پیدا
خلاصه ی داستان: یلدا دختر نوجوانی ست که با پدرش اسفندیار که یک معمارِ طراحِ موفق است زندگی می کند. مادرش، نازنین، مدت هاست که او را ترک کرده و به فرانسه رفته و یلدا از این لحاظ احساس تنهایی می کند. او با دختری به نام ریحانه و پسری به نام روزبه دوست است که هر کدامشان برای خود مشکلاتی دارند … (بیشتر…)
فیلمِ بلندِ کوتاه
خلاصه ی داستان: سه جوان خلافکار، به دستور رئیسشان، دختر جوانی را در ازای بدهکاریِ برادر دختر به رئیس، در یک خانه ی ویلایی گروگان نگه می دارند تا برادر پول را پرداخت کند … (بیشتر…)
شهر در دست بانکی ها … !
خلاصه ی داستان: مهشید مقامی، رئیس یک شرکت پردرآمد، توسط هیات مدیره ی شرکت فراخوانده می شود و در جلسه ای عجیب (!) به او گفته می شود که باید ازدواج کند چرا که قوانین شرکت، اجازه ی کار به یک دختر مجرد را نمی دهد. مهشید که می بیند به همین راحتی (!) دارد کارش را از دست می دهد، ناگهان و بدون مقدمه، علی پارسا، منشی خوش تیپ خودش را به عنوان نامزد معرفی می کند … (بیشتر…)
پرچم دشمن، شُرتِ ماست!*
خلاصه ی داستان: سه دوست آسمان جُل، برای رسیدن به پول، در لباس نیروی انتظامی، مردم را تیغ می زنند … (بیشتر…)
رضا می خواست دختر باشد!
خلاصه ی داستان: رضا، پیر پسری ست که با پدر و مادرش زندگی می کند. خسته از روزمرگی، ناراضی از شغل خود، روزها را بلاتکلیف می گذراند. او برای پیدا کردن دختر مورد علاقه اش هم مشکلات زیادی دارد … (بیشتر…)
آخرین دیدگاهها