بخشی از نمایشنامه ی « عیش و نیستی » اثر تیری مونیه

… در جنگ بزرگِ میان زن و مرد، پیروزیِ زنها مرهون استقامتِ برتر آنهاست. استقامتی که هرگز فرسوده نمی شود! آنها هر چه از ما بخواهند همیشه به دست می آورند. ما تسلیم آنها می شویم کمی برای اینکه دوستمان بدارند و کمی هم برای اینکه تحسینمان کنند و بیشتر ـ می شنوی، بیشتر ـ برای اینکه راحتمان بگذارند.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از رمان « خواب زمستانی » اثر گلی ترقی

هاشم هاشمی، ساکن خیابان سی متری، چهارراه حشمت الدوله، کوچه ی شهریور، شماره ی دو، چهل و دو ساله، معلم نقاشی. بله، خودش بود، خودِ خوشبختش، خودِ ناممکنش. ولی بود. چه کسی می توانست انکارش کند؟ چه کسی می توانست خوشبختیِ ساده اش را ندیده بگیرد؟ دلیل کوچکش آن جا بود. شیرین خانم شیرینش که توی آب چلپ چلپ می کرد و صدایش از دور می آمد. با خودش فکر کرد (( چه کسی، چه نیرویی این زنو برای من فرستاده؟ و چرا برای من؟ مگه چه کار کرده ام؟ چه عُرضه ای از خودم نشون داده ام؟ هیچی. نه باهوش بودم نه خوشرو. نه ایمونی داشتم نه اعتقادی. نه به خاطر چیزی جنگیدم و نه دنبال چیزی دویدم. یه معلم نقاشی بودم و دوستی به اسم آقای حیدری داشتم. چرا من؟ من که نه علامتی دارم، نه نشونی، نه خاندانی، نه رسالتی، هیچی. ))

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از فیلم نامه ی « ناپلئون » اثر استنلی کوبریک

ناپلئون: این عقیده ی بسیار جالبیه ولی واقعاً درست نیست. همه چیز برعکسه. جامعه فاسد می شه چون انسان فاسده ـ چون بشر ضعیفه، خودخواهه، ریاکار و طمّاعه. و این به خاطر جامعه نیست؛ انسان همین جور به دنیا می آد. می تونید این خصلت ها رو حتّا در بچه های خیلی کوچک هم ببینید. خوب نیست بخوایم جامعه ی بهتری بر پایه ی فرضیات غلط بسازیم ـ کار اصلی دولت اینه که به طریقی باعث بشه انسان به بدترین وضعیت خودش نرسه و زندگی رو برای اکثریت مردم قابل تحمل کنه.

مسیو تریو: عالی جناب شما واقعاً نسبت به ذات بشر بد بینید.

ناپلئون: موسیو تریوی عزیز، نذاشتن چیزی بیش از این از زندگی دستگیرم بشه.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از رمان « به خاطر بلیندا » اثر شارل اگزبرایا

ـ نیوکمب، باید به دستگاه عدالت اعتماد کرد. وظیفه من نیست اینو بهت یادآوری کنم.

ـ کلیو، بذار قاه قاه بخندم! عدالت کجا و این رفتاری که باهام می کنند کجا؟ فکر می کنی که این عدالته که بگذارین چاک اینوری با خونی که روی دست هاش داره، از هفت دولت آزاد، توی خیابون ها میتینگ بده؟ جرئت می کنی  به این بگی عدالت، وقتی یکی مثل باد لانسون، به ریش ما می خنده و به معتاد کردن همنوعانش، از جمله بچه ها، ادامه می ده؟ توی این کشوری که به عدالت تو احترام می ذارن، سالت فیلت، دیشب یکی میاد و سه نفر رو با کمال خونسردی مثل جوجه سر می بره. همه می دونن این آدم کیه، ولی ظاهراً نمی شه هیچ کاری کرد، چون می بایست ـ اگه خوب فهمیده باشم ـ شاهد جنایت هاش بوده باشی و در نتیجه همدستش؟ پس، رفیق جون، خودت می تونی حدس بزنی که من این عدالت رو کجا می ذارم، آره؟

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از داستان « خانم بیگزبی و پالتوی سرهنگ » اثر رولد دال

بعد با خود فکر کرد، باید وادارش کنم طرز لباس پوشیدنش را عوض کند. لباسهایش خیلی مسخره است. زمانی از کتهای یقه ایستاده شش دکمه مدل ادواردی او خیلی خوشش می آمد، اما حالا به نظرش خنده دار بود. همین طور آن شلوارهای تنگ لوله تفنگی. این لباسها به قیافه های خاصی می آمد و با صورت استخوانی و دماغ دراز و چانه بفهمی نفهمی جلو آمده او هیچ تناسبی نداشت. قیافه او با آن لباسهای از مدافتاده تنگ و چسبان شبیه به کاریکاتورهای سام وِلِر بود. احتمالاًً به نظر خودش فکر می کرد شبیه بو برومل است. واقعیت این بود که او در مطب همیشه در حالی که دکمه های روپوش سفیدش باز بود به استقبال مریضهای زن می رفت. و به طور مبهم می خواست به آنها بفهماند که از لاس زدن هم بدش نمی آید. اما خانم بیگزبی او را بهتر می شناخت. او فقط پُز می آمد و اداهایش واقعیت نداشت. اداهای او در ذهن خانم بیگزبی طاووسی را تداعی می کرد که با افاده در چمن می خرامد و نصف پرهایش ریخته است. یا یکی از آن گلهای بی معنی که لقاحشان را خودشان صورت می دهند، مثل قاصدک. قاصدک برای کاشت دانه خود احتیاج به لقاح ندارد و همه آن گلبرگهای زرد درخشان، بی فایده و بی مصرف اند، قمپزدرکن و غلط انداز.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم