وقتی عاشق می‌شویم، تصادف‌های طبیعی زندگی را، پشت حجابی از هدفمندی پنهان می‌کنیم. هر چند اگر منصفانه قضاوت کنیم، ملاقات با ناجی‌مان کاملاً تصادفی و لاجرم غیرممکن است، اما باز اصرار می‌ورزیم که این رخداد از ازل در طوماری ثبت شده بوده و اینک در زیر گنبد مینایی به آهستگی از هم باز می‌شود.

(با دست خودمان) سرنوشتی می‌بافیم تا از اضطراب ناشی از این واقعیت که هر حکمتی در زندگی‌مان هر چند اندک، ساخته خود ماست، نجات پیدا کنیم، (و فراموش می‌کنیم) که طوماری (و طبعاً سرنوشت از پیش مقدرشده‌ای) وجود ندارد؛ این که چه کسی را در هواپیما ملاقات بکنیم یا نکنیم حکمتی جز آنچه خودمان به آن اطلاق می‌کنیم ندارد ـ به عبارت دیگر می‌خواهیم از اضطراب ناشی از این که کسی زندگینامه ما را ننوشته و عشق‌های ما را بیمه نکرده است پرهیز کنیم.

 

توضیح: املای کلمات، فاصله‌گذاری‌ها، علائم و به طور کلی ساختار نوشتاری این متن عیناً از روی متن کتاب پیاده شده است.

 

پی‌نوشت: قبلاً همین‌جا بارها درباره‌ی آقای دوباتن حرف زده‌ام. او هم فیلسوف است، هم جامعه‌شناس، هم روانکاو و هم نویسنده و داستانگویی زبردست. «جستارهایی در باب عشق» حتی برای آدم‌هایی که تا حالا عاشق نشده‌اند هم خواندنی و جذاب است. همان‌طور که در این بخش از کتاب می‌خوانید، این کتاب فقط هم درباره‌ی عشق نیست. درباره‌ی نوع نگاه‌مان به دنیا به هم هست. درباره‌ی خیلی چیزهای دیگر هم هست … راستی تا حالا عاشق شده‌اید؟

نگاهی به فیلم خرچنگ The Lobster

نگاهی به فیلم خرچنگ The Lobster

  • بازیگران: کولین فارل ـ راچل وایز ـ  جسیکا باردن و …
  • فیلم‌نامه: یورگوش لانتیموس ـ افتیمیس فیلیپو
  • کارگردان: یورگوس لانتیموس
  • ۱۱۹ دقیقه؛ محصول یونان، هلند، ایرلند، انگلستان، فرانسه؛ سال ۲۰۱۵
  • ستاره‌ها: ۳/۵ از ۵
  • این یادداشت در سایت ماهنامه‌ی «فیلم» منتشر شده است (اینجا)

 

با‌هم، بی‌هم

 

خلاصه‌ی داستان: در شهری خیالی، هیچ‌کس اجازه ندارد تنها باشد و همه باید زوج باشند. کسانی که تنها هستند به هتلی برده می‌شوند که در آن چند روز فرصت دارند تا زوجی برای خود برگزینند وگرنه به حیوان تبدیل خواهند شد. دیوید یکی از آن آدم‌های تنهایی‌ست که بعد از مرگ همسر به این هتل می‌آید تا قبل از تبدیل شدن به حیوانی که خودش انتخاب کرده، یعنی خرچنگ، زوجی برگزیند … (بیشتر…)

پنج سالگی …

پنج سالگی …

یک سال دیگر به سن «سینمای خانگی من» اضافه شد. یک سالی که برعکس چهار سال قبل، پر از اتفاقات خوب و بد و تلخ بود. خوب‌ترینش ورودم به هیأت تحریریه‌ی مجله‌ی «فیلم» و هم‌چنین قرارداد بستن برای فیلم‌نامه‌ام بود و تلخ‌ترین و سیاه‌ترینش مرگ مادرم. اتفاقی که همین مدتی پیش به غافلگیرکننده‌ترین شکل ممکن افتاد و زندگی‌ام را زیرورو کرد. (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم