شماره‌ی ۵۷۱ مجله‌ی «فیلم»

شماره‌ی ۵۷۱ مجله‌ی «فیلم»

نه‌تنها کرونا همه چیز را تحت تاثیر خود قرار داده است، بلکه اوضاع و احوال آشفته‌ی مملکت از لحاظ اقتصادی و اجتماعی و از همه مهم‌تر فرهنگی هم مزید بر علت شده تا در عجیب‌ترین دوران ممکن روزگار بگذرانیم. اما در همین دوران پرآشوب، «فیلم» همچنان به راهش ادامه می‌دهد و این موضوع برای من، نه به عنوان عضوی از تحریریه‌اش، بلکه به عنوان خواننده‌ای قدیمی و طرفدار مجله، جای خوشحالی دارد. به‌خصوص وقتی در این چند ماه اخیر، با تمام اتفاق‌های ریز و درشت و غالباً تلخی که به جان ما افتاد، همچنان مجله را با وجود غم وناامیدی درونی جمع‌وجور می‌کردیم، از این که هنوز چیزی برای در کنار هم بودن داریم، لذت می‌بردم. ما با سختی‌ها مبارزه می‌کردیم تا صفحه‌به‌صفحه‌ی مجله را ورق بزنیم، یاد بگیریم، ببینیم، دقت کنیم و حتی از کمبودهایش عصبانی شویم. با صحفه‌بندی هر صفحه از مجله، احساس می‌کنم در حال مبارزه با سختی‌ها و مشکلات هستم. وقتی در آن لحظه‌ی آخر، نسخه‌ی نهایی‌شده‌ را برای چاپخانه می‌فرستیم، حس رهایی عجیبی به من دست می‌دهد؛ ما (همه‌ی ما) ادامه داریم…

این شماره هم مطالب متنوعی وجود دارد که خواندن‌شان خالی از لطف نیست. من هم دوباره برای سینمای ترکیه آستین بالا زده‌ام و بعد از چند مطلب مفصل درباره‌ی این سینما، از جمله مقاله‌ای درباره‌ی ژانر وحشت سینمای ترکیه از آغاز تا این روزها، که در شماره‌ی ۵۴۶ چاپ شد و همین‌طور مطلبی مفصل‌تر درباره‌ی سریال شخصیت و سازوکار سریال‌سازی در این کشور که در شماره‌ی ۵۶۱ چاپ شد و چند مطلب دیگر (دوست داشتم دوباره این‌ها را یادآوری کنم. لطفاً پیش خودتان نگویید این طرف چه‌قدر ازخودمتشکر است!)، حالا در مطلبی سه صفحه‌ای به مضمون میهن‌پرستی در فیلم‌های سال‌های اخیر سینمای ترکیه نگاهی گذرا انداخته‌ام و البته تمرکزم روی فیلم جدید سردار آکار، چیچرو است. در این مطلب که تیتر آن را روی جلد هم می‌بینید، سعی کرده‌ام نشان بدهم سینمای ترکیه چه‌گونه تلاش می‌کند وطن‌پرستی را در فیلم‌هایش تزریق کند. امیدارم دوست داشته باشید و به درد بخورد. خلاصه این که فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود، بخوانید. ضرر ندارد.

 

 

فیلم‌های داخلی با لوکیشن‌های خارجی؛ از کمدی، سیاسی، ترسناک … تا کمدی!

فیلم‌های داخلی با لوکیشن‌های خارجی؛ از کمدی، سیاسی، ترسناک … تا کمدی!

  • این مقاله در شماره ۵۴۳ مجله «فیلم» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این مقاله برطبق رسم‌الخط مجله «فیلم» تنظیم شده است

 

یک ایرانی در سرزمین عجایب

 

با گسترش زبان سینما و پی بردن به امکانات متنوع مدیومی این‌چنین قدرتمند، کمپانی‌ها و فیلم‌سازان داستان‌های خود را به کشورهای دیگر بردند و مناظر و آدم‌ها و مکان‌های جدیدی را به مخاطب‌ نشان دادند که می‌دانستند برای آن‌ها تازگی دارد. در همه‌جای دنیا، سینماگران تلاش می‌کنند مردم را سرگرم کنند (شاید به غیر از درصد کوچکی از آن‌ها!) و تعریف کردن داستان‌هایی که در فضایی متفاوت بگذرد، یکی از قلق‌هایی‌ست که خیال تماشاگر را به پرواز در می‌آورد تا او کمی خودش را از محیط اطرافش جدا کند. شاید سینما، بعد از کشتی و هواپیما، بیشترین انسان‌ها را به نقاط مختلف دنیا برد و جاهای جدیدی نشان‌شان داد بدون آن‌که دردسرها و سختی‌های آن وسایل را تجربه کنند.

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که آدم‌ها نه از طریق اینترنت، بلکه در دنیای واقعی هم به یکدیگر نزدیکتر شده‌اند. به عنوان مثال حالا دیگر با اروپای واحد سروکار داریم که تقریباً مرزی میان کشورهایش نیست. یک آلمانی می‌تواند صبح را در فرانسه بگذراند و شب را در بلژیک شام بخورد و بعد به خانه‌اش برگردد و بخوابد. اما این نزدیکی، همیشه و همه جا هم اتفاق نمی‌افتد. خیلی تفاوت است میان یک ایتالیایی که می‌تواند به ۱۶۰ کشور دنیا بدون ویزا سفر کند با یک سومالیایی که تنها به ۳۴ کشور، بدون ویزا امکان سفر دارد. شاید ماجرا کمی غیرسینمایی شود اما در روشن شدن هدف کلی این نوشته، تأثیرگذار است: سال ۲۰۱۸ یک شهروند آلمانی که قدرتمندترین پاسپورت دنیا را دارد، می‌تواند به ۱۶۱ کشور دنیا بدون ویزا سفر کند و در این میان، ایران در میان ۹۵ کشور، رتبه ۹۰ را دارد و این یعنی یک ایرانی تنها می‌تواند به ۳۶ کشور بدون ویزا سفر کند که شنیدن اسامی برخی از آن‌ها چندان اشتهابرانگیز هم نیست! در نتیجه نگاه یک ایرانی به کشورهای متنوع دنیا و اصولاً دنیای بیرون، با هیجان‌زدگی خاصی همراه است که برای یک آلمانی نیست. (بیشتر…)

چی صدا کنم تو رو؟!؛ سازوکار ترجمه اسامی فیلم‌های خارجی اکران‌شده در سینمای ترکیه با ذکر نمونه‌هایی بامزه

چی صدا کنم تو رو؟!؛ سازوکار ترجمه اسامی فیلم‌های خارجی اکران‌شده در سینمای ترکیه با ذکر نمونه‌هایی بامزه

  • این یادداشت در شماره ۵۳۵ مجله «فیلم» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم» تنظیم شده است

زیاد برخورد کرده‌ایم با آدم‌هایی که دو یا سه اسم دارند؛ در شناسنامه یک اسم دارند، در خانه چیز دیگری صدای‌شان می‌زنند و در جمع دوستان هم اسم دیگری دارند. معمولاً هم این تغییر اسم یا به دلیل بیان و ادا کردن راحت‌تر، توسط اطرافیان شخص شکل می‌گیرد، یا به این دلیل که شخص مورد نظر از اسم رسمی‌ای که برایش در شناسنامه در نظر گرفته‌اند، راضی نیست و دوست دارد به نام دیگری صدایش بزنند. در هر دو مورد (شاید بیش‌تر در مورد دوم) تفاوتی بسیار میان اسم اصلی شخص و اسمی که خودش برای خودش در نظر می‌گیرد، وجود دارد که گاه باعث تعجب است. زمانی نگارنده از یکی از همین دوستانی که اسم شناسنامه‌اش با اسم مرسومش فاصله‌ای زیاد داشت، پرسید: «چی صدا کنم تو رو؟!» و او ناخواسته، عالمانه جواب داد: «هر چی! اسم من نشانه خودِ من نیست!». خوب که نگاه کنیم متوجه خواهیم شد این آدم‌ها هستند که به اسم‌های‌شان هویت می‌دهند، نه برعکس. این‌که خیلی‌ها می‌گویند اسم‌ها هویت آدم‌ها هستند، چندان هم نمی‌تواند درست باشد. از جایی به بعد، وقتی اسم کسی را صدا می‌زنیم، خودِ آن آدم با تمام مشخصات ظاهری و درونی‌اش جلوی چشم ما می‌آید و تکلیف‌مان را با او روشن می‌کند. این‌جاست که دیگر اسم، بخشی از هویت شخص هم هست. جواب ناخواسته‌فلسفی آن دوست، غلط نیست، اما زیاده‌روی‌ست! (بیشتر…)

شماره‌ی ۵۲۷ مجله‌ی فیلم

شماره‌ی ۵۲۷ مجله‌ی فیلم

این هم شماره‌ی اول تیر. بالاخره رسیدیم به تابستان گرم و طاقت‌فرسایی که تحملش برای من یکی واقعاً سخت است. تابستان برای من آغاز روزهای خمودی و کسلی‌ست. سرما رمز جوانی و شادابی و تروتازه بودن است اما حیف که به دلیل بی‌فکری‌های خودمان، حالا دیگر سال‌هاست یک سرمای درست و حسابی ندیده‌ایم. حالا دیگر وسط چله‌ی زمستان هم اصلاً سرد نیست و این هشدار خطرناکی‌ست… خلاصه، شماره‌ی اول تابستان هم چاپ شد که یک «سایه‌ی خیال» پروپیمان درباره‌ی فیلم جدید اسکورسیزی، سکوت، کلی نقد و مطلب و دو یادداشت هم از من دارد. یکی درباره‌ی نهنگ عنبر۲: سلکشن رویا (سامان مقدم) به نام: «از اونور جهنم می‌زنیم بیرون…» و دیگری درباره‌ی یک فیلم کره‌ای خوش‌ساخت دیگر، آخرین شاهدخت (هور جین هو) به نام: «خرده‌وفاداری‌های انسانی». در نهایت فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود بخوانید، ضرر ندارد… زمین را هم پاس بداریم لطفاً. بس است هر چه خرابکاری کردیم در آن. گناه دارد.

شماره‌ی ۵۲۰ ماهنامه‌ی فیلم

شماره‌ی ۵۲۰ ماهنامه‌ی فیلم

راستش جای خوشحالی‌ست برای من که در دو مقطع مهم از حیات ماهنامه‌ی «فیلم» حضور داشتم. یکی انتشار شماره‌ی ۵۰۰ مجله به سردبیری اصغر فرهادی که نشان از پایداری «فیلم» در طول ده‌ها سال بود و شماره‌ای مهم برای اثبات این ادعا که این مجله‌ی سینمایی هم‌چنان به جلو خواهد رفت، با تمام مشکل‌ها و موانع. دومین مقطع هم انتشار تمام‌رنگی مجله است. بعد از سی‌و‌چهار سال انتشار بی‌وقفه‌ی سیاه و سفید، حالا و در آستانه‌ی سال سی‌وپنجم وارد دوران رنگی مجله شدیم. از این‌که در این دوران مهم  با مجله همراه هستم، خوشحالم. وقتی برای اولین بار هنگام صفحه‌بندی این شماره، پای کامپیوتر ایستاده بودم و به صفحه‌های رنگی‌ای که کنار هم چیده و صفحه‌بندی می‌شدند نگاه می‌کردم، حس خوبی داشتم. انگار مجله تازه متولد شده است. همه‌چیز «فیلم» تغییر کرد، از رنگ‌هایش تا تمام ساختار صفحه‌بندی و علائم و نشانه‌های داخلش. شماره‌ی ۵۲۰ فیلم، شماره‌ی ۱ فیلم است.

اما «فیلم» کار جالب دیگری هم انجام داده و آن تدارک اپلیکیشنی‌ست که خیلی از مطالب هر ماه که در «فیلم» کاغذی منتشر نمی‌شود را می‌توانید آن‌جا بخوانید. یعنی از این به بعد اپلیکیشن مجله شامل مطالب هر ماه «فیلمِ» کاغذی‌ست به‌علاوه‌ی بخش‌هایی که در آن چاپ نمی‌شود. به عنوان مثال یادداشت من بر دو فیلم جنجال در عروسی و مات، این ماه در اپلیکیشن مجله منتشر شده است. پس حالا برای کسانی که اهل فضای مجازی هستند و دوست ندارند آرشیو جمع کنند، این امکان فراهم شده که هر ماه کل مطالب «فیلم» را به همراه بخش‌های منتشرنشده، در کامپیوتر یا گوشی‌های‌شان بخوانند. البته این اپلیکیشن فعلاً در مراحل آزمایشی به سر می‌برد و تا تکمیل شدنش کمی زمان لازم است. از یکی‌دو روز دیگر هم برای دریافت اپلیکیشن و شرایطش اطلاع‌رسانی خواهد شد.

این ماه من در «فیلم» کاغذی، یادداشتی بر اثر جدید کریستین مونجیوی رومانیایی، فارغ‌التحصیلی نوشته‌ام به نام «قلاب‌سنگ». خواندنش خالی از لطف نیست، مخصوصاً هم که مونجیو باز هم فیلم خوبی ساخته. خلاصه فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود بخوانید، ضرر ندارد.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم