کوتاه دربارهی چند فیلم، شمارهی پنجاهویک
- نام فیلم: چهارراه استانبول
- کارگردان: مصطفی کیایی
لادن عاشق احد است و نمیخواهد با مردی که پدرش توصیه کرده ازدواج کند. او یک شب از دست کتکهای پدر فرار میکند و خودش را به مرد مورد علاقهاش احد میرساند. احد که اوضاع مالی خوبی ندارد و به همراه دوستش بهمن تصمیم گرفته در یک قمار بزرگ شرکت کند بلکه پولی به جیب بزند، لادن را در لباسفروشی صاحبکارش واقع در ساختمان پلاسکو پنهان میکند. آنها خودشان را به قمار میرسانند اما وقتی بهمن در یک لحظه تصمیم میگیرد پولهای قمار را بردارد و فرار کند، همهچیز بههم میریزد … کیایی حالا دیگر خوب بلد است مخاطب را پای فیلمش نگه دارد. این بار او بیش از آنکه یک فیلم کمدی بسازد، به سمت یک اثر حادثهای با محوریت آتش گرفتن و فروریختن پلاسکو رفته که در عین حال کمی هم بار طنازی داشته باشد. ساخت و پرداخت واقعهی پلاسکو، فروریختنش، نشاندادن آوارهایی پر از تیرآهن و سنگ و خاک و شلوغیهای خیابانهای منتهی به این ساختمان، از استانداردهای سینمای ایران بالاتر است. مخصوصاً وقتی پشت صحنهی فیلم را میبینیم که بازیگران جلوی پردهی کروماکی اینطرف و آنطرف میدوند و بعداً با تمهیدهای کامپیوتری، پلاسکو پشت سر آنها ساخته میشود، احساس میکنیم حالا کسانی پیدا شدهاند که بتوانند چنین فجایع عظیمی را به تصویر بکشند بدون اینکه سوتی بدهند. داستانکهای کیایی البته چیز جدید و متفاوتی نیستند؛ جوانهای بیپول و بیفکر، زن باردار نگران و دختری که عاشق پسر بدبخت داستان است و به مال دنیا پشت میکند و پدری که فکر آیندهی دخترش است و … . این داستانکها را که روی هم میگذاریم، به نکتهی جدیدی نمیرسیم، اما فاجعهی پلاسکو در مرکز داستان است که به این داستانکهای تکراری، قوت میبخشد و اجازه نمیدهد ضعفشان را احساس کنیم. وقتی هم که در پایان، دیالوگهای شعاری بهمن دربارهی تولید ملی و جنس چینی و ترک و این چیزها را میشنویم، افسوس میخوریم که فیلمِ به این جذابی، چه نیازی به این حرفها دارد؟ (بیشتر…)
آخرین دیدگاهها