نگاهی به فیلم صبح روز چهارم

نگاهی به فیلم صبح روز چهارم

  • بازیگران: سعید راد ـ وجستا ( سوسن سرمدی ) ـ جلال شهرزاد و …
  • فیلم نامه: کامران شیردل ـ محمدرضا اصلانی
  • کارگردان: کامران شیردل
  • ۱۰۰ دقیقه؛ سال ۱۳۵۱
  • ستاره ها: ۲/۵ از ۵

قهرمانِ ضد قهرمان

خلاصه ی داستان: امیر جوان آسمان جل و خلافکاری ست که در آبادان بر سرِ دعوایی پوچ، مردی را می کُشد. او به تهران برمی گردد و بدونِ توجه به اینکه کسی را کشته، دزدی ها و خلاف هایش را ادامه می دهد و بعد سعی می کند زری، معشوقه اش را راضی کند تا با هم به جنوب فرار کنند … (بیشتر…)

از نگاه قاب ها – فیلم پدرخوانده ساخته ی فرانسیس فورد کوپولا

از نگاه قاب ها – فیلم پدرخوانده ساخته ی فرانسیس فورد کوپولا

چند ماه پیش، اولین بخش « از نگاه قاب ها » را خوانده بودید و دیده بودید ( اینجا ) و حالا دومین بخش این قسمت که مربوط می شود به « پدرخوانده ». آنقدر درباره ی این فیلم گفته اند و نوشته اند که دیگر انگار برای گفتن حرفی نمی ماند. فیلم از هر جنبه ای که نگاه کنی، فیلم بزرگی ست. شمایل فراموش نشدنی براندو در نقش مردی در رأس یک گروه مافیایی ولی در عین حال اهل خانواده و در فکر همسر و فرزندانش، آنقدر در سینما ستایش شده که نمی شود چیزی به آن اضافه کرد. دون کورلئونه ای که لحظات آخر عمرش را در باغچه ی گوجه فرنگی ها به دنبال نوه اش می دود و همانجا می میرد، به خوبی شمایل یک مردِ خانواده دوست را نشانمان می دهد. او در نصیحت هایش به مایکل می گوید: (( همه ی عمر طوری زندگی کردم که در مقابل خونواده م شرمنده نباشم. )) و بخش مهمی از مضمون این فیلم هم حول محور همین جمله می چرخد. (بیشتر…)

نگاهی به فیلم کری Carrie و بررسی تطبیقی اش با « کری » برایان دی پالما

نگاهی به فیلم کری Carrie و بررسی تطبیقی اش با « کری » برایان دی پالما

  • بازیگران: کلوئه گریس مورِتز ـ جولیان مور ـ گابریلا وایلد و …
  • فیلم نامه: لارنس دی کوهن ـ روبرتو آگوئره ساکاسا براساس رمان استفن کینگ
  • کارگردان: کیمبرلی پیرس
  • ۱۰۰ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۲۰۱۳
  • ستاره ها: ۱ از ۵
  • این یادداشت روی سایت « بوطیقا » منتشر شده است. ( اینجا )

عصبانی هستم!

خلاصه ی داستان: کری وایت، دختر خجالتی و کمروی مدرسه، به شدت از سوی دوستانش مورد تمسخر قرا می گیرد. او در خانه هم با مادری به شدت مذهبی و پریشان زندگی می کند که به کری اجازه ی ارتباط با دیگران و خوش گذراندن را نمی دهد. روزی که دخترِ شرّ مدرسه، کریس، که از کری متنفر است، تصمیم می گیرد بلایی سرِ او بیاورد، روزی ست که خشمِ فراطبیعیِ کری را به دنبال دارد … (بیشتر…)

بخشی از داستان « مدیر مدرسه » اثر جلال آل احمد

پیش از هر امتحان کتبی که توی سالون می شد، خودم یک میتینگ برای بچه ها می دادم که ترس از معلم و امتحان بی جا است و باید اعتماد به نفس داشت و آقای معلم نهایت لطف را دارند و از این مزخرفات … ولی مگر حرف به گوش کسی می رفت؟ از در که وارد می شدند، چنان هجومی به گوشه های سالون می بردند که نگو! به جاهای دور از نظر. انگار پناهگاهی می جستند. و ترسان و لرزان، یک بار چنان بودند که احساس کردم اصلاً مثل این که از ترس لذت می برند. خودشان را به ترسیدن تشجیع می کردند؛ بسیار نادر بودند آن هایی که روی اولین صندلی می نشستند و کتاب هاشان را به دست خودشان به کناری می گذاشتند. اگر معلم هم نبودی یا مدیر، به راحتی می توانستی حدس بزنی که کی ها با هم قرار و مداری دارند و کدام یکی پهلو دست کدام یک خواهند نشست. از هم کمک می گرفتند، به هم پناه می بردند؛ در سایه ی همدیگر مخفی می شدند؛ یک دقیقه دیرتر دفتر و کتاب شان را از خودشان جدا می کردند! مگر می توان تنها ـ تک و تنها ـ با امتحان روبرو شد؟ یکی دو بار کوشیدم بالای دست یکی شان بایستم و ببینم چه می نویسد. ولی چنان مضطرب می شدند و دست شان چنان به لرزه می افتاد که از نوشتن باز می ماندند و تازه چه خطّی؟ چه خط هایی! … بی خود نیست که تمام اداره ها محتاج ماشین نویسند؛ نمی دانم پس این معلم خطّ شان چه می کرد؟ گرچه تقصیر او هم نبود، می شد حدس زد که قلم خودنویس های یک تومانی هم در این قضیّه بی تقصیر نیستند … گردن می کشیدند تا از روی دست هم ببینند؛ خودشان را فراموش می کردند تا چه رسد به محفوظات شان! حتّی اگر جواب سئوال را هم می دانستند باز در می ماندند. یادشان می رفت یا شک می کردند. تازه سئوال امتحان چه بود؟ ـ سه گاو جمعاً روزی فلان قدر شیر می دهند، اوّلی دو برابر دومی و دومی یک و نیم برابر سومی؛ معیّن کنید هر کدام روزی چه قدر شیر می دهند. یا وظایف کودکان نسبت به پدر و مادر. یا رودهای چین و ازین اباطیل … و چه وحشتی! می دیدم که این مردان آینده، درین کلاس ها و امتحان ها آن قدر خواهند ترسید و مغزها و اعصاب شان را آن قدر به وحشت خواهند انداخت که وقتی دیپلمه بشوند یا لیسانسیه، اصلاً آدم نوع جدیدی خواهند شد. آدمی انباشته از وحشت! انبانی از ترس و دلهره. آدم وقتی معلّم است، متوجّه این چیزها نیست. چون طرف مخاصم است. باید مدیر بود، یعنی کنار گود ایستاد و به این صف بندی هر روزه و هر ماهه ی معلم و شاگرد چشم دوخت تا دریافت که یک ورقه ی دیپلم یا لیسانس یعنی چه! یعنی تصدیق به این که صاحب این ورقه دوازده سال یا پانزده سال تمام و سالی چهار بار یا ده بار در فشار ترس قرار گرفته و قدرت محرّکش ترس است و ترس است و ترس!

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

پی نوشت: و چه کسی پیدا می شود این بخش از داستانِ بامزه ی « مدیر مدرسه » را درک نکند؟ همه ی ما درک می کنیم، چون همه ی ما اینطور بوده ایم کم و بیش و آل احمد چقدر ریزبینانه و جذاب، رسوباتِ سال ها فشار و سیستم غلط فکری و آموزشیِ این مملکت را روی دایره ریخته. کاری که سال ها پیش انجامش داده و هنوز هم که هنوز است، ماجرا ادامه دارد.

باید کمی عذاب می کشیدم تا بفهمم سیستم آموزشی، سیستم پوچی ست که برای گشتنِ چرخ دنده های ناکارآمدِ یک مملکت، آنهم یک مملکتِ دُگم و تقریباً عقب مانده، « روبات » تربیت می کند نه « آدم » تا آن چیزی را که خودش دوست دارد حقنه کند. به جای یاد دادنِ « زندگی »، آن را می کُشد. کاری می کند که شما فکر کنید آن چیزی که دارید می خوانید، آن چیزی ست که دوست دارید و زندگی یعنی همین یک مشت محفوظاتِ بی کارکرد. نمی گذارد رشد کنید. ذوق تان را در نطفه خفه می کند و … دارم از خط خارج می شوم! خلاصه اینکه داستان فوق العاده ای ست و خواندنش با آن نثرِ روانِ آل احمد، لذت بخش.

نظرسنجی

 لیستِ « ترین » های سال گذشته ( برترین فیلم های دیده شده ی سال قبل، برترین لحظات سینمایی، جذاب ترین شخصیت سینمایی سال ) به قلم نگارنده و جمعی از منتقدان و سینمایی نویسان در سایت « آدم برفی ها » ( اینجا )

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم