بخشی از رمان «خداحافظ گری کوپر» اثر رومن گاری

سیاهها نسبت به سفیدها مزیت بسیار بزرگی داشتند و آن این بود که بیست میلیون بیشتر نبودند. البته بیست میلیون هم کم نیست ولی از دویست میلیون خیلی بهتر است. وقتی آدم به یک گروه بیست میلیونی تعلق دارد معنیش این است که هنوز کسی است. ولی وقتی کار به دویست میلیون رسید دیگر هیچ معنایی ندارد. فقط تفاله است. آن وقت اکثریت باقی می‌ماند و پلیس.

 

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

 

پی‌نوشت: رمان‌های گاری جان می‌دهند برای نقل قول شدن از سوی دختران و پسران جوان و نوجوان و تازه‌بالغ فیس‌بوکی و گوگل‌پلاسی و اینستاگرامی و … که هی بخش‌هایی از کتاب را بیاورند و هی لایک بگیرند و اظهار فضل کنند. البته خاصیت دیگر حرف‌های رومن گاری این است که چون همیشه خلاف جریان شنا می‌کرده و با دولت و جامعه و آدم‌ها چندان میانه‌ای نداشته، حسی از مخالف‌خوانی در تمام نوشته‌هایش پیداست و همین مخالف‌خوانی عاملی‌ست که بین تازه‌بالغین و نوجوانان ما طرفدار دارد؛ فقط با زمین و زمان مخالف باش! «کلاس» دارد! حالا اگر ازشان بپرسی، گاری کیست، با لبخندی مطمئن جواب خواهند داد: ((“گاری کیست؟” نه، باید بپرسی “گاری چیست؟” گاری ارابه‌ای‌ست که با اسب کشیده می‌شود یا …))!!! بگذریم. حالا من که نه نوجوانم و نه تازه‌بالغ، نه اهل مخالف‌خوانیِ بی‌دلیلم و نه تشنه‌ی لایک خوردن، از این تکه‌های عالی استفاده می‌کنم به خاطر ذاتِ خودِ جمله‌ها، که شنیدنی هستند، شعرگونه‌اند و پُر از ایده‌های جذاب … چقدر خوبم من!!! از این جمله‌های درخشان جناب رومن گاری، در این رمان معروفش زیاد پیدا می‌شود … «خداحافظ گاری کوپر» را بعد از سال‌ها دوباره خواندم اما به اندازه‌ی «زندگی در پیش رو» به من نچسبید. همان موقع‌ها هم نچسبیده بود.

نگاهی به فیلم ویکتوریا Victoria

نگاهی به فیلم ویکتوریا Victoria

  • بازیگران: لایا کوستا ـ فردریک لا ـ فرانتز روجوفسکی و …
  • فیلم‌نامه: سباستین شیپر ـ اولیویا نیرگارد هولم ـ ایک فردریک شولتز
  • کارگردان: سباستین شیپر
  • ۱۳۸ دقیقه؛ محصول آلمان؛ سال ۲۰۱۵
  • ستاره‌ها: ۴ از ۵

 

سِیرِ تابیدن آفتاب …

 

خلاصه‌ی داستان: ویکتوریا دختری‌ست اسپانیایی که در کافه‌ای در برلین کار می‌کند. او یک شب با تعدادی پسر جوان برلینی آشنا می‌شود و تا زمانی که آفتاب بر شهر بتابد، زندگی‌اش از این رو به آن رو می‌شود … (بیشتر…)

نگاهی به فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت

نگاهی به فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت

  • بازیگران: امیر آقایی ـ نیکی کریمی ـ سحر احمدپور و …
  • فیلم‌نامه: علی زرنگار ـ وحید جلیلوند ـ حسین مهکام
  • کارگردان: وحید جلیلوند
  • ۹۰ دقیقه؛ ۱۳۹۳
  • ستاره‌ها: ۲/۵ از ۵

 

آگهیِ درد

 

خلاصه‌ی داستان: مرد خیّری به نام جلال در روزنامه آگهی می‌کند که قصد دارد سی میلیون تومان پول را به فرد واجد شرایط بدهد. روز موعود، غلغله‌ای برای گرفتنِ پول بوجود می‌آید. دو نفر از کسانی که به شدت به این مبلغ نیاز دارند، یکی لیلاست و دیگری ستاره که هر کدام مشکلاتی در زندگی دارند … (بیشتر…)

بخشی از «ترس و لرز» اثر غلامحسین ساعدی

صدای زنگی بلند شد و سیاه‌ها که دور میز حلقه زده بودند کنار رفتند. آنگاه سه مرد و سه زن قد بلند، با لباس‌های رنگ‌وارنگ از توی چادرها آمدند بیرون. زن‌ها حجاب نداشتند و زلف روی شانه ریخته بودند.

محمد احمد علی بی‌تاب شد و گفت: ((هی زنا رو، زناشونو نیگا کنین.))

محمد حاجی مصطفی گفت: ((به به، به به، می‌بینی کدخدا!))

محمد احمد علی به زاهد گفت: ((هی زاهد! می‌بینی؟ زنا رو می‌بینی؟))

زاهد گفت: ((آره می‌بینم، خوش به حالشون.))

محمد احمد علی گفت: ((اینا لابد خیلی کیف دارن، نه زاهد؟))

زاهد گفت: ((خیال می‌کنم این جوری باشه.))

محمد احمد علی گفت: ((عین شیرماهی صاف و صوفن.))

زکریا گفت: ((تو دیگه چی می‌گی محمد احمد علی؟ به تو که چیزی نمی‌رسه.))

محمد احمد علی گفت: ((آره، می‌دونم، من که نمی‌خوام چیزی بهم برسه.))

صالح گفت: ((ولی من می‌خوام، به خدا من می‌خوام چیزی بهم برسه، من خیلی دوست دارم، خیلی از کیف کردن خوشم میاد.))

کدخدا گفت: (( کی خوشش نمیاد صالح؟ همه خوششون میاد.))

زن‌ها و مردهای غریبه دور میز ایستاده بودند و می‌خندیدند.

 

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

 

نگاهی به فیلم دو نفر با هم تاختند Two Rode Together

نگاهی به فیلم دو نفر با هم تاختند Two Rode Together

  • بازیگران: جیمز استوارت ـ ریچارد ویدمارک ـ شرلی جونز و …
  • فیلم نامه: فرانک نوجنت
  • کارگردان: جان فورد
  • ۱۰۹ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۱۹۶۱
  • ستاره‌ها: ۳ از ۵
  • این یادداشت در چهل و یکمین فصل‌نامه‌ی سینماتِک موزه‌ی هنرهای معاصر تهران منتشر شده است.

 

جویندگان به سمتِ شرق تاختند …

 

خلاصه‌ی داستان: کلانتر گاتری مک‌کِیب، مردی مغرور و زیاده‌خواه، که بدون دردسر و با گرفتن خراج از مردمِ شهر، بر صندلی خود تکیه زده است، از طرف ارتش مأمور می‌شود تا به سفری دور و دراز برود برای آزاد کردنِ چند سفیدپوست که سال‌هاست به دست سرخپوستانِ کومانچی اسیر شده‌اند … (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم