پوستر نوزدهم

پوستر نوزدهم

کلوندایک ساخته‌ی مارینا گوباخ محصول ۲۰۲۲ سینمای اوکراین است. فیلمی که فاجعه‌ی سقوط پرواز شماره‌ی ۱۷ هواپیمایی مالزی در مرز بین اوکراین و روسیه را از نگاهی عجیب و متفاوت به تصویر می‌کشد. در آن پرواز دردناک، تمامی ۲۸۳ مسافر به کام مرگ رفتند و در نهایت و طبق معمول مشخص شد این روسیه است که با پرتاب موشک، این پرواز را به سفر ابدی سرنشینانش تبدیل کرده است. کلوندایک فضای عجیب حول‌وحوش دو شخصیت اصلی داستان که دقیقاً لب مرز زندگی می‌کنند را به‌خوبی جلوی چشم تماشاگر می‌گذارد. خانه‌ی آن‌ها بر اثر اصابت چیزی شبیه بمب، نصف شده است و آن‌ها عملاً هیچ محیط خصوصی‌ای برای خودشان ندارند. این بمب حاصل درگیری‌های داخلی اوکراین بین جدایی‌طلبان با دولت مرکزی است. این پوستر زیبا، دقیقاً یکی از نماهای فیلم است که فضای عجیب زندگی شخصیت‌های اصلی را نشان می‌دهد. در پس‌زمینه‌ای دور دودی سیاه به نشانه‌ی جنگ و درگیری به راه است، در میانه‌ی کادر، زنی با شکمی برآمده، در حالی که حصار دور خانه‌اش از بین رفته، روی مبل نشسته است و در گوشه‌های کادر بقایای بخشی از خانه‌ی زن را می‌بینیم که خراب شده است. این تصویری حیرت‌انگیز از فیلمی جالب و متفاوت است که سیاه‌بختی‌های انسانِ درگیر جنگ‌های داخلی و خارجی و حماقت‌های دولت‌ها را با طنزی بسیار بسیار ملایم و البته سیاه، به مخاطب تزریق می‌کند. (بیشتر…)

پوستر هجدهم

پوستر هجدهم

کسی پشت در ساخته‌ی فیلم‌سازی مهجور به نام نیکولاس گشنر (یا شاید هم گسنر!) است که سال ۱۹۷۱ ساخته شده. از همان ابتدا ترکیب بازیگران فیلم کنجکاوی‌برانگیز است. فکرش را هم نمی‌کردم آنتونی پرکینز با چارلز برانسون در فیلمی همبازی شده باشند، آن هم یک اثر جنایی/رازآلود! قضیه از این قرار است که آنتونی پرکینز، که یک دکتر معروف است، چارلز برانسون را به بهانه‌ی درمانِ فراموشی‌اش به خانه می‌آورد. برانسون شخصیتی‌ست که هویتش گم شده و نمی‌داند کیست. پرکینز در طول فیلم، ذره‌ذره هویتی جعلی به برانسون می‌بخشد تا به چیزی برسد.

ایده‌ی جذاب و بکر داستان، همراه با موقعیت بسته‌ی شخصیت‌ها که اغلب در چهاردیواری خانه‌ی دکتر محبوس هستند و یک پایان‌بندی آوانگارد و دیدنی، کسی پشت در را تبدیل به فیلمی دلپذیر می‌کند. اما پوستر هم به همان اندازه دلپذیر است. پوستری که مفهوم کلی فیلم و اتفاق‌های داستان را در خود جای داده است و به بهترین شکل ممکن، با یک ایده‌پردازی درست و طراحی مناسب، جان کلام را به مخاطب منتقل می‌کند. برانسون در پی یافتن هویت خود و اتفاق‌هایی که برایش افتاده می‌گردد. ایده‌ای که در آن درِ روی سر یک شخص ما را به ذهن او فرو می‌برد، از همین موضوع نشات می‌گیرد. اَشکال طراحی‌شده برای حروفی که با آن نام فیلم را نوشته‌اند، شبیه تابلوی «ورود ممنوع» است و کارکرد آن دقیقاً باز هم به بحث هویتی داستان راه می‌بَرَد؛ وقتی شخصیت بی‌هویت داستان، راز زندگی‌اش را می‌فهمد، همه چیز از بین می‌رود. کسی پشت در فیلم جالبی‌ست که پوسترش کمک می‌کند تا بهتر درکش کنیم. (بیشتر…)

قاب روز؛ شوخی سیاه

قاب روز؛ شوخی سیاه

فیلم جدید رومن پولانسکی بزرگ، کاخ، یکی از کنجکاوی‌برانگیزترین فیلم‌هایی‌ست که قرار است به‌زودی اکران شود. گویا فیلم یک کمدی سیاه است که از همین‌جا می‌توان متوجه شد پولانسکی باز هم به آن حال‌وهوایی که دوستش دارد پرداخته است، همچنان که کل زندگی‌اش انگار یک کمدی سیاه بود و هست. او به شکلی حقیقی و عینی این کمدی سیاه را بازی کرد و در فیلم‌های بی‌نظیرش آن‌ها را تکرار کرد. هر چند فیلم هنوز اکران نشده، اما قاب امروز را به لحظه‌ای از پشت صحنه‌اش اختصاص داده‌ام. (بیشتر…)

پوستر هفدهم

پوستر هفدهم

صدای سفید فیلم جدید نوآه بامباک است که چندان دیده نشد و البته نمره‌ی پایینی هم گرفت تا فیلم‌ساز محبوب خیلی‌ها که با فیلم‌های مستقل و جمع‌وجور آغاز کرد و در ادامه‌ی مسیرش وارد فاز جدیدی شد، نتواند موفقیت کارهای گذشته‌اش را تکرار کند. اما یکی از نکته‌های خوب فیلم جدید و شکست‌خورده‌ی بامباک پوستر آن است. پوستری دیدنی و شلوغ که داستان‌های جذابی را در خود جا داده است و انگار از ساختار بی‌نظیر نقاشی‌های نقاش بزرگ هلندی دوران رنسانس، پیتر بروگل، الهام گرفته است. (بیشتر…)

قاب روز؛ شهر زیر پای آن‌هاست

قاب روز؛ شهر زیر پای آن‌هاست

 استن لورل و الیور هاردی، همان چاق و لاغر خودمان، دست در گردن هم، بر لبه‌ی یک ساختمان بلند، به شهر نگاه می‌کنند. انگار سال ۱۹۲۰ است. دوستان همیشگی، کمدین‌های جدانشدنی، زوج هنری خوشبختی که در دورانی جذاب پا به عرصه گذاشتند و سینما را در نوردیدند و رد پای‌شان را در قلب میلیون‌ها آدم از گذشته تا به حال و تا آینده، جا گذاشتند، انگار در این عکس به فکر فرو رفته‌اند. شاید پشت صحنه‌ی یکی از فیلم‌های‌شان باشد، شاید هم یک عکس تبلیغاتی. درباره‌ی این عکس جز این که اول دهه‌ی بیست گرفته شده، اطلاعات دیگری در دست نیست. البته اطلاعات دیگری هم نیاز نیست. همین که حالا (نزدیک به صد سال بعد از گرفته شدن این عکس)، این‌جا، در این اوضاع سیاه و غمبار و فاجعه‌آمیز نشسته‌ایم و با خیره شدن به این عکس، سعی می‌کنیم دست کم ذره‌ای به چیزهای خوب فکر کنیم تا تحمل شرایط برای‌مان قابل هضم شود، یعنی این که این دو «انسان»، چیزهایی به ما بخشیده‌اند که هیچ‌وقت از قلب و روح‌مان پاک نخواهد شد. ما با تماشای لورل و هاردی، به جنگ سیاهی و پلیدی وغم بی‌پایان رفتیم. شهر زیر پای آن‌هاست. آن‌ها در قلب ما هستند.

(بیشتر…)

قاب روز؛ شلیک

قاب روز؛ شلیک

زندگی لوییس بونوئل و جین روکار، چهل‌ونُه سال و تا زمان مرگ بونوئل ادامه داشت. جین معلم ژیمناستیک بود و می‌گویند زمانی که بونوئل از او خواستگاری کرد، ژان اپستین، کارگردان معروف، به جین گفت: «تو آدم اشتباهی را انتخاب کرده‌ای!» اما با وجود این هشدار، آن‌ها با هم ازدواج می‌کنند و تا پایان عمر بونوئل، کنار هم می‌مانند.

قاب امروز، عکس کمتردیده‌شده‌ای‌ست از سال‌های آخر این زوج. آن‌ها مشغول غذا خوردن هستند و جین، اسلحه‌ای را به سمت بونوئل گرفته و گویا می‌خواهد شلیک کند. احتمال خیلی ضعیفی وجود دارد که اسلحه واقعی باشد. اگر هم واقعی‌ست خیلی بعید به نظر می‌رسد که پُر باشد. چهره‌ی جین نشان می‌دهد که یک شوخیِ زن و شوهری در جریان است. بهرحال زندگی کردن با انسانی مانند لوئیس بونوئل، چنین شوخی‌هایی را هم طلب می‌کرده است! (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم