شماره‌ی ۵۶۶ مجله «فیلم»

شماره‌ی ۵۶۶ مجله «فیلم»

این شماره ترکیبی از عادی و ویژه است. در واقع به دلایلی، شماره‌ی ویژه‌ی نام‌های ماندگار را به جای میانه‌های دی ماه، به اول بهمن منتقل کردیم. در حال حاضر، نیمی از این شماره، طبق سنت هر ماه، البته کمی مختصر و مفیدتر، مربوط به شماره‌ی عادی‌ست و نیمی دیگر اختصاص دارد به نام‌های ماندگار تاریخ سینمای ایران. قطعاً پیشنهاد می‌کنم از این پرونده‌ی ویژه، بخش مربوط به زندگی آوانس اوگانیانس را بخوانید. عباس بهارلو نکته‌های جذاب و عجیبی از زندگی این آدم نقل می‌کند که لااقل من تا به حال نشنیده بودم. نمی‌دانستم اوگانیانس چه انسان عجیبی‌ست و چه کارهای غریبی انجام داده و چه‌گونه به شغل‌های مختلف ورود پیدا کرده و چه کلک‌هایی زده و چه ایده‌های محیرالعقولی در ذهنش داشته. آشنایی هر چند اندک با زندگی نه‌چندان شناخته‌شده‌ی اوگانیانس، یکی از جذابیت‌های این شماره است. حیف که بخش‌های زیادی از تاریخ برای ما در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. حیف که هیچ شناختی از آدم‌های مهمی که پایه‌گذار سینمای ایران بودند، نداریم؛ نه از زندگی‌شان و نه حتی از کارهای‌شان. همه‌چیز در هاله‌ای از ابهام است و به دلیل کمبود منابع، شاید هیچ‌گاه از ابهام در نیاید.

اما در نیمه‌ی عادی این شماره، یادداشتی به نام «برج معجزه»، درباره‌ی فیلم آتلانتیک (متی دیوپ) نوشته‌ام که طبیعتاً پیشنهاد می‌کنم فیلمش را ببینید. فیلم ساده اما عمیق و گیرایی که بعد از دیدنش، تا مدتی حسابی درگیر خواهید بود. نرم‌نرم شما را جذب خودش می‌کند. در این یادداشت سعی کرده‌ام به ابعاد مختلف فیلم اشاره کنم و البته در آن میان، به سینمای ایران و مشکل فیلم‌نامه‌خوانی‌اش هم بپردازم. ربطش را هنگام خواندن متن متوجه خواهید شد. ذکر این نکته هم شاید بد نباشد که آتلانتیک در لیست فیلم‌هایی قرار دارد که از طرف تارانتینو برای تماشا پیشنهاد شده است. اما خب من خیلی قبل‌تر از جناب تارانتینو دیده بودمش و قصد پیشنهادش را داشتم که ایشان پیش‌دستی کردند! یک هیچ به نفع ایشان!

 خلاصه این که فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود بخوانید، ضرر ندارد.

نگاهی به رابطه کیفیت سالن سینما و فروش فیلم‌ها

نگاهی به رابطه کیفیت سالن سینما و فروش فیلم‌ها

  • این یادداشت در شماره ۵۶۵ مجله «فیلم» منتشر شده است
  • رسم الخط این یادداشت بر طبق رسم الخط مجله «فیلم» تنظیم شده است

.

فیلم دیدن، تنها فیلم دیدن نیست

.

دیگر زمان لومیرها نیست که فقط تماشای تصاویر متحرکِ روی پرده برای مخاطب جذاب باشد و برای دیدن این تصاویر به هر گرفتاری‌ای تن بدهد تا روی صندلی‌های ناراحت، زیر یک سقف بنشیند و از حرکت قطار روی پرده به هیجان بیاید. در این زمانه همه‌ چیز عوض شده است. فیلم دیدن در سینما که جای خود دارد، حتی دیگر به آن ترتیبی که چهارده‌پانزده سال پیش در منزل فیلم می‌دیدیم، حالا نمی‌بینیم. دیگر به کم‌تر از لپ‌تاپ با کارت گرافیک فلان و رَم فلان و کیفیت بلوری فیلم و یا تلویزیون OLED هشتاد اینچ رضایت نمی‌دهیم. البته احتمالاً مدام در باب دل‌تنگی آن دوران، نوشته‌های نوستالژیکی می‌خوانیم اما واقعیت این است که این چیزها فقط در حد حرف باقی می‌مانند و در واقعیت هیچ‌کدام‌مان حاضر نیستیم به دوران گذشته و آن فیلم دیدن‌های پرمشقت برگردیم. (بیشتر…)

شماره‌ی ۵۶۵ مجله «فیلم»

شماره‌ی ۵۶۵ مجله «فیلم»

در میان دود و آلودگی و هوای افتضاحی که هر روز و هر ساعت به درون می‌کشیم و عین خیال‌مان هم نیست، شماره‌ی جدید «فیلم» با دوسه روز تأخیر به شما رسید. این شماره هم البته مطالب متنوعی باب طبع خودتان پیدا خواهید کرد. اما در میان این تنوع، یادداشتی در حد یکی‌دو ستون وجود دارد که توصیه می‌کنم حتماً بخوانید. در قسمت «درگذشتگان» به نصرت کریمی پرداخته‌ایم که مدتی پیش از میان ما رفت. در بین دوسه یادداشتی که برایش کار شده، متنی از حرف‌های خودِ کریمی را خواهید خواند که از روی گفته‌هایش مقابل دوربین خانوادگی پیاده شده است. آن فیلم را دیدم؛ پیرمرد با کلاه و شال گردن و عصا، روبه‌روی دوربین پسرش بابک نشسته و از زندگی می‌گوید. یکی از شیرین‌ترین و جذاب‌ترین ویدئوهایی بود که مدت‌های اخیر تماشا کردم. نصرت کریمی، ساده و قابل فهم، درس زندگی به من و شما می‌دهد بدون این‌که کلک و تزویر و بدجنسی پشتش باشد. هر چند با خواندن این متن جذاب، که از روی گفته‌های او پیاده شده، متوجه خواهید شد با چه انسان شریفی طرف هستید، اما دیدن آن ویدئوی خانوادگی، برای من گویای این بود که «هنرمند» واقعی یعنی چه.

در این شماره، سه مطلب دارم. اولی مطلبی دو صفحه‌ای‌ست با نام «فیلم دیدن، فقط فیلم دیدن نیست» که نگاهی انداخته‌ام به رابطه‌ی کیفیت سینما (از دستشویی‌هایش بگیرید تا خوراکی‌هایی که در آن فروخته می‌شود) و فروش فیلم‌ها. سفر اخیرم به بوشهر و حضور در سینمایی زهواردررفته و بی‌روح، بهانه‌ای شد تا این یادداشت را بنویسم و عقده‌هایم را خالی کنم! شاید خواندنش خالی از لطف نباشد.

مطلب دوم، یادداشتی‌ست بر فیلم هندی سوپر ۳۰ (ویکاس بال) که اثر متفاوت و جذابی‌ست. یکی از کاربران محترم، در صفحه‌ی اینستاگرامی آقای گلمکانی کامنت گذاشته بودند که: به این آقای قنبرزاده بگویید این همه فیلم هندی و ترکی معرفی نکنند. قطعاً این درخواست، در ذهن خیلی‌های دیگر هم می‌گذرد. من هم با احترام جواب تمام نفرین‌کنندگان خودم را می‌دهم: باز هم هندی و ترکی معرفی خواهم کرد! ارادت!

مطلب سوم من هم یادداشتی‌ست بر منطقه‌ی پروازممنوع (امیر داسارگر) که با وجود خوبی‌هایی، فیلم خوبی نیست و بیش‌تر به نظر می‌رسد مشغول سوءاستفاده کردن از ذهن بچه‌هاست تا این که چیزی یادشان بدهد. متن را که بخوانید متوجه منظورم خواهید شد. خلاصه فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصت داشتید بخوانید، ضرر ندارد.

شماره‌ی ۵۶۴ مجله‌ی «فیلم»

شماره‌ی ۵۶۴ مجله‌ی «فیلم»

در این اوضاع و احوال بی‌سروته و ناجوانمردانه، صحبت از این‌که شماره‌ی جدید مجله به دکه‌ها رسیده، صحبتی‌ست که وجدانم را ناراحت می‌کند، مانند چند کار «لاکشری» که این هفته انجام دادم و حالا به این فکر می‌کنم که می‌توانستم انجام ندهم. نمی‌دانم چرا این را می‌گویم و اصلاً اگر فلان کار را می‌کردم یا نمی‌کردم در اوضاع تأثیری می‌گذاشت یا نه، اما همین‌قدر می‌دانم که وجدانم چندان راحت نیست. با این وجود، «فیلم» به دکه‌ها رسید (که در این اوضاع غریب، شاید هنوز به خیلی از شهرها نرسیده باشد) و ناچارم بگویم زندگی ادامه دارد.

نزدیک به سی‌ صفحه‌ی مجله اختصاص دارد به ویژه‌نامه‌ی بیست‌سالگی باد ما را خواهد برد که حاوی اطلاعات و مصاحبه‌ها و عکس‌های جالبی از پشت صحنه‌ی این فیلم است؛ عکس‌هایی که برای اولین بار خواهید دید. ضمن این‌ که مصاحبه‌ای خواندنی با زنده‌یاد کیارستمی هم در این پرونده وجود دارد که حتماً توصیه‌اش می‌کنم.

اما من در این شماره سه مطلب دارم. اولی یادداشتی‌ست درباره‌ی چشم‌وگوش‌بسته (فرزاد موتمن). راستش مدتی قبل در صفحه‌ی اینستاگرامم، مطلب کوتاه و البته مثبتی درباره‌ی فیلم نوشته بودم که بازخورد فراوانی پیدا کرد و همین باعث شد در شماره‌ی جدید مجله، به شکل مفصل به ماجرای کپی‌برداری در سینمای ایران بپردازم و سعی کنم به این پرسش پاسخ بدهم: «کپی خوب یا ارژینال بد؟».

یادداشت دوم من درباره‌ی فیلمی‌ست از سینمای کره‌ی جنوبی با نام شغل پرخطر (لی بئونگ هیون). فیلمی کمدی، سرحال و جذاب با ایده‌ا‌ی فوق‌العاده و بکر. مطلب من را نخوانید چیزی را از دست نخواهید داد اما فیلم را حتماً ببینید و لذت ببرید.

و در نهایت مطلب سوم‌ام چنان که روی جلد هم پیداست، نگاهی موردی‌ست به آداب و رسوم سینما رفتن در ترکیه. در این نوشته‌ی دو صفحه‌ای، به مواردی پرداخته‌ام که موقع سینما رفتن در این کشور به آن‌ها برخواهید خورد و مختص خودشان است. قوانین و رسومی که برای ما ناشناخته هستند و می‌توانیم از چند تایی‌شان برای بهبود عملکرد سینماها و کشاندن مخاطب به سالن‌ها استفاده کنیم. امیدوارم بخوانید و دوست داشته باشید.

روزگار بی‌سروته و ناجوانمردانه‌ای‌ داریم اما خلاصه «فیلم» بخرید و فیلم ببینید و نوشته‌های من و دوستان را هم اگر فرصت داشتید بخوانید، ضرر ندارد.

شماره‌ی ۵۶۳ مجله‌ی «فیلم»

شماره‌ی ۵۶۳ مجله‌ی «فیلم»

از آن جایی که خیلی پیش از شروع جمع‌آوری مطالب این شماره و در ادامه، روزهای شلوغ صفحه‌بندی، ایران نبودم، برخلاف گذشته، مواجه شدن با عکس روی جلد، تیترها و البته مطالب چاپ‌شده‌ برای من مانند آن سال‌های گذشته که خواننده‌ی مجله بودم، هیجان‌انگیز و جذاب بود. یاد همان وقت‌ها افتادم. همان وقت‌هایی که خودم را به دکه‌ی روزنامه‌فروشی می‌رساندم تا با «فیلم» جدید مواجه شوم و دقایقی طولانی (برای گذر زدن به مطالب داخلش) و در ادامه، روزها (برای خواندن دقیق تقریباً همه‌ی مطالبش) وقت بگذرانم.

به هر حال در حالی که بچه‌های تحریریه، زحمت کارهای من را هم به دوش کشیدند، شماره‌ی جدید «فیلم» هم به‌موقع به دکه‌ها رسید. طبیعتاً مانند قبل نمی‌توانم مطالب خوب‌تر را که پیش از چاپ خوانده‌ام، به شما معرفی کنم. قطعاً خودتان پی خواهید برد. فقط می‌توانم درباره‌ی دو مطلب خودم حرف بزنم: یکی یادداشتی‌ست بر یک فیلم جدید هندی به نام گالی بوی (زویا اختر) با تیتر «نوبت منم می‌شه!». فیلمی جذاب با داستانی متفاوت که البته هسته‌ی اصلی‌اش در واقع همان سینمای هند خودمان است، با همان جذابیت‌ها و اوج و فرودها و صد البته ضعف‌ها. مطلب دوم هم یادداشتی‌ست بر چاقی! (راما قویدل) که بالاخره بعد از پنج سال اکران شد. همان وقت‌ها، فیلم را در جشنواره دیده بودم و خوشم آمده بود. دیدار مجددش اتفاق خوبی بود. یکی‌دو سال پیش که با راما قویدل حرف می‌زدم وقتی به موضوع اکران این فیلم رسید، ناامیدانه گفت بعید است فیلمش اکران شود. حرف‌هایش در قالب یک یادداشت نیمه‌بلند، در صفحه‌ی «گزارش اکران» (که من می‌نوشتم و حالا دیگر مدت‌هاست که نمی‌نویسم و در نتیجه این صفحه هم بسته شده است) چاپ شد. حالا و بعد از این همه سال، فیلمش هنوز بامزه است، هر چند لاغر!. «لاغرِ بامزه!» عنوان یادداشتی‌ست که درباره‌ی این فیلم نوشته‌ام و دیدنش را قطعاً توصیه می‌کنم.

خلاصه اینکه فیلم ببینید و «فیلم» بخرید و مطالب من و دوستان را هم اگر فرصتی بود بخوانید، ضرر ندارد.

 

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم