نگاهی به فیلم داره صبح می‌شه

نگاهی به فیلم داره صبح می‌شه

  • بازیگران: رویا نونهالی ـ بابک کریمی ـ مهدی احمدی و …
  • فیلم‌نامه: یلدا جبلی ـ سمیه تاجیک
  • کارگردان: یلدا جبلی
  • محصول ۱۳۹۳؛ ۸۷ دقیقه
  • ستاره‌ها: ۲ از ۵
  • این یادداشت روی سایت ماهنامه‌ی «فیلم» منتشر شده است (اینجا)

 

چرا صبح نمی‌شه؟!

 

خلاصه داستان: حکایت یک شب تا صبحِ چند خانواده که عشق‌ها و هجران‌هایی از سر گذرانده‌اند … (بیشتر…)

نگاهی به فیلم پدرِ آن دیگری

نگاهی به فیلم پدرِ آن دیگری

  • بازیگران: هنگامه قاضیانی ـ حسین یاری ـ اکبر عبدی و …
  • فیلم‌نامه: یدالله صمدی ـ حسین مهکام براساس رمان «پدرِ آن دیگری» نوشته‌ی پرینوش صنیعی
  • کارگردان: یدالله صمدی
  • ۹۵ دقیقه؛ سال ۱۳۹۳
  • ستاره‌ها: ۲/۵ از ۵

 

ایجاز

 

خلاصه‌ی داستان: شهاب کودکی‌ست که از بدو تولد حرف نمی‌زند. مادر اعتقاد دارد بچه بالاخره زبان باز خواهد کرد اما پدر و بقیه‌ی خانواده به شدت اعتقاد دارند که شهاب باید به کلینیک برود چون از لحاظ عقلی عقب‌مانده است … (بیشتر…)

نگاهی به مستند آتلان

نگاهی به مستند آتلان

  • با حضور: علی گوگ نژاد ـ کریم گوگ نژاد و …
  • نویسنده و کارگردان: معین کریم الدینی
  • ۶۰ دقیقه؛ سال ۱۳۹۳
  • ستاره ها: ۳ از ۵
  • این یادداشت روی سایت مجله‌ی « فیلم » منتشر شده است ( اینجا )

 

اسب‌ها و آدم‌ها

 

خلاصه‌ی داستان: علی و خانواده‌اش از اهالی ترکمن صحرا هستند و شغل اصلی‌شان پرورش اسب و چابک‌سواری ست. وقتی یکی از اسب‌های مورد علاقه‌ی علی به نام « ایلحان »، سرِ ناسازگاری می‌گذارد و مسابقاتِ مختلف را یکی یکی از دست می‌دهد، علی تلاش می‌کند اسب را آرام کند تا او را به مسابقات برگرداند … (بیشتر…)

کوتاه درباره ی چند فیلم، شماره ی بیست و سه

کوتاه درباره ی چند فیلم، شماره ی بیست و سه

  • نام فیلم: تراژدی
  • کارگردان: آزیتا موگویی

قاسم، مردِ فقیر و به ته خط رسیده ای ست که با همکاری شاگردِ سابقش حبیب، تصمیم می گیرد نقشه ای را عملی کند تا از این پس خانواده اش بتوانند زندگی راحت تری داشته باشند. اما وقتی نقشه اش آنطور که فکر می کرد، عملی نمی شود و از سویی دیگر، حبیب هم به او رودست می زند، ماجرا بیش از پیش به قهقرا می رود … این فیلم یک تراژدیِ تلخِ گزنده و اعصاب خردکن ( نه به معنای منفی اش ) است که دلِ هر بیننده را می لرزاند. فیلم از چند داستانک تشکیل شده که به فراخور، روی هر کدام مکث می کنیم. هر چند برخی داستانک ها مانند ماجرای درگیری پژمان و زنِ پدرش، آنقدرها پُر و پیمان نیست ( ناگهان پژمانی که آنقدر از مهشید متنفر بود، تنها در یک سکانس، با او خوب می شود ) اما در عوض چنان مسلط و تراژیک به مهمترین داستانکِ فیلم یعنی رابطه ی قاسم و زینت پرداخته می شود که داستانک های دیگر را هم تحت تاثیر قرار می دهد. قدرت فیلم دقیقاً از رابطه ی قاسمِ بدبخت و مستأصل و زینتِ بیچاره نشأت می گیرد. زینت دلِ خوشی از قاسم ندارد. او قاسم را مسبب این زندگی فلاکت بارش می داند. قاسم کسی بوده که زینت را از ازدواج با موسی دور نگه داشته و موسی همان مردِ کفتربازی ست که در همسایگی آن ها زندگی می کند. در یک صحنه ی زیبا، کبوترِ موسی که در حیاطِ قاسم نشسته، در حالیکه زینت در حال پهن کردنِ لباس ها روی طناب است، به پرواز در می آید و همزمان دوربین هم به سمتِ بالکنِ خانه ی موسی کرین می کند و به او می رسد. این حرکت از زینت به سمتِ موسی، آن نگاه های هنوز عاشقانه، همه چیز را درباره ی گذشته ی این دو نفر بیان می کند. قاسم هم خودش می داند که مسبب بدبختی زینت است. او طی صحنه ای درددل گونه، که با دکوپاژ فکر شده ی کارگردان، تنها در قاب نشسته در حالیکه دوربین هم از او فاصله دارد، موسی را کسی معرفی می کند که بیست سال ازدواج نکرد، در همسایگی اش ماند تا ذلتش را ببیند. قاسم می داند چه کرده. خودش هم در رویارویی با موسی به آن اعتراف می کند و می گوید که من می دانستم که شما همدیگر را می خواستید. کمی جلوتر که قاسم از موسی می خواهد نقشه ی ناکامش با حبیب را دوباره عملی کند، قاسم با بغض جمله ی عجیبی می گوید: (( وای قاسم! چرا کابوست دست از سرِ من برنمی داره؟ چه کردی با زندگی من؟ )) (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم