ایده‌آل من…

ایده‌آل من…

ایده‌آل من، یک عشقبازی توضیف‌نشدنی بود. اما حتی همان هم من را می‌ترساند. به رندی و چندین نفر دیگر علاقه‌ای پنهانی داشتم، اما هیچ‌گاه به جایی نرسید. آه، بخش‌های تحتانی بیچاره من، مثل یک بچه‌ای در پوشک، زیر لباس‌زیرهای ضخیم و گن جمع‌کننده قدیمی مادرم قنداق شده بودند. رژ لب را به خاطر شیک بودنش نه، بلکه به خاطر آن می‌زدم که لب‌های بی‌آرایشم با نوک سینه‌هایم هم‌رنگ بود. در ۲۴ سالگی برجستگی‌ای وجود نداشت تا به تصوری از بدن برهنه‌ام کمکی بکند.

.

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

.

 پی‌نوشت:این رمان را که خانم مشفق (حاصل ازدواج مادری کروات و پدر ایرانی و با ملیت آمریکایی) نوشته، در نظر من بسیار لوس و پرمدعا و خسته‌کننده و کشدار بود. چنان که از روی جلدش هم پیداست، برنده‌ی جایزه هم شده اما تجربه ثابت کرده که زیاد نباید به جوایز اعتماد کرد. رمان پر از صحنه‌های اروتیک است که ترجمه‌اش به فارسی، خیلی عجیب به نظر می‌رسد. ظاهراً که سانسوری در کار نیست. من البته چاپ اولش را خریدم. در چاپ‌های بعدی، معلوم نیست چه بلایی سرش بیاورند. این‌ها را گفتم اما لطفاً برای خریدنش مشتاق نشوید!

.

قاعده‌ی کلی

قاعده‌ی کلی

آسان‌ترین راه از دست دادن یک مرد این است که کاملاً گوش به فرمانش بشوی. اگر بکوشی مثل او فکر کنی، مثل او حس کنی، مثل او رفتار کنی هیچ جذابیتی برایت نمی‌ماند. این قاعده نه‌فقط در مورد مردها، در مورد زن‌ها هم صدق می‌کند. آدم چرا باید کسی را دوست داشته باشد که درباره‌اش فکر نمی‌کند و نمی‌کوشد سر از کارها و رفتارهایش در بیاورد؟

.

پی‌نوشت: باب اسرار کتابی بود که من را به قونیه کشاند. در رفت‌وبرگشت‌های مدام به استانبول، همیشه در فکر رفتن به قونیه بودم. خواندن این کتاب، آن‌چنان حس خوبی در من ایجاد کرد که دفعه‌ی قبل، در نهایت تصمیمم را عملی کردم. فضای غریب کتاب، داستان شمس و مولانا، رابطه‌ی آن‌ها و توصیف فضای آشنای محل زندگی این دو مرد، با همراهی یک خط داستانی از روزگار امروز و در هم فرو رفتن گذشته‌ای دور و حالی نزدیک، کتابی چنان پرکشش برای من ساخت که برای رفتن به قونیه و تجربه‌ی آن حس و حال، تعلل نکردم. با دیدن مقبره‌ی مولانا در قونیه، فرو رفتن در حال‌وهوای عجیبش و البته گشت‌وگذار در ریزه‌کاری‌های این شهر غریب، که حتی پای آدم‌های محلی هم به آن‌جا نرسیده، خودم را در یک داستان پرکشش حس می‌کردم، داستانی به سبک باب اسرار.

.

مردم همیشه‌منتظر

مردم همیشه‌منتظر

البته مردم تهران هم در زندگی این روزها از فرط شادمانی و خنده روده‌بر نمی‌شوند. آنها هم مثل همه به نوعی منتظر چیزی‌اند. توی صف منتظر اتوبوس‌اند، یا منتظر نان لواش‌اند، یا منتظر پاسپورت‌اند، یا منتظر برگشتن بچه‌های‌شان از جبهه‌ها. یا منتظر اعلان کوپن مرغ‌اند، یا منتظر اعلان کوپن نفت‌اند، یا منتظر خرداد سال آینده‌اند، منتظر یک چیزی هستند… و خدا را شکر می‌کنند. مردم تهران همیشه خدا را شکر می‌کنند. «بابا، حالا خوبه.» اگر برق دو ساعت برود می‌گویند بابا حالا خوبه که دو ساعت می‌ره. اگر چهار ساعت برود می‌گویند بابا حالا خوبه که چهار ساعت می‌ره. اگر اصلاً برود می‌گویند بابا خوبه که نفت هست. اگر نفت نباشد می‌گویند بابا خوبه که زغال هست. اگر توی ستون فقرات‌شان لگد بزنند می‌گویند بابا حالا خوبه که توی مخ‌مون نزدند. اگر توی مخ‌شان لگد بزنند می‌گویند بابا حالا خوبه که توی شکم‌مان لگد نزدند. شکر می‌کنند، و روزگار را در میهن اسلامی می‌گذرانند.

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

 

پی‌نوشت: … و اسماعیل فصیح، نه‌تنها نویسنده‌ی خوبی بود، بلکه جامعه‌شناس درجه‌یکی هم بود، مثل همه‌ی نویسنده‌های خوب.

 

وقتی می‌خوابیم دوباره همگی کودک می‌شویم، چون در حال خواب دیدن، کار اشتباهی نمی‌کنیم و از زندگی آگاه نیستیم. به گونه‌ی جادویی طبیعی، خبیث‌ترین جنایتکاران و خودخواه‌ترین افراد هم در خواب مقدس می‌شوند. بنابراین، به قول شاعر، کشتن یک مرد یا کودک در خواب فرقی نمی‌کند.

اگر در عالم فقط دو انسان باقی می‌ماند و هر دو قدیس بودند، بی‌گمان نمی‌توانستند به‌خوبی و خوشی با هم زندگی کنند، چون حتما یکی از آن دو سعی می‌کرد دیگری را اصلاح کند. این قاعده‌ی دنیاست.

.

ایرانی بودن ساده است: پسر با پدر بد، پدر با پسر بد، دختر با مادر بد، مادر با دختر بد، زن با شوهر بد، شوهر با زن بد، مادر با بچه بد، بچه با مادر بد، خواهر با خواهر بد، برادر با برادر بد، معشوق با عاشق بد، عاشق با معشوق بد، فامیل با فامیل بد، دوست با دوست بد، قهرمان با ملت بد، ملت با قهرمان بد، دولت با مردم بد، مردم با دولت بد … و لحظه‌های انقلاب هم ساده است: پدر با پسر دست‌به‌یکی بر ضد مادر، مادر با دختر دست‌به‌یکی بر ضد پدر، زن با شوهر دست‌به‌یکی بر ضد بچه، مادر و بچه دست‌به‌یکی بر ضد شوهر، بچه با بچه دست‌به‌یکی بر ضد پدر و مادر، خواهر با خواهر دست‌به‌یکی بر ضد خواهر، برادر با برادر دست‌به‌یکی بر ضد برادر، معشوق با عاشق دست‌به‌یکی بر ضد فامیل، فامیل با فامیل دست‌به‌یکی بر ضد قهرمان، شاه و ملت دست‌به‌یکی بر ضد دین، دین و ملت دست‌به‌یکی بر ضد شاه … جامعه ایران ساده است.

 

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

 

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم