نگاهی به فیلم شب قوزی

نگاهی به فیلم شب قوزی

  • بازیگران: پری صابری ـ خسرو سهامی ـ محمدعلی کشاورز و …
  • فیلم نامه: فرخ غفاری ـ جلال مقدم براساس داستانی از هزار و یک شب
  • کارگردان: فرخ غفاری
  • ۹۱ دقیقه؛ سال ۱۳۴۳
  • ستاره ها: ۳ از ۵

 

مُرده ی زنده

 

خلاصه ی داستان: اصغر قوزی و گروه تئاتری اش که در مهمانی ها، با رقص و آواز، مجلس را گرم می کنند، یک شب بعد از خروج از یک مهمانی، برای خوردن شام، به گوشه ای پناه می برند. در میان شوخی گروه با اصغر، او دچار حمله ی قلبی می شود و می میرد. گروه، او را روی دوش می گیرد و برای متهم نشدن به قتل، گوشه ای رهایش می کند و این سرآغاز سرگردانی های این جسدِ دست از دنیا شسته است … (بیشتر…)

اندر حکایت بی علاقگی به کار، با تمِ کتاب و کتابخوانی!

قبلاً درباره ی بی علاقگی آدم های این مرز و بومِ گل و بلبل به کاری که در حال انجامش هستند در پُستی جداگانه نوشته بودم ( اینجا )، به شکلی کلی، علل این موضوع را گفته بودم و از آن طریق رسیده بودم به اتفاقی که برای خودم افتاده بود که طبیعتاً حال و هوایی سینمایی داشت. خیلی کم برخورد می کنید با کسی که از کارش راضی باشد. حتی جدیداً به این صحنه زیاد توجه کرده ام که وقتی صبح ( یا حتی ظهر ) سوار مترو می شوم، همه ی کسانی که نشسته اند، در حال چرت زدن هستند. حتماً زیاد برخورد کرده اید. بی برو برگرد همه چرت می زنند و حتی بعضی ها هم خر و پف شان هواست. همه کسلند. یکی نداند فکر می کند این بیچاره ها چقدر کار می کنند که اینطور ولو شده اند، اما خودمانیم: خبر داریم که هیچ کس درست کار نمی کند، همه در حال فرار هستند و از چیزی لذت نمی برند. فقط می خواهند « فرار کنند ». اصلاً بگذارید یک مثال دیگر بزنم: در همین مترو، حواستان هست که وقتی درها باز می شود، مردم چطور به سرعت می دوند اینطرف آنطرف؟ پیر و جوان و زن و مرد. همه در حال دویدن هستند. واقعاً متوجه نمی شوم اینهمه عجله برای چیست؟ کجا قرار است برسند؟ چه اتفاق مهمی قرار است بیفتد؟ ده دقیقه اینطرف آنطرف، چه چیزی را عوض می کند؟ در همین خیابان ها، دقت کنید که این ماشین ها چطور عجله دارند. بوق و ویراژ و بد و بیراه. می خواهد برسند. به کجا؟ معلوم نیست! اینطوری ست که هیچ کس آرام و قرار ندارد. همه در حال فرار از آن چیزی هستند که انجام می دهند، بدونِ تأمل، بدونِ آرامش، بدونِ لذت بردن. (بیشتر…)

نگاهی به فیلم عمل کشتن The Act of Killing

نگاهی به فیلم عمل کشتن The Act of Killing

  • با حضور: اَنوَر کونگو ـ هرمان کوتو ـ عدی ذوالقدری و …
  • کارگردانان: جاشوا اوپنهایمر ـ ناشناس
  • ۱۱۹ دقیقه، محصول دانمارک، نروژ، انگلستان؛ سال ۲۰۱۳
  • ستاره ها: ۴ از ۵
  • این یادداشت روی سایتِ « بوطیقا » منتشر شده است. ( اینجا )

 

کابوسِ بی انتها

 

خلاصه ی داستان: انور کونگو و همدستانش، کسانی بودند که در دهه ی ۶۰ میلادی، بعد از برکناری دولت توسط ارتش اندونزی، با انگ کمونیست بودن، مخالفین ارتش را قتل عام می کردند. حالا بعد از سال ها، انور و همدستانش، هنوز مشغول زندگی هستند و گرچه دیگر پیر شده اند و میدان عملِ سابق را ندارند، اما داغِ ننگِ قتلِ هزاران نفر، با انواع و اقسامِ روش های ترسناک، روی پیشانی آن هاست. انور کنگو و بقیه، مقابل دوربین، بی محابا، از آدم کُشی هایشان حرف می زنند … (بیشتر…)

نگاهی به فیلم ساعت ها Hours

نگاهی به فیلم ساعت ها Hours

  • بازیگران: پل واکر ـ جنسیس رودریگوئز و …
  • نویسنده و کارگردان: اریک هیزرر
  • ۹۷ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۲۰۱۳
  • ستاره ها: ۳/۵ از ۵

طوفان و زندگی

خلاصه ی داستان: نولان هیز، همسرش را هنگام زایمان از دست می دهد. در لحظاتِ تلخِ داخل بیمارستان، طوفان کاترینا آغاز می شود و همه چیز را بهم می ریزد. بیمارستان تخلیه می شود و نولان، ناخواسته در آنجا گیر می افتد در حالیکه نوزادش، زیرِ دستگاه تنفس خوابیده و دستش را برای فرار از آن موقعیت خطیر بسته است. طوفان موجب قطعی برق هم شده و این، کارِ نولان برای روشن نگه داشتنِ دستگاه تنفس را سخت می کند … (بیشتر…)

یک ترجمه ی بد و هشدار برای نخریدن یک کتاب!

به تازگی کتابی وارد بازار شده به نام « او بازگشته است » نوشته ی تیمور ورمش از انتشارات نگاه. داستانی درباره ی بازگشت هیتلر به دنیا، آنهم در سال ۲۰۱۱٫ همین ایده، کافیست که انسان را کنجکاو کند برای خریدن و خواندنش. اما وقتی با لذت می نشینید و می خواهید کتاب و احتمالاً ماجراهای بامزه اش را بخوانید ( مخصوصاً هم که هجده هزار تومان برایش پول داده اید و ناچارید که خوشتان بیاید! )، با ترجمه ی مفتضحانه ای مواجه می شوید که اعصابتان را بهم خواهید ریخت.  مطمئنم منی که فقط یک جمله آلمانی بلدم ( که آنهم معنای جمله ی « دوستت دارم » است! )، اگر دیکشنری زبان آلمانی را جلویم باز کنم و کلمه به کلمه، متنِ کتاب را ترجمه کنم، از این چیزی که نشر نگاه بیرون داده، بسیار جلوتر خواهد بود. جملات آشفته و گنگ، بی مفهوم و بی سر و ته، ترکیبات عجیب و غریب و بی معنا، چنان در کارِ خواندنِ متن، اختلال ایجاد می کنند که امکان ندارد بتوانید تمرکز کنید. تمرکز که هیچی، اصلاً نمی فهمید جناب هیتلر، الان دارد درباره ی چه چیز حرف می زند! حالا این بماند که اصولاً خبری از ویرگول و این حرف ها هم در متن نیست، که خواندنِ کتاب را سخت تر از سخت می کند. تصور بفرمایید منی که در عرض یک ساعت، نزدیک به دویست، دویست پنجاه صفحه از کتابی را می خوانم، هنوز بعد از چهار روز تازه به صفحه ی صد و پنجاهِ این کتابِ چهارصد صفحه ای رسیده ام و مانده ام چطور می توانم باقی صفحات را تمام کنم. برای اینکه ترجمه ی وحشتناکِ این کتاب مشخص شود، از صفحاتی از آن، چند جمله را بدون کم و زیاد کردنِ حتی یک نقطه، مثال می آورم تا خودتان قضاوت کنید: (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم