بخشی از رمان « کودک ۴۴ » اثر تام راب اسمیت

ـ تنها چیزی که نیاز دارم، قهرست اسم هاست.

ـ چیزی احمقانه تر از حقیقت وجود ندارد. به خاطر همین شما این اندازه از آن متنفرید. شما را می رنجاند. به خاطر همین می توانم به سادگی تو را با گفتن اینکه من، آناتولی تاراسوویچ برادسکی، دامپزشکم ناراحت کنم. بی گناهی من تو را می رنجاند، چون آرزو می کنی گناهکار باشم. آرزو می کنی گناهکار باشم، چون تو دستگیرم کرده ای.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

پی نوشت: همانطور که در بخش قبلی گفته بودم ( اینجا )، با کتاب بسیار جذابی طرف هستید. اما جدا از این، ترسیم فضای خفقان آور دوران استالین، مشت آهنینی که او با آن کشور را اداره می کند و به تصویر کشیدن اداره ی امنیتی که با ایجاد رعب و وحشت، قصد دارد بر همه چیز سرپوش بگذارد و به مردمِ بدبخت نشان دهد که همه چیز خوب است و جای هیچ نگرانی نیست، برای کسانی که اهل تاریخ و سیاست هستند، جذابیت دو برابری دارد و شاید حتی هضم برخی اصطلاحات و روابط را برایشان راحت تر جلوه دهد. کتاب با زیبایی هر چه تمام تر پوسیدگی بنیان حکومت های دیکتاتوری را به تصویر می کشد و البته مردمی که روح و جسمشان، میان این مشت آهنین، له می شود.

بخشی از رمان « کودک ۴۴ » اثر تام راب اسمیت

ماریا تا شب صبر کرد، سپس درِ جلویی خانه اش را باز کرد. حساب کرد گربه اش در پوشش تاریکی بخت بهتری دارد بی آنکه دیده شود به جنگل برسد. اگر کسی از اهالی دهکده آن را می دید، شکارش می کرد. حتی حالا که تا این اندازه به مرگ نزدیک شده بود، فکر اینکه گربه اش کشته شود، ناراحتش می کرد. خود را با علم به اینکه معجزه از گربه اش محافظت می کند، آسوده کرد. در جایی که مردان بالغ کلوخه های روی زمین را با امید به پیدا کردن مورچه یا تخم حشره ای می جویدند، بچه ها مدفوع اسب را به امید یافتن سبوس هضم نشده ی جو برمی داشتند و زنان بر سر تصاحب استخوان با هم می جنگیدند، مطمئن بود هیچ کسی باور نمی کند که گربه ای هنوز زنده باشد.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

پی نوشت: شاید یکی از جذاب ترین و هیجان انگیز ترین رمان هایی باشد که در طول عمرم خوانده ام. نویسنده چنان با چیره دستی، وقایع را کنار هم چیده که یک لحظه هم نمی توانید مکث کنید. هر فصل کتاب، چنان غافلگیرتان می کند که مجبور می شوید بلافاصله فصل بعدی را آغاز کنید. این کتاب یک سینمای خالص است، یک تریلر جذاب و پرکشش. شما هر صحنه ی این رمان را می توانید پیش چشم مجسم کنید چنانکه انگار در حال دیدن فیلمی هستید. بیخود نیست که در سال ۲۰۰۸، ریدلی اسکات حقوق کتاب را خرید تا فیلمی از رویش بسازد که نتیجه اش اثری  ست به همین نام و به کارگردانی دانیل اسپینوسا ( کارگردان خانه ی امن ) که  در سال ۲۰۱۴ به اکران خواهد رسید. فقط امیدوارم که فیلم خوبی از آب در بیاید. این کتاب به خصوص برای فیلم نامه نویسانی که مشکل داستانپردازی دارند، آموزنده خواهد بود.

بخشی از نمایشنامه ی « عیش و نیستی » اثر تیری مونیه

آنیبال: این قانون زندگی است. وقتی زنی موفق می شود که مردی را گیر بیندازد و به گوشه ای ببرد تا او را مثل استخوان بجود از همان لحظه تأسف می خورد که چرا استخوان درشت تر نیست.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم