پوستر شانزدهم

پوستر شانزدهم

همه‌چیز، همه‌جا، به یک‌باره (دانیل کوان، دنیل شینرت) فیلم شلوغی‌ است، یک شلوغی عامدانه که قرار است در پس آن به مفهومی از «خود بودن»، عشق و محبت به دیگران برسیم. فیلم پر از ایده‌های مالیخولیایی‌ست که می‌خواهد ما را به این نتیجه برساند: دنیا احمقانه‌تر از این حرف‌هاست که تصورش را می‌کنید. این جمله‌‌ای‌ست که از زبان شخصیت‌های داستان هم بارها می‌شنویم. در این دنیای عجیب‌وغریبی که تقریباً برای هیچ‌چیزش نمی‌توانیم دلیل و توضیح منطقی بیاوریم، در این دنیای آشفته و پرهرج و مرجی که انگار هیچ معنا و مفهومی در ذاتش وجود ندارد، آدم‌ها قرار است به معنا و مفهوم برسند تا لااقل چیزی برای چنگ زدن و ماندن داشته باشند. (بیشتر…)

پوستر پانزدهم

پوستر پانزدهم

 

پیش از این درباره‌ی دندان‌پزشک (برایان یوزنا) صحبت کرده بودم (اینجا). داستان فیلم حکایت زندگی دکتر فین استون، با بازی بی‌نظیر کوربین برنسن، است که همسر زیبایی دارد. دکتر استون دندان‌پزشک متبحری‌ست. او یک روز متوجه می‌شود، همسرش به او خیانت می‌کند و این آغاز سلسله‌قتل‌هایی‌ست که در تاریخ سینما نظیر ندارند؛ دکتر به سرش می‌زند تمام بیمارانش را از ناحیه‌ی دندان شکنجه کند. (بیشتر…)

قاب روز؛ خلبان

قاب روز؛ خلبان

جیمز استوارت در زندگی واقعی‌اش خلبانی حرفه‌ای بود که در جنگ جهانی دوم مأموریت‌های زیادی را با موفقیت به سرانجام رسانده بود. حتی طی فیلم‌برداری پرواز فونیکس (رابرت آلدریچ، ۱۹۶۵) هم همچنان عضو نیروی هوایی آمریکا بود. فیلمی که در آن نقش یک خلبان را بازی می‌کند که هواپیمایش در صحرایی تف‌زده سقوط کرده و او به همراه چند مسافر دیگر گرفتار شده است. تا حالا هیچ‌وقت استوارت را این‌همه بهم‌ریخته و خیس عرق و همراه با ته‌ریش که او را بیش از سن واقعی‌اش پیر نشان می‌دهد، ندیده بودم. این عکسِ او در پشت‌ صحنه‌ی فیلم آلدریچ است، در حالی که شاید اگر فیلم را ندیده باشیم یا کسی راهنما‌یی‌مان نکند، به‌سختی بتوانیم به جا بیاوریمش. او در این عکس، در بین فیلم‌برداری دو صحنه، به خاطر گرمای هوای بیابان یومای آریزونا، نوشیدنی‌ای احتمالاً تگری نوش جان می‌کند. (بیشتر…)

پوستر چهاردهم

پوستر چهاردهم

بره (والدیمار یوهانسون) یکی از عجیب‌ترین فیلم‌های سال گذشته‌‌ی میلادی‌ست (اینجا). فیلمی که ترس و فانتزی و واقعیت و توهم را در هم مخلوط می‌کند و به جمع‌وجورترین شکل ممکن به مخاطب نشان می‌دهد. پوستر طراحی‌شده برای آن، درست عین حال‌وهوای فیلم، مرموزانه و مینی‌مالیستی‌ست؛ یک زن و مرد، در سمت راست و چپ کادر ایستاده‌اند. زن به چیزی بیرونِ قاب نگاه می‌کند. مرد چیزی در بغلش نگه داشته که فقط بخشی از سرش پیداست و با کمی دقت، می‌توان آن را تشخیص داد: یک بره. البته نام فیلم که با فونتی بزرگ و در مرکز قاب نوشته شده، کار ما را برای حدس زدن آسان‌تر می‌کند. اما موقعیت بره در بغل مرد چندان عادی به نظر می‌رسد. او بره را در لباسی گرم پوشانده و طوری نگهش داشته که انگار از بچه‌اش نگهداری می‌کند. این موقعیت، به‌خوبی داستان را بدون لو رفتن بازگو می‌کند. (بیشتر…)

قاب روز؛ هیجان و آرامش

قاب روز؛ هیجان و آرامش

خیابان اسکارلت (۱۹۴۵) یکی از نوآرهای درجه‌یک فریتز لانگ بزرگ است. او با این فیلم فضایی سیاه، غیرقابل اعتماد و پرسوءتفاهم می‌سازد که انگار آدم‌هایش درگیر سرنوشتی محتوم هستند؛ آدم‌هایی برآمده از دل جامعه‌ای تاریک، باران‌زده و خفقان‌آور. اردوارد جی.رابینسون، در نقش مردی آرام که در نهایت به جنون می‌رسد، بی‌نظیر است. تفاوت بازی‌اش در ابتدا و انتهای فیلم، نوع حرکات و نگاه‌‌هایش و حتی شکل ایستادنش باید آموزش داده شود. او در این عکس به‌دقت به حرف‌های فریتز لانگ گوش می‌دهد. فریتز لانگ انگار خیلی پرشور و هیجان است، اما رابینسون، دست‌به‌سینه و با آرامشی که در چهره‌اش موج می‌زند، حواسش به اوست. این آرامش و دقت را در فیلم هم خواهیم دید. همین شور و هیجان لانگ و آرامش و دقت رابینسون است که تلفیقش در تاروپود خیابان اسکارلت آن را به اثر بزرگی تبدیل می‌کند. (بیشتر…)

پوستر سیزدهم

پوستر سیزدهم

لنسکی (ایتان راک‌اوی) روایتی‌ست از زندگی یک گنگستر معروف و خطرناک که بعد از سال‌ها آدم‌کشی و زورگیری و کسب قدرت، حالا در ایام پیری، داستان زندگی‌اش را برای یک نویسنده بازگو می‌کند تا کتاب زندگی‌نامه‌ای‌اش به دست مردم برسد. شخصیت او با بازی بی‌نظیر هاروی کایتل، ترکیبی‌ست از آرامش و خشونت. حرف‌های عالمانه‌اش در ایام پیری، نقطه‌ی مقابل حرکات خشونت‌ورزانه‌اش در دوران جوانی‌ست. در واقع او در طی این داستان، دو روی شخصیت خود را برای نویسنده و مخاطب به نمایش می‌گذارد. پوستر خوب فیلم هم ملهم از این زیرمتن، سعی دارد این دو روی سکه بودن را به مخاطب القا کند. (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم