نقل‌قول‌های فیسبوکی

دو سالی هست که عضو فیسبوک هستم. برای بیش‌تر دیدن شدن «سینمای خانگی من» تصمیم گرفتم عضو شوم و هر بار که سایت را به‌روز می‌کنم، بخشی از پست آن روز را در فیسبوک هم بگذارم و لینک بدهم تا دوستانی که آن جا می‌چرخند، ببینند و شاید بخوانند. اما تمام چیزی که در فیسبوک پست می‌کنم این نیست. یک بخش دیگری هم هست به نام «از … نگارنده». بخشی نیمه‌طنز نیمه‌جدی که تاکنون به شماره‌ی هفتادونُه رسیده است. بخش‌های کوتاه و چند کلمه‌ای درباره‌ی سینما و فیلم. تصمیم گرفتم چند جمله از این هفتاد‌ونُه جمله را امروز این‌جا بنویسم تا دوستانی که فیسبوک ندارند یا دارند و خبر ندارند که من آن‌جا هستم، بخوانند و بلکه لحظات خوبی داشته باشند.

یک:
فیلمِ قدیمی و جدید نداریم، تنها فیلمِ خوب و بد داریم.

(از فرموده‌های نگارنده)

 

دو:
فیلم‌ها هم عین آدم‌ها هستند؛ برخی از آن‌ها عین برخی از این‌ها، تکلیف‌شان با خودشان هم مشخص نیست.

(از فرموده‌های نگارنده)

(بیشتر…)

نگاهی به فیلم ازگوربرخاسته The Revenant

نگاهی به فیلم ازگوربرخاسته The Revenant

  • بازیگران: لئوناردو دی‌کاپریو ـ تام هاردی ـ دامنل گلیسون و …
  • فیلم‌نامه: مارک ال اسمیت ـ آلخاندرو گونزالس ایناریتو  براساس رمان مایکل پانک
  • کارگردان: آلخاندرو گونزالس ایناریتو
  • ۱۵۶ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۲۰۱۵
  • ستاره‌ها: ۳ از ۵
  • این یادداشت در سایت ماهنامه‌ی «فیلم» منتشر شده است (اینجا)

 

آن‌ها فقط رنگ پوستت را می‌بینند …

 

خلاصه‌ی داستان: بعد از حمله‌ی سرخ‌پوست‌ها به عده‌ای شکارچی پوست، گروه شکارچیان با تلفات زیادی موفق به فرار می‌شوند. از میان زنده‌مانده‌ها، گلس به عنوان رهبر گروه، راه را به بقیه نشان می‌دهد. فیتزجرالد رهبری گلس را قبول ندارد و او را آدم نالایقی برای این کار می‌داند. گلس اما تلاش می‌کند توجهی به توهین‌های فیتزجرالد نکند. یک روز وقتی گلس با یک خرس ترسناک درگیر می‌شود و خرس او را تا آستانه‌ی مرگ پیش می‌برد، مأموریت نگهداری از گلس، که همه فکر می‌کنند روزهای آخر عمرش است، به فیتزجرالد و پسر سرخ‌پوست گلس واگذار می‌شود و این آغاز نامردی‌های فیتزجرالد است … (بیشتر…)

بخشی از کتاب «مراقبت و تنبیه؛ تولد زندان» اثر میشل فوکو

مستبدی ابله با زنجیرهای آهنی می‌تواند بردگان‌اش را به انقیاد درآورد؛ اما سیاستمداری حقیقی آنان را با زنجیری از ایده‌های خودشان به مراتب محکم‌تر به بند می‌کشد؛ او اولین حلقه‌ی زنجیر را به سطح ثابتِ عقل وصل کرده است و از آن جا که از حلقه‌های بافته‌ی این زنجیر بی‌خبریم و تصور می‌کنیم خودمان آن را ساخته‌ایم، این زنجیر به مراتب محکم‌تر است؛ ناامیدی و زمان، زنجیرهای آهنی و فولادی را می‌فرساید اما نمی‌تواند هیچ گزندی بر پیوند عادیِ ایده‌ها وارد آورد، بلکه آن را مستحکم‌تر نیز می‌سازد؛ بر الیافِ نرم مغز، بنیانِ تزلزل‌ناپذیرِ استوارترین امپراتوری‌ها بنا می‌شود.

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

پی‌نوشت: این کتاب را سال پیش خوانده بودم. کتابی سخت‌خوان که البته سخت‌خوانی‌اش دور از ذهن هم نبود. اما در عین پیچیده بودن، جذاب و پر از نکته بود. باید کمی حوصله کنید. از فوکو کتاب دیگری هم خواندم که به شدت توصیه می‌کنم بخوانید: «بررسی پرونده‌ی یک قتل». موضوع این است که در سال هزار و هشتصد و چند میلادی، قتلی اتفاق افتاده و تحقیقاتی در این زمینه آغاز شده است. فوکو و همکارانش تحقیقات دادگاه، کارآگاهان جنایی، جزئیات بازجویی‌های مظنون به قتل، تحقیقات میدانی و خلاصه  تمام ریزه‌کاری‌های این پرونده‌ی جنایی را پیش چشم ما می‌گذارند تا ببینیم چطور سرنخ‌ها یکی یکی باز شده و به نتیجه رسیده است. آدم حیرت می‌کند که چگونه نزدیک به دویست سال پیش، چنین سیستمی وجود داشته که مو را از ماست بیرون می‌کشیده است. پیشنهاد می‌کنم این دو کتاب را بخوانید. حتماً که نباید برای عید پیشنهاد کتاب خواندن بدهیم!

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم