سینما “حدس”

وارد که می‌شوی، بوی نا مشامت را می‌آزارد. چراغ‌ها، یکی در میان سوخته‌اند و آن‌هایی هم که روشنند، از شدت کثیفیِ حباب‌هایشان، نور زردرنگی بیرون می‌پاشند، به زور. آت و آشغال روی زمین ریخته، به وفور. می‌روی یک صندلی پیدا کنی، اما کار سختی‌ست بتوانی صندلی‌ای پیدا کنی که ساق و سالم باشد؛ یا میخی از آن بیرون زده، یا پاره پوره است. از قدیمی بودنشان و این‌که از چوبِ سخت ساخته شده‌اند، بگذریم. وقتی صندلی سالمی ( صندلی که نه، فقط « چیزی » برای نشستن ) پیدا می‌کنی، تازه مشکل اصلی شروع می‌شود: پرده‌‌ی کثیف و خاک گرفته و از شدتِ کثیفی سیاه شده. نور که روی آن می‌افتد و فیلم شروع می‌شود، تمام آن لحظاتِ شاعرانه و احساسیِ آدم‌های درگیرِ دنیای خیالی سینما که از پاشیده شدنِ نور بر پرده‌ی سفید و آغاز دنیای جذاب سینما دادِ سخن می‌دهند، از هم می‌پاشد و فرو می‌ریزد؛ این‌جا دیگر با واقعیت تند و تیزی طرف هستیم! صدا از روبرو می‌آید و مستقیم به تمامِ بدنت می‌خورد، آن‌قدر گنگ که تقریباً از هر ده دیالوگ، دو تایش شنیده می‌شود. چیزهای گنگی روی پرده‌ی کثیف می‌بینی که می‌دانی فلان فیلم است و نمی‌بینیش. صدای فلان بازیگر را می‌شناسی اما نمی‌بینش، خیلی تار و محو می‌بینیش. باید حدس بزنی چه اتفاقی دارد می‌افتد. باید قوه‌ی تخیلت قوی باشد وقتی وارد سینما “حدس ” می‌شوی؛ اسمی‌ست که خودت رویش گذاشته‌ای. هنوز ده دقیقه‌ای نگذشته که پسر و دختری جوان وارد می‌شوند، به گوشه‌ای می‌روند و بدون توجه به پرده، حرف می‌زنند و کارهای خودشان را انجام می‌دهند. کارهایی که اگر برگردی به آن‌ها نگاه کنی، نتیجه‌ی بهتری می‌گیری تا از چیزهایی که روی پرده می‌بینی! کارهایی که در محیط کوچک و بسته‌ی بیرون، نمی‌توانند انجامش دهند. این تاریکیِ نه چندان دل‌چسب، بهترین مکان است برای بیرون‌ریزیِ کارهایی که بیرون از این‌جا نمی‌شود انجام داد … (بیشتر…)

نگاهی به فیلم زن طلایی Woman in Gold

نگاهی به فیلم زن طلایی Woman in Gold

  • بازیگران: رایان رینولدز ـ هلن میرن ـ دانیل بروهل و …
  • فیلم نامه: الکسی کای کمپبل
  • کارگردان: سیمون کورتیس
  • ۱۰۹ دقیقه؛ محصول انگلستان؛ سال ۲۰۱۵
  • ستاره ها: ۳ از ۵
  • این یادداشت روی سایت « آدم برفی‌ها » منتشر شده است ( اینجا )

 

ریشه‌ها

 

خلاصه‌ی داستان: آدل، پیرزنِ وینی، که در حادثه‌ی جنگ جهانی دوم و بعد از اشغال اتریش توسط نازی‌ها، از کشور خود می‌گریزد و به آمریکا می‌آید، حالا در پی آن است تا تنها یادگارِ آن دوران که تابلوی ارزشمندی از زن‌عمویش است را به آمریکا بیاورد اما مشکل این‌جاست که دولت اتریش این تابلو را به مثابه میراث خود می‌داند و حاضر به از دست دادنش نیست. آدل برای این کار وکیل جوانی به نام رندی را استخدام می‌کند … (بیشتر…)

نگاهی به فیلم یحیی سکوت نکرد

نگاهی به فیلم یحیی سکوت نکرد

  • بازیگران: فاطمه معتمد آریا ـ ماهان نصیری ـ ندا جبرئیلی و  …
  • فیلم‌نامه: طلا معتضدی
  • کارگردان: کاوه ابراهیم پور
  • ۸۵ دقیقه؛ سال ۱۳۹۳
  • ستاره ها: ۲/۵ از ۵
  • این یادداشت روی سایت مجله‌ی « فیلم » منتشر شده است ( اینجا )

 

اگر یحیی سکوت می‌کرد …

 

خلاصه‌ی داستان: یحیی مجبور است مدتی را در خانه‌ی عمه‌اش بگذراند. او که چندان از این وضع راضی نیست، عمه را اذیت می‌کند تا این‌که کم‌کم متوجه می‌شود او کارهایی پنهانی انجام می‌دهد … (بیشتر…)

ده تایی‌های من؛ صحنه‌های محبوبِ من

ده تایی‌های من؛ صحنه‌های محبوبِ من

بعد از سه پُستِ « ده تایی » های قبلی ( ده کتاب مهم زندگی‌ام؛ اینجا )، ( ده رمانی که جانم را به لب رساندند؛ اینجا ) و ( بانوهای زیبای من؛ اینجا )، این‌بار می‌خواهم بروم سراغ ده صحنه از فیلم‌های مختلف که همان یک بار دیدن‌شان کافی بود تا در ذهنم جا خوش کنند. فیلم‌هایی که سال‌ها از دیدن‌شان می‌گذرد اما لحظاتی در آن‌ها هست که هیچ‌وقت فراموش‌شان نکرده‌ام، همچنان که خودِ فیلم‌ها را هم. این ده صحنه‌ی مهم، فارغ از این‌که در دیدارهای دیگر، آیا همان حس و همان تأثیر و همان کوبندگی که بارِ اولِ دیدنشان در ذهنم جا گذاشتند را دارند یا نه، انتخاب شده‌اند. انتخابی که ناشی از همان تأثیرِ اولیه‌ی قدرتمندشان است؛ لحظاتی که هیچ‌گاه فراموش نخواهم کرد. طبیعی‌ست که از این دست صحنه‌های ماندگار، بعد از این بسیار خواهد بود و ساخته خواهد شد و کسانی را هم تحت‌تأثیر قرار خواهد داد، من را هم، اما این ده صحنه، چنان رسوبی در ذهنم ایجاد کرده‌اند که احتمالاً تا دمِ مرگ با من خواهد بود. توضیح این‌که این پُست مربوط به صحنه‌های محبوبم است و نه فیلم‌های محبوبم، هر چند چند تایی از فیلم‌های محبوبم نیز در همین لیست حضور دارند و توضیح دیگر این‌که ردیف کردنِ این صحنه‌ها، کاملاً بدون ترتیب است. (بیشتر…)

بخشی از کتاب « یک هفته در فرودگاه » اثر آلن دوباتن

ممکن است بهترین قسمت زندگی حرفه‌ای‌مان را صرف نشان دادن اقتدار و سرسختی کرده باشیم اما همه‌مان نهایتاً موجوداتی هستیم با شکنندگی و آسیب‌پذیری‌یی مخوف. از میلیون‌ها آدمی که در بین‌شان زندگی می‌کنیم و بیشترشان را به رسم عادت نادیده می‌گیریم و بیشترشان به رسم عادت نادیده‌مان می‌گیرند، همیشه دو سه تایی هستند که توانایی شاد شدن‌مان را گروگان می‌گیرند، که از روی بوی‌شان می‌شناسیم‌شان که حاضریم بمیریم اما بدون آن‌ها زندگی نکنیم.

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی‌نوشت: این بخش آخرِ گزیده‌هایی از این کتاب فوق‌العاده بود. پیشنهادم خریدن و خواندنش است. پیشنهادِ بزرگترم خریدن و خواندن همه‌ی کتاب‌های این مردِ رند و ظریف است.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم