بخشی از کتاب « تسلی بخشی های فلسفه » اثر آلن دو باتن

 ما نسبت به موش های کور یک امتیاز داریم. ما هم مثل آن ها مجبوریم برای بقا بجنگیم و شریک زندگی خود را شکار کنیم و بچه داشته باشیم، ولی علاوه بر آن می توانیم به تئاتر، اپرا و کنسرت برویم، و شب ها در رختخواب، رمان، فلسفه و اشعار حماسی بخوانیم. شوپنهاور چنین فعالیت هایی را خاستگاه متعالی رهایی از نیازهای اراده معطوف به حیات می دانست. آنچه در آثار هنری و فلسفی می بینیم نسخه های عینی دردها و تقلاهای خودمان هستند که با زبان یا تصویر مناسبی، مجسم و تعریف می شوند. هنرمندان و فلاسفه نه فقط به ما نشان می دهند چه احساسی داشته ایم، بلکه تجربیات ما را تأثیرگذارتر و هوشمندانه تر از خودمان بیان می کنند؛ ایشان جنبه هایی از زندگی ما را به تصویر می کشند که خودمان قادر به تشخیص آن ها هستیم، ولی هرگز نمی توانسته ایم با چنان شفافیتی آن ها را درک کنیم. هنرمندان و فلاسفه وضعیت ما را به خودمان توضیح می دهند، و به این ترتیب به ما کمک می کنند تا در این وضعیت احساس تنهایی و پریشانی کم تری داشته باشیم. شاید مجبور باشیم به حفاری زیرزمینی ادامه دهیم، ولی از طریق کارهای خلاقانه می توانیم حداقل بصیرت هایی درباره ی غم و غصه های خود پیدا کنیم که ما را از احساس وحشت و انزوا ( و حتی زجر کشیدن ) ناشی از این اندوه ها خلاص می کنند. فلسفه و هنر، به دو شیوه متفاوت، به ما کمک می کنند تا، به قول شوپنهاور، درد را به معرفت تبدیل کنیم.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی نوشت: توضیحاتم درباره ی این کتاب را در قسمت های قبلی « تک گویی درونی » می توانید بخوانید. اما دیشب کتاب جدیدی از دوباتن خریدم به نام « یک هفته در فرودگاه » … تأخیر جایز نیست.

بخشی از « نوشتن با دوربین، رو در رو با ابراهیم گلستان » اثر پرویز جاهد

آن قدر گیر نکن. آن قدر گیر کرده نباشین. نقد نه یعنی گیر کردن. نقد اول برای فکر و حرف خودت. نقد نه یعنی بکسبات کردن، نه نشخوار کردن.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

 

پی نوشت: یکی از جمله های شاهکارِ کتاب است. بخش های دیگرِ این کتابِ فوق العاده و توضیحات نگارنده درباره ی آن را ( اینجا ) و ( اینجا ) می توانید بخوانید.

بخشی از رمان « گزارش محرمانه » اثر تام راب اسمیت

به کلاس رسیدند. یولیا عقب ایستاد و به رایسا اجازه داد اول وارد شود. رایسا در را باز کرد. زویا روی میز معلم ایستاده بود. میز به دیوار چسبیده بود. تمام دانش آموزان، به شکل گروهی، سمت دیگر کلاس بودند. تا جایی ممکن دور از زویا، گویی مرضی مسری دارد. گزارش و تکه های شیشه اطراف پاهایش پخش شده بود. زویا مغرور و فاتح ایستاده بود. دست هایش خونی بود. باقی مانده های پوستری را که از دیوار کنده بود، در دست داشت؛ تصویری از استالین که کلماتی زیرش چاپ شده بود:

پدر تمام کودکان

زویا روی میز رفته بود که عکس را از دیوار بکند. قاب آن را خرد کرده و پوستر را به دو نیم پاره کرده بود. دستش را بریده بود و عکس استالین را از سر پاره کرده بود. برق پیروزی در چشم هایش دیده می شد. دو نیمه ی پوستر بالای سرش بود. دست خونی اش را روی آن کشیده بود، گویی جسد دشمن مغلوب را به اهتزاز در آورده بود.

ـ او پدر من نیست.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

پی نوشت: این رمان، بخش دوم از تریلوژی جذابِ تام راب اسمیت است. قسمت هایی از بخش اول را قبل تر از این در « تک گویی درونی » منتشر کرده بودم ( اینجا و اینجا ) و حالا این دومین بخشِ کتاب است. به نظرم حتی « گزارش محرمانه » از « کودک ۴۴ » پرداخت و داستان جذاب تری هم دارد. اگر مثلاً « کودک ۴۴ » در بخش هایی از میانه های رمان، کمی از نفس می افتاد و کند می شد، در این کتاب، داستان با التهاب تمام، بدونِ توقف جلو می رود. برای سر در آوردن از روابطِ آدم ها، لازم است حتماً بخش اول را خوانده باشید. بخش سوم این داستان که نامش « مأمور ۶ » است را قرار است بخرم و بخوانم، اگر گرانی های بی حساب و کتاب، اجازه بدهد البته!

بخشی از رمان « اسرار گنج درّه جنّی » اثر ابراهیم گلستان

… آدمای کوچیک وقتی خودشونو تو مضحکه گیر میندازن فکر میکنن دچار فاجعه شده ن.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از رمان « خواب زمستانی » اثر گلی ترقی

گفتم (( کاش می شد از سر شروع کنیم، یه مرتبه ی دیگه. )) عزیزی گفت (( چه کار می کردیم؟ باز هم همین جا بودیم، با همین آرزو. راه دیگه ای برای ما نیست. ما آدمای کوچیکی هستیم. کجا رو می تونیم بگیریم؟ چه کاری از دستمون برمی آد؟ خوابی و خوراکی و خونه ای و پس اندازی، بعضی وقتا هم تفریح ساده و سالمی. سهم ناچیزیه. ولی بد نیست. از خیلیا بهتریم، جلوتریم. روزگار زیاد بدی ام نداشتیم. از حق نباید گذشت. گاهی وقتا خندیدیم. شاید از ته دل نبود. ولی بازم بد نبود. اون شبا که دور هم جمع می شدیم یادت هست؟ بحث می کردیم. حرف های همیشگی و شوخی های تکراری را از نو باز می گفتیم و می خندیدیم. شاید هم نمی خندیدیم. یادم نیست. با هم بودیم. ترس هایمان را قسمت می کردیم می افتادیم یه گوشه و چرت می زدیم. بد نبود. مگه انتظار دیگه ای داشتی؟ ))

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم