نگاهی به فیلم جزیره‌ ناو جنگی The Battleship Island

نگاهی به فیلم جزیره‌ ناو جنگی The Battleship Island

  • بازیگران: هوانگ جون‌مین ـ سو جی‌ساب ـ سونگ جونگ کی و …
  • نویسنده و کارگردان: سئونگ وان ریو
  • ۱۳۲ دقیقه؛ سال ۲۰۱۷؛ محصول کره‌ جنوبی
  • این یادداشت در شماره‌ ۵۳۲ مجله‌ «فیلم» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله‌ «فیلم» تنظیم شده است
  • ستار‌ه‌ها: ۳ از ۵

 

نتیجه‌گیریِ خوبِ کره‌ای‌ها

 

خلاصه داستان: لی کانگ اوک، رهبر یک گروه موسیقی به همراه دخترش سو هی، به دلیلی واهی توسط ژاپنی ها دستگیر و به معدن زغال سنگ فرستاده  می‌شوند تا کار کنند. معدنی که معدنچیانش، کارگران کره‌ای بدبختی هستند که در بدترین شرایط معیشتی زندگی می‌کنند و رئیس آن هم مرد سنگدلی به نام شیمازاکی‌ست … (بیشتر…)

از ماست که بر ماست

قرار بود در حد یک کامنت کوتاه برای مجله‌ی «فیلم»، با کارگردان جوانی که فیلمش همین حالا روی پرده است گپی تلفنی بزنم. نمی‌دانم اسم ایشان را بگویم یا نه. از یک طرف دوست دارم بگویم، اما از دیگر هم به خودم می‌گویم، دو روز دیگر، شاید پشیمان شوم از بردن نامِ او. بگویم؟ نگویم؟ … نمی‌گویم. خلاصه. زنگ زدم به موبایل این آقا. بعد از اولین بوق، تماس را قطع کرد. به این فکر کردم شاید جایی بوده که نتوانسته جواب بدهد و خب این حرکت طبیعی‌ست. بعد برای این‌که مشخص کنم من کی هستم و از کجا زنگ می‌زنم، اس‌ام‌اس دادم که: «آقای فلانی، من فلانی هستم از مجله‌ی فیلم. دوسه دقیقه اگر وقت دارید، با هم صحبت کنیم.» جوابی نیامد تا چهار ساعت بعد که جناب ایشان اس‌ام‌اس دادند: «سلام. بفرمایید»! یعنی آن‌قدر کلاس ایشان بالا بود که حتی نام «فیلم» هم تأثیری روی‌شان نداشت و انگار نه انگار! حالا اصلاً کاری به قدرت نام مجله ندارم که خیلی‌ها آرزوی‌شان است با آن‌ها مصاحبه‌ای بکند و گپی بزند و اسم‌شان چاپ شود. این به کنار. مثلاً فرض می‌کنیم این آقا، از مجله‌ی «فیلم» متنفر بودند و نخواستند با این مجله حرف بزنند. اما این وسط بحث روابط اجتماعی و شخصیت و درک چه می‌شود؟ گیریم من دارم پشت تلفن آتش می‌گیرم و نیاز به کمک شما دارم، شما باید بعد از دیدن اس‌ام‌اس من، به جای زنگ زدن، چنان اس‌ام‌اسی بدهید؟ که یعنی مثلاً خیلی «کول» هستید و اصلاً این‌که من کی هستم و چه می‌خواهم برای‌تان مهم نیست؟ که یعنی: «اگر کاری داری، دوباره زنگ بزن. من عمراً زنگ نمی‌زنم! خیال کردی!» و من در طول این سه سالی که در مجله هستم، خیلی زیاد با این موارد برخورد کرده‌ام. آقا و خانم محترمِ «هنرمند»، چنان جواب تلفن را نمی‌دهد یا چنان می‌گوید وقت ندارم و نمی‌توانم و نمی‌شود و چه و چه و چه، که شما گمان می‌کنید ایشان رییس شرکت مایکروسافتی، مدیرعامل کمپانی برادران وارنری، چیزی هستند.

همیشه دادمان از این هواست که: «سینمای ما، فیلم‌های ما، چرا چنین است و چنان؟» اما من می‌گویم: «سینما یعنی آدم‌هایی که در آن کار می‌کنند. وگرنه خودِ سینما آدم نیست که بد باشد یا خوب. این ماییم که سینما را می‌سازیم و چون خودمان نه اخلاق داریم، نه درک، در نتیجه حاصلی هم که از ما روی پرده به عنوان فیلم می‌آید، همینی‌ست که می‌بینیم. چیز بیش‌تری هم نباید انتظار داشت. تا وقتی ما آدم‌های درستی نباشیم، سینمای درستی هم نخواهیم داشت.» و این در تمام سطوح دیگر جامعه هم صدق می‌کند.

جواب اس‌ام‌اس آن آقای به اصطلاح کارگردان را، با اس‌ام‌اس دیگری دادم: «ممنون. وقت گذشت» و خب قطعاً دیگر با این جناب گپی نخواهم زد. آخر زرد بودن هم حد و اندازه‌ای دارد. اما قطعاً به آن عزیزانی که خیلی درست و به وقت و با رویی باز گپ می‌زنند و ابایی از در دسترس بودن و جواب تلفن دادن و یا سر وقت سرِ قرار حاضر شدن ندارند، درود می‌فرستم و حسابی ارادت دارم.

نگاهی به فیلم مالاریا

نگاهی به فیلم مالاریا

  • بازیگران: ساعد سهیلی ـ ساغر قناعت ـ آذرخش فراهانی و …
  • نویسنده و کارگردان: پرویز شهبازی
  • ۹۵ دقیقه؛ سال ۱۳۹۵
  • ستاره‌ها: ۱ از ۵

 

سینمای جوان‌های پرمدعا

 

خلاصه‌ی داستان: مرتضی و رعنا از شهرستان فرار کرده‌اند و به تهران آمده‌اند. آن‌ها با جوان نوازنده‌ای به نام آذرخش آشنا می‌شوند و شبی را در خانه‌ی او سپری می‌کنند در حالی‌که خودِ آذرخش هم توسط صاحبخانه جواب شده است و باید وسایلش را جمع کند. وقتی سروکله‌ی خانواده‌ی دختر جلوی آلونک آذرخش  پیدا می‌شود، همه‌چیز به‌هم می‌ریزد … (بیشتر…)

خوب فیلم دیدن در استانبول ـ جلسه‌ی ششم

خوب فیلم دیدن در استانبول ـ جلسه‌ی ششم

روز یک‌شنبه، پنجم نوامبر، آخرین جلسه از دورهمی‌های فیلم‌بینی در فرهنگسرای ناظم حکمت استانبول برگزار شد. جلسه‌ای که در آن روز موش‌خرما (هارولد رمیس) را نمایش دادم و پیرامونش حرف زدیم. گفتم که این آقای رمیس که سال ۲۰۱۴ بر اثر بیماری فوت کرده، طبع طنازی داشته و اصلاً کارش را از یک مجله‌ی کمدی به عنوان نویسنده شروع کرده و اغلب فیلم‌هایی هم که ساخته مانند همین فیلم، کمدی بوده‌اند و البته در اغلب فیلم‌های خودش هم، باز مانند همین فیلم، لااقل یک صحنه بازی کرده است. گفتم که بیل مورای، که مثل همیشه فوق‌العاده است، دوست صمیمی رمیس بوده که البته سر همین فیلم و به این خاطر که مورای می‌گفته داستان به خاطر مضمون سنگینش باید جدی باشد و رمیس پا توی یک کفش کرده بوده که می‌خواهد کمدی بسازد، با هم به اختلاف خوردند و این اختلاف تا کمی قبل از مرگ رمیس هم ادامه داشت. البته حالا که فیلم را می‌بینیم متوجه می‌شویم که رمیس چه‌قدر درست فکر کرده بوده؛ این فیلم اگر جدی بود احتمالاً جذاب نمی‌شد. این‌که مفهومی پیچیده را راحت و روان بیان کنی، اتفاقاً هنرِ سختی‌ست. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ چهل‌وشش

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ چهل‌وشش

  • نام فیلم: خانه‌ی دختر
  • کارگردان: شهرام شاه‌حسینی

پریسا و بهار خبردار می‌شوند که دوستشان سمیرا در آستانه‌ی ازدواج با منصور، بر اثر حادثه‌ای مشکوک مُرده است. آن‌ها ناراحت و غمگین، به خانه‌ی سمیرا می‌روند تا بفهمند ماجرا از چه قرار است. رفتار سردِ پدر سمیرا و هم‌چنین رفتار خونسردِ نامزدِ او، منصور، دخترها را به شک می‌اندازد که باید کاسه‌ای زیرِ نیم‌کاسه باشد … فیلم را همان جشنواره‌ی دو سال قبل دیدم و این چند خط را درباره‌اش نوشتم و نمی‌دانم بعد از این‌همه توقیف بودن و ممیزی، چه بلایی سرش آمده و البته یک‌بار دیگر دیدنش هم تقریباً غیرممکن است! در نیمه‌ی اول داستان، قرار است منصور، با آن خونسردی و رفتار مشکوک، مقصر جلوه داده شود؛ او در یک صحنه‌ی جالب به سمیرا می‌گوید دستش را بدهد که فالش را بگیرد، و وقتی سمیرا به شوخی به او می‌گوید که نامحرم است، منصور با جمله‌ای بودار به او می‌گوید که یعنی هیچ نامحرمی تا حالا دستِ او را نگرفته؟ فیلم با روایتِ معکوسِ خود در نیمه‌ی دوم است که به پرسش مخاطب پاسخ می‌دهد اما نه به همه‌ی آن‌ها! نکته‌های زیادی هم این وسط نامشخص باقی می‌مانند. از همه مهم‌تر آن ایمیل و پیامکی‌ست که از طرف ستاره، خواهر سمیرا فرستاده می‌شود و مشخص هم نمی‌شود علت این کار او چیست. پیداست که فیلم‌نامه‌نویس فقط می‌خواسته به این شکل، نیمه‌ی اول داستان که قرار است نیمه‌ی معما طرح کردن باشد را به‌شدت پیچیده جلوه دهد اما بعد در گره‌گشایی در می‌ماند. یا معلوم نیست چرا پدر سمیرا آن‌قدر منصور را تهدید می‌کند یا چرا آن‌طور مرموزانه، وقتی که ستاره دارد با موبایل سمیرا تماس می‌گیرد، از لای در او را می‌پاید. تمام این بگیروببندها، تنها و تنها شک و تردید انداختن به دل تماشاگر بی‌خبر از همه‌جاست، غافل از این‌که هیچ‌کدام از این گره‌افکنی‌ها در نیمه‌ی دوم به نتیجه‌ی درست و درمانی نمی‌رسد. (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم