از مجموعه ی هایکوهای ژاپنی

چهره ی عروسک.

خواهی نخواهی

پیر شده ام

***

تُرُب کَن

با تُرُب

راه را نشان می دهد

***

ماهِ تمام

((برام بگیر)).

بچه گریه می کند

***

صدای چیزی

که خود به خود به زمین افتاد

مترسک

***

سوراخ های بینی.

توی خنکا خوابیده

زن.

***

پروانه

دنبال می کند حلقه گلِ

روی تابوت را

*پانویس: به شخصه یکی از علاقه مندان و شیفتگانِ هایکوهای ژاپنی هستم. دنیای وسیع و عجیبی که تنها در چند کلمه خلاصه شده اند، حسِ لذتِ بی نقصی را به آدم منتقل می کنند. برای هر کدام از این هایکوها، می شود چندین صفحه حرف زد … اما نه! حرف زدنِ زیاد خوب نیست. بخوانید، تصویر بسازید، موقعیتِ درونِ هر کدام را تخیل کنید و ببینید چطور می شود تنها با چند کلمه، کولاک به پا کرد. از قدیم گفته اند: کَم گوی و گُزیده گوی چون دُر …

بخشی از کتابِ شعرِ طنزِ « پسته لال، سکوت دندان شکن است » اثر اکبر اکسیر

بابا آب داد.

بابا آب داد.

بابا آب داد.

بابا آب داد.

آنقدر آب داد آب داد

که مادر ترکید

حق با ملیحه بود:

آب در بیابان آب است

نه در سونوگرافی!

***

من تعجب می کنم

چطور، روز روشن

دو ئیدروژن

با یک اکسیژن، ترکیب می شوند

و آب از آب، تکان نمی خورد!

 

بخشی از رمانِ « چراغ ها را من خاموش می کنم » اثر زویا پیرزاد

یاد پدرم افتادم که می گفت: نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدم ها عقیده ات را که می پرسند، نظرت را نمی خواهند، می خواهند با عقیده ی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم ها بی فایده است.

       

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از نمایشنامه ی « خانه عروسک » اثر هنریک ایبسن

نورا: این عین حقیقت است، توروالد. وقتی من پیش پدرم بودم، پدرم راجع به عقایدش با من صحبت می کرد و من هم همان افکار و عقاید او را می پذیرفتم. اگر اتفاقاً اختلاف عقیده ای با او داشتم از او پنهان می کردم، چون خوشش نمی آمد. مرا عروسک صدا می کرد و همان طوری که من با عروسک های خودم بازی می کردم او هم با من بازی و تفریح می کرد. وقتی آمدم پیش تو …

هلمر: این چه طرز صحبت کردن است که راجع به ازدواج ما می کنی؟

نورا: ( بدون توجه به اعتراض او ) مقصودم این است که من فقط از اختیار پدرم در آمدم و در اختیار تو قرار گرفتم. تو همه چیزها را بنا به میل و سلیقه خودت ترتیب می دادی. من هم تحت تأثیر ذوق و سلیقه تو قرار گرفتم یا شاید این طور وانمود می کردم، واقعاً نمی دانم کدام درست است. بعضی وقتها فکر می کنم این درست است و بعضی اوقات آن. وقتی به زندگی گذشته فکر می کنم این طور به نظرم می آید که من مثل یک زن فقیر و بیچاره در این خانه زندگی کرده ام. فقط دستم به دهنم آشنا بوده است و بس. وجود من در این خانه فقط برای شوخی و تفریح تو بوده است، توروالد. یعنی تو می خواستی من این طور باشم. تو و پدرم بزرگترین گناهها را درباره من مرتکب شده اید. این گناه تو است که من از زندگی طرفی نبسته ام.

     

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از داستانِ کوتاهِ « ساعات ناامیدی » اثر توماس مان

خانم ها و آقایان محترم، شما که در ردیف های آخر نشسته اید، به راستی که قریحه چیز ساده و ارزانی نیست. قریحه خود به خود توانایی به شمار نمی آید. در اصل، قریحه نیاز است، آگاهی نقادانه به خاطر آرمان، کمال خواهی ای که توانایی خود را آسان به دست نمی آورد و آسان تعالی نمی بخشد. و برای بزرگان، آنانی که بیش از همه جویای کمال اند، قریحه خود سخت ترین عذاب است … شکوه نکردن! به خود نبالیدن! در سنجش کار خود متواضع و صبور بودن! اگر در هفته هیچ روزی، هیچ ساعتی خالی از رنج نبود؟ آنگاه چه؟ سختی ها و موفقیت ها، توقعات، مرارت ها و خستگی ها را خوار شمردن، کوچک گرفتن ـ این است آن چه بزرگی می آورد!

       

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از رمانِ « پیرمرد و دریا » اثر ارنست همینگوی

آن وقت دلش برای ماهی بزرگی که صید کرده بود سوخت. با خود گفت که این ماهی، ماهی عالی و عجیبی است و می داند که من چقدر پیرم. تا به حال ماهی به این پرزوری نگرفته ام، ماهی به این غریبی نگرفته ام. شاید می داند که نباید از آب بیرون بپرد. اگر پرید یا وحشیگری در آورد بیچاره ام می کند. اما شاید هم پیش از این چند بار به قلاب افتاده، می داند که راه جنگیدنش همین است. از کجا می داند که فقط با یک نفر طرف است، یا آنکه طرفش پیرمرد است؟ اما عجب ماهی بزرگی است، اگر گوشتش خوب باشد در بازار خیلی پول می شود. طعمه را هم مثل ماهی نر خورد، کشیدنش هم به ماهی نر می ماند، در جنگیدنش هم نشانی از ترس نمی بینم. نمی دانم نقشه دارد یا او هم مثل من وامانده است؟

       

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم