بخشی از « نوشتن با دوربین، رو در رو با ابراهیم گلستان » اثر پرویز جاهد

جاهد: به عنوان یک چهره ی تأثیرگذار روشنفکری در ایران …

گلستان: کی می گه من چهره ام روشنفکره؟

جاهد: به عنوان کسی که چه در زمینه ی ادبیات و چه سینما تأثیرگذار بودید …

گلستان: چه تأثیری؟ من روی چه کسی تأثیر گذاشته ام؟ این حرف ها شکل چاخان دارد. اگر می توانستم من تأثیر بگذارم، همین چاخان نکردن و ضد چاخان بودن من باید تأثیر می گذاشت. گذاشت؟ نگذاشت؟

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

پی نوشت: این هم آخرین بخش از کتاب که سه بخش قبلی اش را ( اینجا )، ( اینجا ) و ( اینجا ) خوانده بودید. به تازگی قسمتِ کوتاهی از متنِ مصاحبه ای جدید با گلستان ـ که قرار است به شکل یک کتاب بیرون بیاید و من بی صبرانه منتظرش هستم ـ ، در فضای مجازی منتشر شده که خواندنش را به همه توصیه می کنم. خواندن همین چند خط، که انگار شعر دارید می خوانید، حسابی انرژی بَر و به شدت جذاب است و نثر فاخر گلستان، به خوبی هویداست. نثری که انگار به نظم پهلو می زند و خواندنش جدای از محتوای آن، برای من، به شدت و به شدت ارضاکننده است. از میان این متن، یک جمله ی گلستان، مثل نوری در ذهنم ثبت خواهد ماند آنجایی که می گوید: (( جواب من صادقانه نخواهد بود اگر به همین سادگی نباشد.)) جمله ی عجیبی ست. باید کمی رویش مکث کنید. متنِ این مصاحبه را ( اینجا ) می توانید بخوانید، تا کتاب بیرون بیاید …

 

 

بخشی از « نوشتن با دوربین، رو در رو با ابراهیم گلستان » اثر پرویز جاهد

آن قدر گیر نکن. آن قدر گیر کرده نباشین. نقد نه یعنی گیر کردن. نقد اول برای فکر و حرف خودت. نقد نه یعنی بکسبات کردن، نه نشخوار کردن.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی نوشت: یکی از جمله های شاهکارِ کتاب است. بخش های دیگرِ این کتابِ فوق العاده و توضیحات نگارنده درباره ی آن را ( اینجا ) و ( اینجا ) می توانید بخوانید.

بخشی از نمایش نامه ی « یک دقیقه سکوت » اثر محمد یعقوبی

رامین: با توجه به جامعه و وضعیتی که توش زنده گی می کنیم هر کلمه ای برام معنای مخصوص به خودش داره. مثلن صبر از نظر من یعنی انتظار طولانی. اگه توی یه جامعه ی باز زنده گی می کردم فکر می کنم صبر به نظر من به معنای انتظار کوتاه مدت بود. یا کلمه ی ازخودگذشته گی. من بی فایده بودن از خودگذشته گی رُ توی جامعه ی خودمون کاملن حس می کنم. بنابراین ترجیح می دم در حالی که وجود دارم از خودم بگذرم. مثلن حاضرم احساس مالکانه مُ به لباس م نادیده بگیرم لباس مُ به دیگری ببخشم و فکر می کنم این از خودگذشته گی یِ. اما نمی تونم به خاطر وطن یا به خاطر کسی خودمُ به کشتن بدم چون اطمینان ندارم با نفله کردن خودم و دیگران وطن خوبی برای دیگران به وجود می آد. هیچ هم مطمئن نیستم با از خودگذشته گی به خاطر یه نفر دیگه، آدم خوبیُ از مرگ نجات داده م. از کجا بدونم آدمی که دارم نجات ش می دم یه رذل بی شعور بیش تر نیست؟

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از رمان « کودک ۴۴ » اثر تام راب اسمیت

ـ تنها چیزی که نیاز دارم، قهرست اسم هاست.

ـ چیزی احمقانه تر از حقیقت وجود ندارد. به خاطر همین شما این اندازه از آن متنفرید. شما را می رنجاند. به خاطر همین می توانم به سادگی تو را با گفتن اینکه من، آناتولی تاراسوویچ برادسکی، دامپزشکم ناراحت کنم. بی گناهی من تو را می رنجاند، چون آرزو می کنی گناهکار باشم. آرزو می کنی گناهکار باشم، چون تو دستگیرم کرده ای.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

پی نوشت: همانطور که در بخش قبلی گفته بودم ( اینجا )، با کتاب بسیار جذابی طرف هستید. اما جدا از این، ترسیم فضای خفقان آور دوران استالین، مشت آهنینی که او با آن کشور را اداره می کند و به تصویر کشیدن اداره ی امنیتی که با ایجاد رعب و وحشت، قصد دارد بر همه چیز سرپوش بگذارد و به مردمِ بدبخت نشان دهد که همه چیز خوب است و جای هیچ نگرانی نیست، برای کسانی که اهل تاریخ و سیاست هستند، جذابیت دو برابری دارد و شاید حتی هضم برخی اصطلاحات و روابط را برایشان راحت تر جلوه دهد. کتاب با زیبایی هر چه تمام تر پوسیدگی بنیان حکومت های دیکتاتوری را به تصویر می کشد و البته مردمی که روح و جسمشان، میان این مشت آهنین، له می شود.

بخشی از فیلم نامه ی « عیّار تنها » اثر بهرام بیضایی

نحوی: هی هی سخنان زندقه می گویی. نبینم که یاوه های اهل جدل می بافی که فلسفی و سفسطی اند و سخن در رد اولیا می گویند. کاش مغول برسد و این اهل شبهه از زمین بردارند!

عروضی: پنداشتی تیغ مغول گردن مومن نمی بُرد؟ ـ آتش که درگیرد همه را می سوزد!

نحوی: سوخته به که پلید! تا شمایید که اوصاف ملامتیان می خوانید من خطِ رضا به آمدن مغول دادم!

لغوی: عجیب نیست؛ همیشه همچنین بوده اید و بود!

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم