انتخاب کنین …
  • ابراهیم گلستان: من هیچ‌وقت از این گوه‌ها نمی‌خورم!
  • عبدی: چرا؟
  • گلستان: نمی‌خورم!

مستند «ابراهیم گلستان؛ نقطه، سر خط» ساخته‌ی محمد عبدی (بیشتر…)

از میان فیلم‌ها، شماره‌ی بیست‌وشش

  • فرانک (هنری فوندا): سلاح من ممکنه واسه تو ساده به نظر بیاد آقای مورتون، اما هنوز می‌تونه یه سوراخ گنده توی مشکل کوچیکمون درست کنه.

«روزی روزگاری در غرب» ساخته‌ی سرجئو لئونه (بیشتر…)

از میان فیلم‌ها، شماره‌ی بیست‌وپنج

  • علی (علی صادقی): مامان، خاله‌اینا می‌خوان برن کردان اسب‌سواری. بعد گفتن که منم باهاشون برم. برم؟
  • ماشاالله (حمید لولایی): نه. نه. ما امروز خودمون قراره بریم … قراره بریم پیست اسکی. آره. بگو بلیتم خریدیم.
  • علی: [به تلفن] ژینوس‌خانوم، بابا گفتش … شنیدین که البته. گفت می‌خوایم بریم مث این‌که یه جایی، اسکی دعوتیم. بله. می‌گن بلیتم گرفتیم دیگه. نه دیگه. بابا می‌گه، باید بریم. در واقع می‌دونین که…باشه. پس من زنگ می‌زنم … چشم … خدافظ شما.
  • ماشاالله: باریکلا پسرم … باریکلا … خوب جوابشو دادی.
  • علی: فقط گفت قبل رفتنتون یه زنگی هم به من بزنین.
  • ناهید (مریم امیرجلالی): زنگ دیگه واسه چی بزنیم؟
  • علی: واسه این‌که کردانو کنسل می‌کنن، با ما می‌خوان بیان اسکی.
  • ماشاالله: پیست اسکی کجاست دیگه؟!
  • علی: بابا همین‌جایی که الان گفتی دیگه. کجاست؟ اونام بیان با ما.
  • نرگس (آناهیتا همتی): وای مامان، اگه بخوایم بریم پیست اسکی من لباس چی بپوشم؟ آخه من یک دونه لباس درست و حسابی ندارم.
  • ماشاالله: کجا بریم؟
  • نرگس: پیست اسکی دیگه. الان خودتون گفتین.
  • ماشاالله: نمی‌فهمم! پیست اسکی دیگه کدوم خریه؟! …

سریال «خانه‌به‌دوش» ساخته‌ی رضا عطاران (بیشتر…)

از میان فیلم‌ها، شماره‌ی بیست‌وچهار

  • نوروزخان (نصرت کریمی): آقای ناجی، تکلیف این قضیه همین امروز باید روشن بشه.
  • ناجی: تکلیف روشنه.
  • نوروزخان: برای پسر شما روشنه، برای دختر من تاریکه.
  • ناجی: برای دختر شما روشنه. برای فریدون و بنده هم روشنه.
  • نوروزخان: پس فقط برای من تاریکه؟
  • ناجی: بله! دختر و پسر جوونن، همدیگه رو دوس دارن. با هم معاشرت می‌کنن. این خیلی روشنه.
  • نوروزخان: بعدشم دلشو می‌زنه، ولش می‌کنه. اون‌وقت تاریک می‌شه.
  • ناجی: چرا؟ اون می‌ره زن می‌گیره، اونم می‌ره شوهر می‌کنه.
  • نوروزخان: پسر شما می‌ره زن می‌گیره، اما برای دختر من شوهر پیدا نمی‌شه. بنابراین برای شما و پسرتون روشنه، اما برای بنده‌ی حقیر و دختر بدبختم تاریکه.

«خانه‌خراب» ساخته‌ی نصرت کریمی (بیشتر…)

از میان فیلم‌ها، شماره‌ی بیست‌وسه

  • بهزاد (بهزاد دورانی): آقای دکتر من سیگار بکشم شما ناراحت نمی‌شی؟
  • دکتر: نخیر. خودِ شما ناراحت می‌شی!
  • بهزاد: جان؟
  • دکتر: خودِ شما ناراحت می‌شی. من ناراحت نمی‌شم که. به من چه ربطی داره شما سیگار می‌کشی؟
  • بهزاد: آخه هوای این‌جا خیلی تمیزه.
  • دکتر: هوا، فضا به این بزرگی با سیگار شما کثیف می‌شه؟!
  • بهزاد: مام دیگه زورمون به ریه‌ی خودمون می‌رسه دیگه.
  • دکتر: سلامت باشی. همین کارو انجام بده!

«باد ما را خواهد برد» ساخته‌ی عباس کیارستمی (بیشتر…)

از میان فیلم‌ها، شماره‌ی بیست‌ودو

  • کارول (کیت بلانشت): استعداد چیزی نیست که بقیه‌ی مردم بخوان بهت بگن داریش یا نه. تنها کاری که می‌تونی بکنی اینه که مدام کار کنی و احساس کنی کار درست چیه و باقیشو بریزی دور.

«کارول» ساخته‌ی تاد هینز (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم