کوتاه دربارهی چند فیلم، شمارهی سیوهفت
- نام فیلم: لاک قرمز
- کارگردان: سیدجمال سیدحاتمی
بعد از مرگ پدر اکرم، مادر که تصمیم دارد در خانهی دیگران کار کند تا پول طلبکارهای همسرش را بدهد، اکرم را مجبور میکند به اراک نزد خالهاش برود. اکرم که میداند هدف مادر از فرستادن او به اراک، مجبور کردن او به ازدواج با پسرخالهاش است، این سفر را نمیپذیرد و اصرار میکند خودش دست به کاری بزند تا پولی ردیف کند: فروختن عروسکهای چوبیای که پدر معتادش درست میکرد و پول بخورونمیری در میآورد … فیلم به عنوان اولین ساختهی سیدحاتمی، هر چند جمعوجور است و تلاش میکند قصهی مصایب یک دختر نوجوان را به زبانی تلخ بیان کند اما به دلیل فقدان نگرشی عمیق و در عین حال وجود داستانی پرآبچشم که مشکل پشت مشکل برای شخصیت نحیف داستان میتراشد و قصدش گرفتن آه و ناله از مخاطب است، تبدیل میشود به فیلمی در سطح. در نتیجه تلخی فیلم هم تلخی آزاردهندهای نیست. مصنوعیست. وقتی فضا را باور کنیم، شخصیتها را باور کنیم آنوقت است که تلخی پشت تلخی میتواند آزارمان بدهد اما اینجا چنین اتفاقی نمیافتد و اتفاقات سیاهی که پشت سر هم برای دختر رخ میدهند، بیش از آنکه حاصل روندی درست و منطقی باشند، «چیده» شدهاند تا فقط بدبختیها را کنار هم ردیف کنیم. بدبختیهای دختر نوجوانی که به هر قیمت حاضر نیست زیر بار ازدواج برود. او در پایانبندی خوب فیلم نشان میدهد که به هیچ شکلی نمیخواهد با کسی که دوست ندارد همسر شود. میخواهد هر طور شده روی پاهای خودش بایستد و خرج خودش را در بیاورد. (بیشتر…)
آخرین دیدگاهها