بخشی از رمانِ « یکی مثل همه » اثر فیلیپ راث

… ولی ماجرا به جای تمام شدن، ادامه پیدا کرد. دیگر سالی نبود که بگذرد و او در بیمارستان بستری نشود. فرزند پدر و مادری بود با عمری دراز و برادر مردی شش سال از خودش بزرگتر که هنوز به طراوت دورانی بود که در دبیرستان بسکتبال بازی می کرد، ولی سلامتی، او را در دهه ی هفتم زندگی ترک کرده بود و بدنش مدام در معرض تهدید بود. سه بار ازدواج کرده بود، چند معشوقه و بچه و شغل عالی داشت و می شد گفت که آدم موفقی بود ولی حالا طفره از مرگ مهم ترین مشغله ی زندگی اش شده بود و زوالِ جسمانی، تمام قصه اش.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

                                 

بخشی از رمانِ « شکار انسان » اثر ژوئائو اوبالدو ریــبــِـــیرو

الان مثلاً فکر می کنم اینجا می مونم می ذارم هر ژانویه، یعنی اول سال، برام پسر دنیا بیاری. دختر نباید به دنیا بیاری، فقط پسر و اِسمای حسابی روشون، یعنی رو همه شون، می ذارم. بعدش تموم زمینای اینجا رو می گیریم و یه لشکر پسر راه می ندازیم، هر پسر هم برای خودش یه زن پیدا می کنه و هر زن پسرای زیادتری به دنیا می آره. اون وخت ما می شیم ارباب اینجا، ارباب دنیا و به دیگرون دستور می دیم. بعدش که من سرمو می ذارم، جّدِ تموم مردای این اطرافم، همه مون هم اسم مون “سانتوس بزارا”س، چون زمین داریم، صاحب همه چی هسیم، “سانتوس بزارا”ی خوش تخم و ترکه، “سانتوس بزارا”ی لت و پارکن، “سانتوس بزارا”ی دخل همه رو بیار، “سانتوس بزارا”ی آدمخور، “سانتوس بزارا”ی روی همه رو کم کن، “سانتوس بزارا”ی خونخوار، “سانتوس بزار”ی سر زیر آب کن، “سانتوس بزارا”ی اسب رام کن و بگیر و برو تا آخر، راسی راسی، چه جدّ و آبادی درست می شه!

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

                           

بخشی از نمایشنامه ی « دشمن ملت » اثر هنریک ایبسن

دکتر اشتوکمان: اکثریت هیچ وقت حق ندارد. هرگز، هرگز! خوب شنیدید؟ این هم یکی از آن دروغ های اجتماعی ست که هر آدم آزاد و آزادیخواه که گفتار و کردارش آزاد است، باید بر ضد آن بجنگد و مبارزه نماید. ببینم، در هر مملکتی، اکثریت عبارت از چیست؟ آیا عبارت است از مردم فهمیده و خردمند یا گروه ابلهان و بی خردان؟ و من اطمینان دارم که یکدل و یکزبان می توان گفت که اکثریتِ مردم این کُره، نادان و سفیهند و بدیهی ست که تنها اکثریت را نمی توان دلیل قرار داد که حکومت اشخاص دانا و سنجیده و فهمیده با بی خردان و ابلهان باشد.

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از رمانِ « دخمه » اثر ژوزه ساراماگو

مارتا: واقعاً که مردم چقدر پیچیده اند!

مارسیال: درست است، ولی اگر ساده بودیم که مردم نمی شدیم.

                                                                       

بخشی از رمانِ « خشم و هیاهو » اثر ویلیام فاکنر

سفیدا به کاکاسیا پول می دن، چون می دونن تا سر و کله ی اولین سفیدپوست با یه دسته پیدا بشه تا دینار آخر اون پولو پس می گیرن تا کاکاسیاهه برای پول بیشتر بره کار کنه.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم