کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ شماره‌ی شصت‌وپنج

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ شماره‌ی شصت‌وپنج

  • نام فیلم: درخونگاه
  • کارگردان: سیاوش اسعدی
  • محصول: ۱۳۹۶

رضا بعد از هشت سال از ژاپن برمی‌گردد. او که در این مدت با جان کندن پول ذخیره کرده، در آرزوهای برزگی به سر می‌برد اما انگار خانواده‌اش چیزی را از او پنهان کرده‌اند که فاش‌شدنش زندگی‌شان را نابود خواهد کرد … فیلم که به مسعود کیمیایی پیشکش شده، با همان سبک و سیاق در دیالوگ‌نویسی تلاش می‌کند به او ادای دینی کند که اتفاقاً در این زمینه موفق است؛ دیالوگ‌هایی که با ریتمی موزون و جذاب در دهان شخصیت‌ها گذاشته شده که برعکس دیالوگ‌هایی که در دهان شخصیت‌های کیمیایی قرار گرفته، توی ذوق نمی‌زند، بلکه مخاطب را پای فیلم نگه می‌دارد. بخش بزرگ جذابیت فیلم هم از همین دیالوگ‌ها نشأت می‌گیرد که اگر بخواهم راحت‌تر بگویم، به‌شدت سرگرم‌کننده هم هستند و حتی می‌شود صرفاً در جهت به خاطر سپردن برخی‌شان، فیلم را دوباره دید. اما درخونگاه هر چه‌قدر در دیالوگ‌ها شیرین است (حتی زمانی که دیالوگ‌های تلخی از دهان شخصیت‌ها بیرون می‌آید)، داستانی تیره و تار دارد که از کادر بیرون می‌زند. با وجودی که قرار است زن بدکاره تنها شخصیت مثبت باشد، اما حضور او هم حتی نور امیدی نیست. مادر، خواهر، پدر و رفیق، همه از پشت به رضا خنجر می‌زنند و زمانی که او زخم‌های عمیقش که بر اثر هشت سال جان کندن در ژاپن به وجود آمده را به بقیه نشان می‌دهد، داستان تبدیل به زهری می‌شود که چشیدنش کار هر کسی نیست و همین موضوع است که سیاهی فیلم را غلوشده می‌نمایاند. اسعدی کاربلد است و سینما را خوب می‌شناسد. در همین فیلم این موضوع کاملاً پیداست و می‌شود از لای نماها، بازی‌ها، دیالوگ‌ها و کلاً فضاسازی‌ها، این کاربلدی را دید. در این موضوع حرفی نیست، اما حرف این است که فیلم‌نامه کمی عقب مانده. به عنوان مثال نگاه کنید به داستانک رفیق دیوانه‌ی رضا که معلوم نیست چه کارکردی دارد و چرا باید در داستان باشد، چرا می‌آید و چرا بی‌مقدمه حذف می‌شود؟ (بیشتر…)

باختن قافیه در تاریکی

باختن قافیه در تاریکی

نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده که فیلم‌سازهایی که نشان داده‌اند به هر حال به قواعد سینما آشنا هستند و راه و چاه را می‌دانند، با گذشت زمان و سال‌ها، بی‌اثرتر و بی‌مایه‌تر فیلم می‌سازند. نمونه‌هایش زیادند: علیرضا امینی از دانه‌های ریز برف و نامه‌های باد به دلتا ایکس و من دیوانه نیستم می‌رسد، سامان سالور از چند کیلو خرما برای مراسم تدفین به سیزده پنجاه‌ونه، منوچهر هادی از قرنطینه به آینه‌بغل … و حالا هم روح‌الله حجازی به اتاق تاریک رسیده. (بیشتر…)

این ره که ما می‌رویم، پشت هیچستان است!

این ره که ما می‌رویم، پشت هیچستان است!

آستیگمات (مجیدرضا مصطفوی) دقیقاً درباره‌ی چیست؟ کسی می‌داند؟! درباره‌ی مرد بدبختی که می‌خواهد با فروش زالو به نان و نوایی برسد؟ درباره‌ی پسر نوجوانی که در مدرسه عاشق معلمش می‌شود و برای او نامه می‌نویسد؟ درباره‌ی زن میان‌سالی که شوهر قبلی‌اش را نمی‌تواند تحمل کند و قصد تجدید فراش دارد؟ درباره‌ی شوهر قبلی زن میان‌سال که گیر داده و می‌خواهد خانه‌اش را بفروشد و حالا پسر و زن سابقش مجبورند او را راضی کنند به خانه برگردد تا مبادا حرفش را عملی کند و آن‌ها آواره شوند؟ درباره‌ی مشکلات مرد زالویی (و لابد این زالوها قرار است جنبه‌ای نمادین هم داشته باشند!) و همسر «آنچنانی»اش است؟ درباره‌ی تأثیرات رفتار غلط پدر و مادر بر فرزند است؟ درباره‌ی همه‌ی این‌هاست؟ درباره‌ی هیچ‌کدام نیست؟! (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی پنجاه‌وهفت

کوتاه درباره‌ی چند فیلم، شماره‌ی پنجاه‌وهفت

  • نام فیلم: سرو زیر آب
  • کارگردان: محمدعلی باشه‌آهنگر
  • محصول ۱۳۹۶

جهانبخش در ستاد کشف اجساد رزمندگان فعالیت می‌کند. او معتقد است برای آرامش خانواده‌ی شهیدانی که عزیزان‌شان هنوز پیدا نشده‌اند، می‌توان اجساد بی‌نام و نشان را به آن‌ها داد. اما همین کار او باعث می‌شود جسد بی‌نام یک شهید، دو خانواده پیدا کند و اوضاع به‌هم بریزد … یک ساعت اول فیلم خوب پیش می‌رود. ایده‌ای که جهانبخش در سر می‌پروراند و بعد اشتباهی که در پی این تفکر به وجود می‌آید، جذابیت لازم را برای دنبال کردن داستان دارد اما هر چه به سمت انتها می‌رویم، نخ فیلم پاره می‌شود و انگار که ایده‌اش را فراموش کرده باشد، به جای پروبال دادن به آن، وارد خانواده‌های طرفین می‌شود و به شخصیت‌های بی‌کارکردی می‌پردازد که نفس داستان را می‌گیرند و تأثیری هم در آن نمی‌گذارند و در نهایت هم نیمه‌ی دوم فیلم، با به وجود آمدن عشقی آبکی بین جهانبخش و دختر زرتشتی، همه‌چیز از هم می‌پاشد. فیلم از ایده‌ی خوبش استفاده‌ی درستی نمی‌کند. حتی آن‌قدر از این شاخ به آن شاخ می‌پرد که گاهی جهانبخش را در داستان گم می‌کنیم در حالی که او شخصیت اصلی ست.   (بیشتر…)

نگاهی به فیلم سوفی و دیوانه

نگاهی به فیلم سوفی و دیوانه

  • بازیگران: امیر جعفری ـ به‌آفرید غفاریان و …
  • فیلم‌نامه: مهدی سجاده‌چی ـ مهدی کرم‌پور
  • کارگردان: مهدی کرم‌پور
  • محصول ۱۳۹۵؛ ۱۰۰ دقیقه
  • ستاره‌ها: ۱ از ۵
  • این یادداشت در شماره ۵۴۹ مجله «فیلم» منتشر شده است
  • رسم الخط این یادداشت بر طیق رسم الخط مجله «فیلم» تنظیم شده است

 

درباره فیلم‌ها، فیلم‌سازها و جامعه مبتلا به «گُنده‌پَرانی»

این فروشگاه به دوربین مداربسته مجهز می‌باشد!

 

خلاصه داستان: امیر قصد خودکشی دارد که ناگهان دختری به نام سوفی جلوی او را می‌گیرد. دختر که حراف و بامزه است، از امیر می‌خواهد قبل از خودکشی، او را تا بازار همراهی کند چرا که سوفی همان شب به کانادا پرواز دارد و باید سوغاتی بخرد. در طول مسیر، دختر از زندگی خودش حرف می‌زند و از همسر فضانوردش که منتظر اوست. در طی پیاده‌روی‌های این مرد و دختر در خیابان‌ها، کم‌کم علاقه‌ای بین‌شان شکل می‌گیرد که امیر را از خودکشی منصرف می‌کند … (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم