بخشی از کتاب « تسلی بخشی های فلسفه » اثر آلن دو باتن

سقراط ما را ترغیب می کند که از اطمینان مردم نترسیم، مردمی که نمی توانند به این پیچیدگی احترام بگذارند و دیدگاه های خود را بدون دقتی حداقل به اندازه دقت کوزه گر، صورت بندی می کنند. آنچه بدیهی و « طبیعی » خوانده می شود به ندرت چنین است. تشخیص این امر باید به ما بیاموزد که دریابیم جهان انعطاف پذیرتر از چیزی است که به نظر می رسد، زیرا دیدگاه های تثبیت شده اغلب نه از طریق فرایند استدلال بی عیب و نقص بلکه از طریق قرن ها آشفتگی فکری ظاهر شده اند. ممکن است دلایل خوبی برای شکل و وضعیت فعلی امور وجود نداشته باشد.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی نوشت: یکی از جذابترین بخش های زندگی من، خواندن کتاب های فلسفی ست. لذتی که نمی توانم با هیچ چیز عوضش کنم و یکی از کتاب های عالی در این زمینه، همین « تسلی بخشی های فلسفه » است نوشته ی نویسنده ی محبوبم آلن دو باتن که فقط چند ماهی ست با او آشنا شده ام و شروع کرده ام به خواندن همه ی کتاب هایش. این کتاب با زبانی ساده و همه فهم، شما را غرق خواهد کرد. به شما یاد خواهد داد چطور در مواقع بغرنج، با توجه به افکار، نظرات و عملکرد چند فیلسوفِ مشخص شده، خودتان را آرام کنید.  در آینده، بخش های بیشتری از آن را در اینجا خواهید خواند.

بخشی از رمان « زندگی در پیش رو » اثر رومن گاری

من هرگز ندانسته بودم که برای جلب توجه چه باید می کردم. باید کسی را می کشتم یا گروگان می گرفتم یا چه می دانم. برایتان قسم می خورم که توی دنیا آن قدر بی توجهی زیاد است که مجبور به انتخاب هستیم، عیناً مثل تعطیلات که نمی شود هم ییلاق رفت هم به کنار دریا. آدم مجبور است بین بی توجهی های دنیا گران ترین را انتخاب کند. مثل نازی ها که کارشان به قیمت میلیون ها آدم تمام شد یا قضیه ی ویتنام. بنابراین پیرزنِ جهودی که ساکن طبقه ی ششم بدون آسانسور است و خیلی هم در گذشته اش زجر کشیده، چیزی نیست که توجه کسی را جلب کند و مسلماً توی فوق العاده ی روزنامه ها هم چاپ نخواهد شد. آه نه، هرگز. میلیون ها و میلیون ها لازم است تا توجه مردم جلب شود. از این بابت هم نمی شود سرزنش شان کرد، چون کمش کم است و همیشه زیادش به حساب می آید …

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی نوشت: این هم بخشِ آخرِ کتابِ باحالِ آقای گاریِ خوش قیافه. در این مدت یادم رفت بگویم که رومن گاری یکی از خوش قیافه ترین نویسنده هایی ست که دیده ام. اما برای اینکه پرونده ی کتابِ « زندگی در پیش رو » را ببندم، آخرین تک جمله ی فوق العاده ی کتاب را همینجا ذکر می کنم، چرا که اندازه اش به قدری نیست که یک پُستِ جداگانه را تأمین کند اما قدرتش آنقدر هست که به اندازه ی ده ها پُست و نوشته و فلسفه بافی، اهلش را درگیر کند: (( زندگی، چیزی نیست که متعلق به همه باشد. ))

بخشی از رمان « زندگی در پیش رو » اثر رومن گاری

نمی فهمم چرا بعضی ها همه ی بدبختی ها را با هم دارند، هم زشت هستند، هم پیر هستند، هم بی چاره هستند. اما بعضی دیگر هیچ کدام از این چیزها را ندارند. این عادلانه نیست.

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی نوشت: هیچ وقت، هیچ چیز عادلانه نیست. به نظرم واژه ی « عدالت »، مثل خیلی واژه های دیگر، چیزی ساخته و پرداخته ی ذهن آدم هاست تا با آن خیلی چیزهای دیگر را توجیه کنند و این را گاری، به راحت ترین و در عین حال تکان دهنده ترین شکل ممکن، بیان می کند. رومن کاتسِف نامِ اصلی گاری بود و امیل آژار و فوسکو سینیبالدی، نام های مستعارِ او، که تحت لوای آنها هم مطلب می نوشت. جالب است بدانید گاری دو فیلم هم کارگردانی کرد. یکی به نام « پرندگان در پرو » که از روی رمان خودش « پرندگان می روند در پرو می میرند » فیلم نامه اش را نوشت و خودش هم کارگردانی اش کرد و دیگری « بُکُش! بکش! بکش! بکش! » ( چه اسم باحالی دارد این فیلم! ) که باز هم فیلم نامه اش را از روی داستانی از خودش نوشت و ساخت. در هر دو فیلم هم همسرِ دومِ او جین سیبرگِ زیبا، نقش اول را بازی کرد. از آن جالب تر این است که گاری در فیلمی از کلود شابرول هم یک نقش کوتاه داشت که البته در عنوان بندی فیلم ذکری از نام او نرفت. فیلمی به نام « راهی به سوی کورنیث ». فیلمی که جین سیبرگِ زیبا، نقش اولش را ایفا می کرد و حتماً به همین دلیل بود بازی رومن گاری در آن.

بخشی از رمانِ « زندگی در پیش رو » اثر رومن گاری

فکر می کنم این گناه کارانند که راحت می خوابند، چون چیزی حالیشان نیست و برعکس، بی گناهان نمی توانند حتی یک لحظه چشم رو هم بگذارند، چون نگران همه چیز هستند. اگر غیر از این بود، بی گناه نمی شدند.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

پی نوشت: رمان های رومن گاری، پُر است از جملاتِ بدیع و فیلسوفانه و جذاب و خارق عادت از زبانِ آدم هایی که نمی توانید فکرش را بکنید که ممکن است چیزِ درست و حسابی ای از دهانشان بیرون بیاید. اما اتفاقاً می آید و نتیجه اش می شود شاهکارهای جذابِ این مردِ خاص و عجیب که آخرش هم خودش را با شلیک گلوله از پا در آورد چون دیگر کاری نداشت که در این دنیا انجام بدهد. جملاتِ عجیب و غریب و بی نظیرِ این رمانِ جذابِ آقای رومن گاری را در بخش های بعدی هم خواهید خواند … امیدوارم تکانتان بدهد و اصلاً قبلِ اینکه بخواهم آنها را منتشر کنم، بروید کتاب را بخرید، بخوانید و ببینید زندگی یعنی چه.

 

از میانِ گفته های اهالی هنر، شماره ی یک

برای آنکه حقیقتی را به شما گفته باشم فقط سعی دارم زنده بمانم، چون نگرانی های زیادی در باب مرگ دارم. فقط دست و پا می زنم بیشتر زنده بمانم. زندگی من همین شده.

لارس فون تریر (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم