بخشی از رمان « شریک جرم » اثر جعفر مدرس صادقی

سهیلا خوشگل بود، اما نه به خوشگلی سمر. شاید مال این بود که انقلابی بود. سمر هم تا حدودی انقلابی بود، اما نه به اندازه‌ی سهیلا. خودِ سمر انقلابی نبود. شوهرش سمر را انقلابی کرد. سمر به خاطر شوهرش ادای انقلابی بودن را در می‌آورد تا از قافله عقب نماند. انقلابی‌ها خوشگل نبودند. مثل درسخوانها. سهیلا درسخوانترین دختر دانشکده‌شان نبود، ولی یکی از درسخوانها بود. کسرا به عمرش دختر درسخوانی ندیده بود که خوشگل باشد. یا برعکس. هیچ دختر خوشگلی ندیده بود که وقتش را با درس خواندن تلف کند. انقلاب هم مثل درس، خوشگلیِ دخترها را به باد می‌داد.

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از رمان « دفتر بزرگ » اثر آگوتا کریستوف

مردی می‌گوید:

ـ تو خفه شو! زن‌ها تو جنگ هیچی ندیده‌اند.

زن می‌گوید:

ـ هیچی ندیده‌اند؟ الاغ! ما کلی کار و دلواپسی داریم: باید به بچه‌ها غذا بدهیم، از زخمی‌ها مراقبت کنیم. شما، جنگ که تمام می‌شود، همه‌تان یکهو قهرمان می‌شوید. مرده: قهرمان. زنده مانده: قهرمان. معلول: قهرمان. واسه همین است که شما مردها جنگ را اختراع کرده‌اید. این جنگ شماست. همین را می‌خواستید، خب انجامش بدهید، قهرمان‌های خرفت!

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی‌نوشت: این کتاب، اولین سه‌گانه ی کریستوف است. دو کتابِ دیگر به ترتیب « مدرک » و « دروغ سوم » نام دارند. لحنِ خانمِ کریستوف، لحنِ خاص و جذابی‌ست؛ بدونِ حاشیه، بدونِ زیاده‌گویی، مستقیم سرِ اصلِ مطلب. یک متنِ شسته و رفته و هنرمندانه با طنزی تلخ و گزنده. داستانِ کتاب درباره‌ی زندگی دو پسربچه‌ی دوقلو است که در شهر بزرگی متولد می‌شوند و به دلیل جنگ به شهر کوچکی پیش مادربزرگ خود می‌روند و با تمرین‌های سخت او بزرگ می‌شوند. هنوز دو کتابِ دیگر را نخوانده ام. اما به زودی سراغشان خواهم رفت. راستش داشتم فکر می‌کردم اگر زن‌ها در دنیا حکومت‌ها را در دست داشتند، شاید هیچ‌وقت جنگ‌ها درنمی‌گرفتند. لااقل نه به این وسعت و نه به این عمقی که امروز می‌بینیم.

بخشی از داستان « خُمره » اثر هوشنگ مرادی کرمانی

ـ چرا نشستی و عزا گرفتی؟ اگر درس و مشق نداری برو یک خرده علف بریز جلوی گاو، زبان بسته دارد ناله می‌کند.

ـ بابا، غلامحسین می‌خواهد خمره مدرسه را بچسباند. آقا گفت تخم‌مرغ و آهک و خاکستر بیاورید. من می‌خواهم تخم‌مرغ ببرم.

ـ تخم‌مرغ‌مان کجا بود. خودمان تخم‌مرغ نداریم بخوریم. حالا بیاییم تخم‌مرغ بدهیم که ببری مدرسه خمره بچسبانی!

ـ همه بچه‌ها چیزی می‌آورند، من خجالت می‌کشم که چیزی نبرم.

ـ خاکستر ببر، خاکستر خوب داریم. ما بهترین خاکستر را داریم!

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی‌نوشت: داستان‌های مرادی کرمانی شیرین و به شدت ساده و در عین حال عمیق هستند. خیلی‌ها تصور می‌کنند نوشتنِ این نوع متن ـ متنی بدونِ پیچیدگی‌های زبانی، بدونِ لفاظی کردن‌های معمول، بدونِ پیرایه‌های ادبی و غیره ـ کار ساده‌ای‌ست، اما این فکر، فکرِ خامی‌ست. رسیدن به چنین سادگی‌ای اتفاقاً تجربه و هنر می‌خواهد و کارِ هر کسی نیست. مرادی کرمانی با استادی، با روحی کودکانه، معانی عمیقی از نکاتِ ساده‌ی زندگیِ آدم‌های خیلی معمولی بیرون می‌کِشد. خواندن داستان‌های او همیشه لذت‌بخش است.

بخشی از کتاب « تسلی بخشی های فلسفه » اثر آلن دو باتن

سقراط ما را ترغیب می کند که از اطمینان مردم نترسیم، مردمی که نمی توانند به این پیچیدگی احترام بگذارند و دیدگاه های خود را بدون دقتی حداقل به اندازه دقت کوزه گر، صورت بندی می کنند. آنچه بدیهی و « طبیعی » خوانده می شود به ندرت چنین است. تشخیص این امر باید به ما بیاموزد که دریابیم جهان انعطاف پذیرتر از چیزی است که به نظر می رسد، زیرا دیدگاه های تثبیت شده اغلب نه از طریق فرایند استدلال بی عیب و نقص بلکه از طریق قرن ها آشفتگی فکری ظاهر شده اند. ممکن است دلایل خوبی برای شکل و وضعیت فعلی امور وجود نداشته باشد.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی نوشت: یکی از جذابترین بخش های زندگی من، خواندن کتاب های فلسفی ست. لذتی که نمی توانم با هیچ چیز عوضش کنم و یکی از کتاب های عالی در این زمینه، همین « تسلی بخشی های فلسفه » است نوشته ی نویسنده ی محبوبم آلن دو باتن که فقط چند ماهی ست با او آشنا شده ام و شروع کرده ام به خواندن همه ی کتاب هایش. این کتاب با زبانی ساده و همه فهم، شما را غرق خواهد کرد. به شما یاد خواهد داد چطور در مواقع بغرنج، با توجه به افکار، نظرات و عملکرد چند فیلسوفِ مشخص شده، خودتان را آرام کنید.  در آینده، بخش های بیشتری از آن را در اینجا خواهید خواند.

بخشی از رمان « در خرابات مغان » اثر داریوش مهرجویی

… شاید بعداً درباره ی این روحیه ی شاد و بی ریا و صادق و زودباور فرد معمولی آمریکایی بیشتر صحبت کنم. محاله که اونا جایی که برای بلیط باید پول پرداخت کنن، بخوان مجانی یا دزدکی وارد شن. همگان به طور ناخودآگاه قانون و ماده ی قانون ها رو اجرا می کنن. دروغ نمی گن. اصلاً بلد نیستن. به خصوص به خاطر سیستم پر کردن فرم های مالیاتی آخر سال. هیچ کس نمی تونه تقلب کنه. چون گیر می افتند. توسط خود سیستم. نه یک یا دو مأمور یا مسئول مالیاتی. سیستم حکومتی. برخلاف همه ی این فیلم های آمریکایی که به خاطر مسائل نمایشی و سرگرم کننده، مدام آدم های خلاف و دروغگو و جنایت کار رو نمایش می ده، خودشون اصلاً احتیاجی ندارن که بخوان سر کسی رو کلاه بگذارن یا دروغ بگن. مردم معمولی رو میگم، که درصدشون خیلی خیلی زیاده. نه اونا که تا گردن تو کار خلاف غوطه خوردن. منظورم، مرد و زن و پدر و مادر یک خانواده، یا بچه شون، معلم و مدیر مدرسه شون، راننده ی اتوبوس، قصاب و عطار محله … آدم های معمولی بی شیله پیله …

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی نوشت: رمان مهرجویی، بسیار روان و راحت خوان است. حکایت جوان مسلمان ایرانی که شروع به تحصیل در دانشگاهی آمریکایی می کند و عاشق دختری ایتالیایی تبار می شود. مهرجویی در این رمان، عشق و سیاست و مذهب را در هم گره می زند و داستانی خلق می کند که هر چه به سمتِ انتها می رود، چنان عجیب و غریب و دور از انتظار می شود که حسابی غافلگیرتان خواهد کرد.  پیشنهاد من این است که حتماً این کتاب بامزه  را بخوانید. 

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم