بخشی از نمایشنامه ی « پینوکیا » اثر استفانو بنّی

پینوکیا [ آواز می خواند ] شعرِ دروغگو، دروغِشه؛

                                اگه روزی یه دروغ بگی

                                 به واقعیت پشت پا زده ی

                                اما اگه صد تا صد تا بگی

                                می شی نماینده ی پارلمان!

                           

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از نمایشنامه ی « آن ها زنده اند » اثر آثول فوگارد

میلی: هیچ معلوم هست راجع به چی داری حرف می زنی؟

دن: راجع به زندگی با حروف سیاه! رمز و رازی در کار نیست میلی. تو می خواهی به این اعتقاد پیدا کنی. ماجراهای عجیب و خیال برانگیز در سرِ هر پیچ. حوادث عالی در ته هر خیابان. همه اش توهمات طبقه ی پایین و متوسط عهد بوق. من بهت می گویم که فقط سوسیس یا مرباست. باور می کنی که در تمامِ بیست سال زندگی ام، حتی یک بار هم چیزی نبوده که مرا به هیجان بیاورد؟

میلی: خوب پس بهتر است شروع کنی! چون اینطورها هم که تو می گویی نیست. به اندازه ی یک جهنم، رمز و راز وجود دارد پسر جان. همه اش در جریان است. چیزهای هیجان انگیز! آره جانم!

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

                                         

بخشی از نمایشنامه ی « دشمن ملت » اثر هنریک ایبسن

دکتر اشتوکمان: اکثریت هیچ وقت حق ندارد. هرگز، هرگز! خوب شنیدید؟ این هم یکی از آن دروغ های اجتماعی ست که هر آدم آزاد و آزادیخواه که گفتار و کردارش آزاد است، باید بر ضد آن بجنگد و مبارزه نماید. ببینم، در هر مملکتی، اکثریت عبارت از چیست؟ آیا عبارت است از مردم فهمیده و خردمند یا گروه ابلهان و بی خردان؟ و من اطمینان دارم که یکدل و یکزبان می توان گفت که اکثریتِ مردم این کُره، نادان و سفیهند و بدیهی ست که تنها اکثریت را نمی توان دلیل قرار داد که حکومت اشخاص دانا و سنجیده و فهمیده با بی خردان و ابلهان باشد.

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از نمایشنامه ی « دایره ی بسته » اثر اریش ماریا رمارک

رُده: متوجه نیستی، آنا؟ نمی تونم دوباره این کارو بکنم.

آنا: چرا نه؟ گفتنِ”اعتقاد دارم” اینقدر سخته؟ بگو، تنها کاری که باید بکنی، اینه!

رُده: ولی من اعتقاد ندارم.

آنا: خب نداشته باش، اما بگو! دیگه دست از شهید شدن بردار! هیچ کسی یادی از شهیدا نمی کنه. عده شون هم خیلی زیاده. دو دسته آدم بیشتر وجود نداره: اونایی که زنده ان و اونایی که نیستن … به زندان برگشتنِ تو، چه نفعی برای دیگری داره؟

رُده: از اصولم دست بکِشم چه نفعی برای دیگری دارم؟

آنا: دست از اصولت نکِش، فقط براشون نمیر! براشون زندگی کن! یه روزی بخت به سراغت میاد به شرطی که زندگیت رو نندازی دور. کله ت رو به کار بنداز. کارای قهرمانانه اگه نتونن دردی رو دوا کنن چه فایده؟ بیهوده ست، چون بالاخره مجبور می شی بگی “اعتقاد دارم”. خب همین حالا بگو! به همونی آسونی که می گی “قول می دم ترکت نکنم”، می تونی بگی “اعتقاد دارم”!

           

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

                                     

بخشی از نمایشنامه ی « نوای اسرارآمیز » اثر اریک امانوئل اشمیت

لارسن: از کجا بدونم راست می گید؟

زنورکو: از بی قوارگیش. دروغ ظرافت داره، هنرمنده، اون چیزی رو بیان می کنه که باید می بود در حالیکه حقیقت محدود می شه به چیزی که هست.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم