بخشی از رمان « خواب زمستانی » اثر گلی ترقی

گفتم (( کاش می شد از سر شروع کنیم، یه مرتبه ی دیگه. )) عزیزی گفت (( چه کار می کردیم؟ باز هم همین جا بودیم، با همین آرزو. راه دیگه ای برای ما نیست. ما آدمای کوچیکی هستیم. کجا رو می تونیم بگیریم؟ چه کاری از دستمون برمی آد؟ خوابی و خوراکی و خونه ای و پس اندازی، بعضی وقتا هم تفریح ساده و سالمی. سهم ناچیزیه. ولی بد نیست. از خیلیا بهتریم، جلوتریم. روزگار زیاد بدی ام نداشتیم. از حق نباید گذشت. گاهی وقتا خندیدیم. شاید از ته دل نبود. ولی بازم بد نبود. اون شبا که دور هم جمع می شدیم یادت هست؟ بحث می کردیم. حرف های همیشگی و شوخی های تکراری را از نو باز می گفتیم و می خندیدیم. شاید هم نمی خندیدیم. یادم نیست. با هم بودیم. ترس هایمان را قسمت می کردیم می افتادیم یه گوشه و چرت می زدیم. بد نبود. مگه انتظار دیگه ای داشتی؟ ))

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

نگاهی به فیلم بخشش خون The Forgiveness of Blood

نگاهی به فیلم بخشش خون The Forgiveness of Blood

  • بازیگران: تریستان هالیلای ـ رفت آبازی و …
  • فیلم نامه: آندامیون موراتاج ـ جاشوآ مارستن
  • کارگردان: جاشوآ مارستن
  • ۱۰۹ دقیقه؛ محصول آمریکا، آلبانی، دانمارک، ایتالیا؛ سال ۲۰۱۱
  • ستاره ها: ۳/۵ از ۵

نسل قدیم، نسل جدید

خلاصه ی داستان: نیک، پسر جوانی ست که همراه خانواده اش در یکی از روستاهای آلبانی زندگی می کند. شغل پدر او رساندن نان به مغازه های روستاست تا اینکه دعوای پدر و یکی از مالکین روستا منجر به کشته شدنِ مالک و متواری شدن پدر می شود. بر طبق قوانین سنتی روستا، تا زمانی که پدر متواری ست، اعضای مذکر خانواده اش حق ندارند از خانه خارج شوند وگرنه بازماندگان مقتول می توانند او را بکشند. این موضوع سبب می شود، نیک از همه ی آرزوهایش بزند و در خانه بماند و به جایش، رودینا، خواهر او، برای کار و خرید بیرون برود تا اینکه یک شب پدر پنهانی به خانه برمی گردد … (بیشتر…)

اندر حکایت بی علاقگی به کار با تم فیلم و سینما!

اتفاقی که چند مدت قبل پیش آمد، بر آنم داشت تا این یادداشت کوتاه را بنویسم و آن اتفاق را به شکلی، تعمیم بدهم به ایرادی فراگیرتر که جامعه ی ما به شدت از آن رنج می برد. من به این ایده به شدت معتقدم که آدم اگر حتی روزنامه فروش هم باشد، باید بهترین روزنامه فروشِ شهرش باشد. روزنامه فروشی که باید تا تهِ خطِ کارش رفته باشد و بداند که: کدام روزنامه پرفروش تر است؟ کدام کم فروش تر؟ کدام سیاسی ست و کدام هنری؟ کدام زرد است و کدام غیرزرد؟ ( در مقابل اصطلاح « زرد » واژه ی دیگری به ذهنم نرسید که به جای روزنامه های غیرزرد بگذارم که معنای مقابلش را بدهد! ) کدام روزنامه مقالات بهتری دارد؟ اصلاً کدام نشریه ارزش خریدن دارد و کدام ندارد؟ یک روزنامه فروشِ خوب، باید این چیزها را بداند. چون یا آدم کاری نمی کند یا وقتی می کند باید تا تهش برود. متأسفانه چارچوب غلط اجتماعی ما، مشکلات اقتصادی شدید و صد البته ساختار ناسالم و ناموزون فکری و روحی آدم ها، موجب می شود هیچ کس از کاری که می کند راضی نباشد. فقط کافیست یک بار که داخل تاکسی نشسته اید، بیشتر به حرف ها دقت کنید؛ امکان ندارد راننده ننالد از زندگی و بد و بیراه نگوید به کار و کاسبی اش! بی برو برگرد همه شاکی اند. از همه چیز شاکی اند غیر از خودشان! عالم و آدم را در این « زندگی کوفتی » ( نقل به مضمون! ) مقصر می دانند غیر از خودشان را. شاید بگویید خودتان ماشین دارید و هیچ وقت با چنین چیزهایی برخورد نکرده اید. خب خوش به حالتان که خبر از پیاده هایی مثل من ندارید! اما من روش ساده تری پیشنهاد می کنم: بروید سرِ چهار راه و اولین نفری را که دیدید، سئوال کنید از اوضاع زندگی اش راضی ست یا نه. جوابش پیش من است؛ نود و نه درصد و نیم چنین پاسخ هایی خواهند داد: (( با این گرونی دیگه چه حال و اوضاعی! )) یا (( افتضاحه آقا! برو دلت خوشه! )) یا (( گرفتاریم! گرفتار! )) یا ((  دیگه وقتی یه کیلو گوجه باشه فلان قدر، چه انتظاری داری برادرِ من؟! )) و یا اگر خیلی آدم خوش بینی باشد و خیلی دستِ بالا گرفته باشد، چنین جوابی می دهد: (( یه نفسی میاد و می ره خلاصه! )) که این یعنی خیلی خوش بین است! بهرحال جواب ها چیزی در این مایه ها خواهد بود. نمی خواهم بحث جامعه شناسانه راه بیندازم که اصلاً کارِ من این نیست و سوادش را هم ندارم اما تجربه چیز با ارزشی ست که آدم کم کم به آن می رسد.  آدم ها فقط و فقط کمبودها را به دولت و گرانی و این چیزها مربوط می دانند غافل از اینکه خودشان چاهی هستند از انواع و اقسام کمبودها. اما خب، راحت تر است که همه چیز را گردنِ دیگری بیندازیم دیگر! نه؟! (بیشتر…)

نگاهی به فیلم بدن های گرم Warm Bodies

نگاهی به فیلم بدن های گرم Warm Bodies

  • بازیگران: نیکلاس هولت ـ ترزا پالمر ـ آنالی تیپتون و …
  • فیلم نامه: جاناتان لوین براساس رمانی از ایزاک ماریون
  • کارگردان: جاناتان لوین
  • ۹۸ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۲۰۱۳
  • ستاره ها: ۳ از ۵
  • این یادداشت روی سایت مجله ی « فیلم » منتشر شده است. ( اینجا )

مُرده ها خواب نمی بینند …

 

خلاصه ی داستان: “ر” زامبی جوانی ست که در آخرین حمله اش به انسان هایی که از شهر محافظت شده شان بیرون آمده اند و به دنبال آذوقه هستند، با یک نگاه، عاشق جولی، دختری زیبا می شود. او به جای اینکه جولی را بُکُشد، او را با خود به محل زندگی اش می بَرَد و سعی می کند با او ارتباط برقرار کند … (بیشتر…)

بخشی از رمان « خواب زمستانی » اثر گلی ترقی

هاشم هاشمی، ساکن خیابان سی متری، چهارراه حشمت الدوله، کوچه ی شهریور، شماره ی دو، چهل و دو ساله، معلم نقاشی. بله، خودش بود، خودِ خوشبختش، خودِ ناممکنش. ولی بود. چه کسی می توانست انکارش کند؟ چه کسی می توانست خوشبختیِ ساده اش را ندیده بگیرد؟ دلیل کوچکش آن جا بود. شیرین خانم شیرینش که توی آب چلپ چلپ می کرد و صدایش از دور می آمد. با خودش فکر کرد (( چه کسی، چه نیرویی این زنو برای من فرستاده؟ و چرا برای من؟ مگه چه کار کرده ام؟ چه عُرضه ای از خودم نشون داده ام؟ هیچی. نه باهوش بودم نه خوشرو. نه ایمونی داشتم نه اعتقادی. نه به خاطر چیزی جنگیدم و نه دنبال چیزی دویدم. یه معلم نقاشی بودم و دوستی به اسم آقای حیدری داشتم. چرا من؟ من که نه علامتی دارم، نه نشونی، نه خاندانی، نه رسالتی، هیچی. ))

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم