گذر پوست به دبّاغ خانه یا چگونه یاد گرفتم نرم باشم!

پنجمین و آخرین دوُر از بازنویسی فیلم نامه ام « وجدان به درد آمده ی آقای والامقام »، در مراحل نهایی اش است و این روزها درگیرش هستم. اما قبلش اجازه بدهید، مطلب جالبی بگویم:

اتفاقات جالبی گاهی در زندگی همه ی ما پیش می آید که هر کس به فراخور اعتقادات و افکارش، آن ها را تعبیر و تفسیر می کند. من اما همه ی اتفاقات جالب و اغلب عجیب و غریب زندگی ام را خیلی ساده می بینیم؛ تصادف محض. یک اتفاقِ مطلق، بدونِ حساب و کتاب، بدونِ قاعده و قانون. اما این حرف ها چه ربطی دارد به موضوع؟ باید کمی تحمل کنید: (بیشتر…)

کوتاه، درباره ی چند فیلم، شماره ی هجده

  • نام فیلم: Afflicted
  • کارگردانان: دِرِک لی ـ کلیف پروس

دِرِک که به نوعی بیماری مغزی دچار است تصمیم می گیرد همراه دوستش کلیف به سفر دور دنیا برود تا آرزوی همیشگی اش قبل از مرگ، مبنی بر دیدنِ دنیا را برآورده کند. آن ها دوربینی به دست می گیرند و سفر آغاز می شود. بعد از شبی که دِرِک در اسپانیا با یک دختر می خوابد، بدنش شروع می کند به تغییراتی ترسناک؛ او قدرت فراوانی پیدا می کند، سرعتش از یک ماشین هم بیشتر می شود و می تواند از ساختمان های بلند بالا برود … یکی دیگر از فیلم های سبک Found Footage که حالا دیگر واقعاً می شود از آن به عنوان یک ژانر مستقل با زیرژانرهای مختلف نام برد. تصاویر این فیلم از طریقِ دوربینِ دوستِ مستندسازِ دِرِک ثبت و ضبط می شود و داستان در زیرژانر زامبی ها اتفاق می افتد. فیلمسازان که همان بازیگران این فیلم هم هستند، مولفه های ژانر ترسناکِ زامبی را در این فیلم در قالبِ جدیداً همه گیرشده ی مستندنمایی پیاده کرده اند که نتیجه اش هر چند به اندازه ی فیلم هایی مثل « وی اچ اس » ( اینجا ) یا « مگان گم شده » ( اینجا ) و یا« تونل » ( اینجا ) جذاب از آب در نیامده، اما با توجه به ایده های بصری فوق العاده ای که دو فیلمساز به خوبی از پسِ پرداخت آن برآمده اند و خلق صحنه هایی تأثیرگذار، همچنان برای تماشاگرِ تشنه ی ترس و هیجان، قابل تأکید است. (بیشتر…)

از میانِ گفته های اهالی هنر، شماره ی پنج

فکر می کنم در آینده نسل بشر با چالش هایی اساسی رودررو شود که من دوست ندارم آن موقع حاضر باشم اما واقعاً دوست دارم عمری بلند داشته باشم. به هیچ وجه از مرگ نمی ترسم. ترسم از چگونه مردن است. نمی خواهم جوری بمیرم که خجالت زده شوم. همین.

مورگان فریمن (بیشتر…)

نگاهی به فیلم آذر، شهدخت، پرویز و دیگران

نگاهی به فیلم آذر، شهدخت، پرویز و دیگران

  • بازیگران: مهدی فخیم زاده ـ مرجان شیرمحمدی ـ گوهر خیراندیش و …
  • نویسنده و کارگردان: بهروز افخمی
  • ۱۰۷ دقیقه؛ سال ۱۳۹۲
  • ستاره ها: ۲/۵ از ۵

بهروز، مرجان، مهدی و دیگران

 

خلاصه ی داستان: پرویز دیوان بیگی، هنرپیشه ی معروفی ست که نزدیک به چهل سال در سینمای ایران عهده دار نقش های مختلف بوده است. اما یک روز از سر تصادف، وقتی همسرش، شهدخت، سرِ صحنه ی فیلمبرداری جدیدترین فیلمِ او می آید، کارگردان برای نقش زنِ فیلم انتخابش می کند و از این به بعد است که شهدخت تبدیل به چهره ی محبوبی می شود و این قضیه حسادت پرویز را به دنبال دارد … (بیشتر…)

نگاهی به فیلم زندگی پنهان والتر میتی The Secret Life of Walter Mitty

نگاهی به فیلم زندگی پنهان والتر میتی The Secret Life of Walter Mitty

  •  بازیگران: بن استیلر ـ کریستین ویگ ـ جان دالی و …
  • فیلم نامه: استیو کونراد ـ براساس داستان کوتاهی از جیمز تربر
  • کارگردان: بن استیلر
  • ۱۱۴ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۲۰۱۳
  • ستاره ها: ۳ از ۵
  • این یادداشت روی سایت مجله ی « فیلم » منتشر شده است ( اینجا )

 

حسِ خوبِ رهایی

خلاصه ی داستان: والتر میتی، مردی گوشه گیر، تنها و خجالتی ست که در بخش چاپ عکس های نگاتیوِ مجله ی « لایف » کار می کند. او که عاشق همکارش شریل است اما جرأت ابراز عشقش را ندارد، تلاش می کند از طریق یک سایت دوستیابی، توجه شریل را جلب کند. وقتی آخرین قطعه عکسِ جهانگرد و عکاسِ معروف، شان اوکانل، که برای چاپ روی جلدِ آخرین شماره ی مجله ی « لایف » انتخاب شده، گم می شود، والتر میتی، سعی می کند کارهایی در زندگی انجام بدهد که تاکنون انجام نداده بود … (بیشتر…)

مازوخیسم سینمایی!

یکی از عادت های عجیب و غریبی که من همیشه با آن دست به گریبان هستم، این است که در صحنه هایی که بازیگر فیلم ( فرقی نمی کند بازیگر اصلی باشد یا یکی از سیاهی لشکرها ) کُشته می شود و روی زمین می افتد، تا مادامی که داخلِ کادرِ دوربین قرار داشته باشد، من به جای توجه به ادامه ی داستان، دائم چشمم را می دوزم به جسدِ غرقِ در خونِ شخصیتِ مُرده، تا ببینم آیا نفس می کِشد یا نه! منظورم این نیست که دنبال گاف بازیگر می گردم؛ نه! نکته اینجاست که از اینکه جسدِ محترم نفس بکشد، می ترسم! انگار اگر نفس بکشد همه چیز خراب خواهد شد! چهار چشمی دقت می کنم ببینم تا وقتی که داخل کادرِ دوربین قرار دارد، آیا می تواند نفسش را حبس کند و خوب ادای مُرده ها را در بیاورد یا نه! خیلی وقت ها شده که خیلی از این اجساد (!) حتی برای دقایقی طولانی، طبق نظر کارگردان، در کادر می مانند و اینجاست که جنگ اعصابِ من شروع می شود؛ دائم چشمم روی شکم و قفسه ی سینه ی بازیگر وول می خورد تا مبادا زیر جلکی نفس بکشد! بی خیال داستان می شوم و تمام حواسم، ناخودآکاه می رود به سمتِ جسدِ احتمالاً غرقِ خون. به آن بازیگرهایی که تاب می آورند و خوب خودشان را کنترل می کنند و عمراً قفسه ی سینه یا شکمشان تکان نمی خورد، یک دست مریزادِ حسابی حواله می کنم!

اما دامنه ی این عادت عجیب و غریبِ من، این وسواسِ ذهنی من، به جاهای دیگری هم کشیده می شود که مهمترینش، تئاتر است؛ به دلایل مختلفی از تئاتر لذت نمی برم ( که مهمترینش برمی گردد به ماهیت این مدیوم که جای بحثش اینجا نیست )، اما یکی از عجیب ترینِ دلایل این است که دائم می ترسم از اینکه بازیگر اشتباه کند! و چون دائم در این فکر هستم و هر لحظه هراس دارم، کسی، گافی بدهد و به خیالِ خودم، همه چیز خراب شود، پس کلاً اصلاً نمی توانم داستان را دنبال کنم و در نتیجه هیچ لذتی هم از دیدن تئاتر نمی برم.

حالا جدا از همه ی این حرف ها، بد نیست شما هم وقتی در فیلمی، جسدی روی زمین می افتد، دقت کنید ببینید آیا بازیگر می تواند حبس نفس کند یا نه!

نگاهی به فیلم امتحان Exam

نگاهی به فیلم امتحان Exam

  • بازیگران: آدار برک ـ لوک مبلی ـ ناتالی کاکس و …
  • فیلم نامه: استوارت هزلداین براساس داستانی از خودش و سیمون گریتی
  • کارگردان: استوارت هزلداین
  • ۱۰۱دقیقه؛ محصول انگلستان؛ سال ۲۰۰۹
  • ستاره ها: ۳/۵ از ۵

روایتِ جدید از آدم های در بند …

خلاصه ی داستان: هشت کاندیدِ تصاحب شغل در یک کارخانه ی داروسازیِ معتبر و بزرگ، در یک اتاق، گردِ هم می آیند تا به سئوالات آزمون جواب بدهند و در صورت درست جواب دادن، به شغلِ مورد نظرشان برسند. اما قوانینی که از همان ابتدا، برای این شرکت کننده ها وضع می شود و همچنین صفحه ی خالیِ بدونِ سئوالی که روبرویشان قرار دارد، این امتحان را به امتحان پیچیده ای تبدیل می کند … (بیشتر…)

بخشی از رمان « در خرابات مغان » اثر داریوش مهرجویی

… شاید بعداً درباره ی این روحیه ی شاد و بی ریا و صادق و زودباور فرد معمولی آمریکایی بیشتر صحبت کنم. محاله که اونا جایی که برای بلیط باید پول پرداخت کنن، بخوان مجانی یا دزدکی وارد شن. همگان به طور ناخودآگاه قانون و ماده ی قانون ها رو اجرا می کنن. دروغ نمی گن. اصلاً بلد نیستن. به خصوص به خاطر سیستم پر کردن فرم های مالیاتی آخر سال. هیچ کس نمی تونه تقلب کنه. چون گیر می افتند. توسط خود سیستم. نه یک یا دو مأمور یا مسئول مالیاتی. سیستم حکومتی. برخلاف همه ی این فیلم های آمریکایی که به خاطر مسائل نمایشی و سرگرم کننده، مدام آدم های خلاف و دروغگو و جنایت کار رو نمایش می ده، خودشون اصلاً احتیاجی ندارن که بخوان سر کسی رو کلاه بگذارن یا دروغ بگن. مردم معمولی رو میگم، که درصدشون خیلی خیلی زیاده. نه اونا که تا گردن تو کار خلاف غوطه خوردن. منظورم، مرد و زن و پدر و مادر یک خانواده، یا بچه شون، معلم و مدیر مدرسه شون، راننده ی اتوبوس، قصاب و عطار محله … آدم های معمولی بی شیله پیله …

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی نوشت: رمان مهرجویی، بسیار روان و راحت خوان است. حکایت جوان مسلمان ایرانی که شروع به تحصیل در دانشگاهی آمریکایی می کند و عاشق دختری ایتالیایی تبار می شود. مهرجویی در این رمان، عشق و سیاست و مذهب را در هم گره می زند و داستانی خلق می کند که هر چه به سمتِ انتها می رود، چنان عجیب و غریب و دور از انتظار می شود که حسابی غافلگیرتان خواهد کرد.  پیشنهاد من این است که حتماً این کتاب بامزه  را بخوانید. 

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم