کوتاه، درباره ی چند فیلم، شماره ی سیزده

کوتاه، درباره ی چند فیلم، شماره ی سیزده

  • نام فیلم: تند و تیز ۶ (Fast & Furious 6)
  • کارگردان: جاستین لین

تورتو و همراهانش با همکاری پلیس قرار است یکی از خطرناک ترین آدم های دنیا را نابود کنند! … من هیچ کدام از قسمت های قبلی « تند و تیز » را ندیده بودم. حالا لابد می پرسید آیا دیدن قسمت های قبلی برای دیدن این قسمت الزامی ست؟ جوابم « نه چندان » است! شاید از گذشته ی یکی دو تا شخصیت سر در نیاورید که چه اتفاقی بینشان افتاده اما در کل قبلی ها را ندیده باشید هم چیزی از دست نداده اید. فیلم طبق معمول پر است که صحنه های نفس گیر تعقیب و گریز و هیجان که کلیت داستان را تحت الشعاع خود قرار داده است. مخصوصاً دو سکانس جذاب، یکی تعقیب و گریز تانک و ماشین ها در بزرگراه و دیگری تعقیب و گریز هواپیما و ماشین ها در باند فرودگاه، حسابی میخکوبتان خواهد کرد. دنبال یک داستان پر و پیمان و خاص نباشید. جایی در تعقیب و گریز اوایل داستان، آدم بدها، به سمت ماشین آدم خوب ها که در تعقیبشان هستند، تراشه هایی پرتاب می کنند که با چسبیدن به بدنه ی ماشین، باعث می شود چرخ ها قفل شوند و ماشین منحرف گردد و خب در اینجور مواقع نباید بپرسید چرا این آدم بدها به جای این کار، به سمت ماشین آدم خوب ها نارنجکی، بمبی، چیزی پرتاب نمی کنند که کارشان را یکسره کنند؟!

  • نام فیلم: چشمان سرد (Cold Eyes)
  • کارگردانان: اوی سئوک جو ـ بئونگ یئو کیم

گروهی مآمور زبده ی پلیس، به دنبال عاملین سرقت از بانک هستند … این از آن دسته فیلم هایی ست که فقط برای لذت بردن از تعقیب و گریز و موش و گربه بازی ها ساخته شده است. نه شخصیت پردازی آنچنانی دارد، نه داستان خاصی وجود دارد. تمام طول فیلم، فقط از صحنه های تعقیب و گریز تشکیل شده که انصافاً هم جذاب هستند. تدوین بسیار دقیق فیلم، ریتم تندی به کار بخشیده که با زوایای گاه غیرمعمول دوربین، حس هیجان را به بیننده منتقل می کند. اگر می خواهید دو ساعتی لذت ببرید و هیجان زده شوید و دوست ندارید که بعد از تمام شدن فیلم، ذهنتان درگیرش شود، این فیلم بسیار مناسب است. برای من که عاشق مردم آسیای شرقی، به خصوص کره و ژاپن هستم، این فیلم مزایای دیگری هم داشت!

  • نام فیلم: ریسک بزرگ (Classe Tous Risques)
  • کارگردان: کلود سوته

اَبِل داووس، جنایتکاری ست که همه فرانسه به دنبالش هستند. او که در هنگام فرار، همسرش را به خاطر شلیک پلیس ها از دست داده، حالا با دو بچه ی کوچکش، آواره و سرگردان، در هر سوراخی پنهان می شود تا شرایطی برای فرارش از کشور فراهم بیاید. او برای فرار، از دوستان قدیمی اش کمک می خواهد، دوستانی که سابق بر این، مثل او دزد و جنایتکار بودند اما حالا کار و کاسبی ای برای خود راه انداخته اند … فیلم درباره ی مردی تنها حرف می زند که دوستانش او را تنها می گذارند و به قول معروف از پشت به او خنجر می زنند. مردِ تنهای کلود سوته، نمی تواند به کسی اعتماد کند جز جوانی که ندیده و نشناخته، همراهش می شود تا او را به شکلی از مرز رد کند. یک فیلم گنگستری نه چندان جذاب و برخلاف فیلم های دیگرِ سوته، نه چندان گرم، که در دوران بالا گرفتن تب موج نو در سینمای فرانسه به نمایش در آمد و چندان هم مورد توجه قرار نگرفت.

  • نام فیلم: مرد یخی (The Iceman)
  • کارگردان: آریل ورومن

ریچارد کوکلینسکی، مردی ست عاشق همسر و فرزندانش اما او روی دیگری هم دارد: قاتلی بی رحم و خطرناک … فیلم اگر چه داستانش را با لکنت و کمی گنگ تعریف می کند و به درستی معلوم نمی شود ریچارد دقیقاً در کدام باند قرار دارد و کدام باند مخوف به دنبال چیست، اما در شخصیت پردازی ریچارد هیچ کم نمی گذارد. همه چیز با دقتی مثال زدنی چیده شده تا شاهد مردی باشیم که در عین سنگدلی، می توانیم با او همدردی کنیم. سکانس ملاقات او با برادرش در زندان که یازده سال است به خاطر قتل یک دختر در آنجاست، در جهت هر چه بیشتر آشنا شدن با ریچ بسیار موثر است. برادر از او تقاضای کمک می کند اما ریچ نمی خواهد کاری بکند. برادر گذشته ی شرارت بار او را به رخش می کشد و وقتی می شنود که ریچ حالا دیگر مرد خانواده است، فریاد می زند که او ( ریچ ) و خودش هیچ گاه نمی توانند خانواده داشته باشند. ریچ، عصبانی، آنجا را ترک می کند غافل از اینکه حرف برادر درست است. ذات ترسناک ریچ، بر چهره ی خانواده دوست کنونی اش غلبه می کند.

  • نام فیلم: کریش ۳ (Krrish 3)
  • کارگردان: راکش روشن

  کریش که قدرت مافوق بشری دارد، باید به جنگ مردی خبیث برود که قصد دارد تمام دنیا را با ویروسی خطرناک آلوده کند … مدت ها بود که هوس کرده بودم فیلمی از بالیوود ببینم با تمام مولفه هایش مخصوصاً همان رقص و آوازهای جذاب و دیدنی و البته خطوط داستانی نه چندان محکم که دیگر در هنگام دیدن فیلم خودم را سفت نچسبم که مبادا نکته ای از زیر دستم در رفته باشد. « کریش ۳ » فرصت خوبی بود. قسمت اول این فیلم را سال ها پیش دیده بودم و اتفاقاً از دیدن آن هم لذت برده بودم. « کریش ۳ » جذاب است، بامزه است، رقص و آوازهای فوق العاده ای دارد و البته یک هریتیک روشنِ عالی. هر چند مدت زمان طولانی فیلم ( دو ساعت و نیم که البته عجیب هم نیست ) به همراه داستانی که در انتها جذابیتش را از دست می دهد و همچنین نامسنجم بودن کلیت داستان، باعث می شود آن آخر آخرها، دیگر کمی به بدنمان کش بدهیم و منتظر تمام شدن فیلم باشیم، اما به هر حال خیلی راحت می توانید از فیلم لذت ببرید. دنبال ایرادگیری نباشید، دنبال جزئیات و پرداخت شخصیت ها نباشید، گاه شعارهای اخلاقی می شنوید از زبان شخصیت ها، پس دنبال دیالوگ های ظریف نباشید، فقط با خیال راحت بنشینید و داستان را دنبال کنید. زیاد سخت نگیرید.

  • نام فیلم: مرد آهنی (Man of Iron)
  • کارگردان: آندری وایدا

مردی مأمور می شود به طریقی خودش را به رئیس حزب کارگرهای لهستان که در برابر دولت قد علم کرده است، برساند. او در طی این مسیر، با آدم هایی که از نزدیک با آن مرد رابطه دارند، برخورد می کند و داستانی که آن ها برای او تعریف می کنند، کم کم دیدگاه مرد را تغییر می دهد … مطمئناً جذابیت های این فیلم برای کسانی که سر از سیاست و سیاست بازی و حزب و گروه و این حرف ها در می آورند، خیلی بیشتر از منی خواهد بود که هیچ وقت از این چیزها سر در نیاورده ام. البته فیلم در کنار زمینه ی وقایع سیاسی اش، به مردی می پردازد که در انتهای داستان، با توجه به شنیده هایش، تغییر کرده و دیگر آن مأمور بی مزد و مواجب ابتدایی فیلم نیست. او هدفش را در پایان با لبخندی بر لب مشخص می کند و در حالیکه آمده بود تا قیام کارگران را لو بدهد، خودش عضوی از آن ها می شود. موسیقی پایانی فیلم با صدای بازیگر زنِ فیلم، کریستینا یاندا، فوق العاده زیباست که قبلاً آن را در بخش سکانس قرار داده بودم.

  • نام فیلم: قبر باز (Open Grave)
  • کارگردان: گونزالو لوپز گالگو

مردی که حتی اسمش را هم به یاد ندارد، در قبری پر از اجساد متعفن، وسط یک جنگل انبوه چشم باز می کند. بعد از نجات از این قبر دست جمعی، به تعدادی آدم دیگر برخورد می کند که آن ها هم مثل او هویت شان را فراموش کرده اند. حالا آن ها تلاش می کنند بفهمند هویت شان چیست و چرا در آن جنگل هستند … فیلم به شکل جالبی، دو داستان آشنای سینما را در هم ادغام کرده است، داستان اول درباره ی بیماری ای ست که دارد مردم یک کشور را از بین می برد و داستان دیگر درباره ی فراموشی شخصیت هاست. فیلم علامت سئوال هایی، هم برای ما و هم برای شخصیت ها ایجاد می کند و کم کم در طول داستان، با کنار هم قرار دادن نکاتی، ما را به  ماجرای اصلی می رساند. هر چند که این ماجرای اصلی در نهایت هم چندان واضح نمی شود و خیلی از قسمت هایش گنگ و بی کارکرد باقی می ماند اما در همین حد هم بهرحال فیلمی ست که سعی کرده با ادغام دو داستان تکراری ( نه به معنای بدش )، به شیوه ی جدیدی برسد و به مخاطب رو دست بزند.

  • نام فیلم: تعبیر خواب
  • کارگردان: رضا دادویی

سرگرد شبی کابوس گونه را پشت سر می گذارد. از یک طرف، دخترش که دچار سرطان است و در بیمارستان به سر می برد، وضعیت چندان امیدوارکننده ای ندارد. از سوی دیگر وقتی به پاسگاه برمی گردد، متوجه می شود نزدیک ترین دوستش در یک درگیری کشته شده. سرگرد گیج و حیران، سوار بر ماشین، در تاریکی شب اینطرف آنطرف می رود که ناگهان متوجه می شود افرادی در حال دزدی از یک طلافروشی هستند … فیلم شروع خوبی دارد. موقعیت بسیار بحرانی سرگرد، چه در بیمارستان و چه بعدتر در کلانتری، حسابی بیننده را درگیر می کند. پرداخت خوب کارگردان، بازی های خوب و فضاسازی موفق، موجب می شود منتظر بمانیم تا ببینیم چه می شود. اما متأسفانه هر چه جلوتر می رویم، بی منطقی، هر چه بیشتر بر کار حاکم می شود تا در نهایت، وقتی گره گشایی صورت می گیرد، این بی منطقی به اوج خود برسد. گرچه برای علامت سئوال های بزرگی مثل اینکه چرا یک دفعه کلانتری و بیمارستان خالی از آدم شده اند، در این گره گشایی پاسخ داده شده، اما مشکل بزرگِ بعدی که فیلم را دچار سقوطی قطعی می کند، اتفاقاً از همین گره گشایی می آید که موجب گیجی تماشاگر می شود تا حدی که نه تنها داستان، بلکه مفهوم و تم پشت داستان هم از دست می رود و پادرهوا باقی می ماند.

  • نام فیلم: نفرین گل طلایی (Curse Of The Golden Flower)
  • کارگردان: ژان ییمو

 ملکه وقتی می فهمد شاه در داروی او سمی می ریزد که ذره ذره به مرگ نزدیکش می کند، تصمیم می گیرد با همراهی پسرش، شاه را سرنگون کنند … راستش این پدرکُشی و برادرکُشی و همسرکُشی و قلع و قمع کردن نزدیکان برای ماندن در قدرت یا رسیدن به آن، چیزی ست که در همه ی سلسله های پادشاهی کل دنیا شاهدش بوده ایم. این ماجرا مانند کهن الگویی عمل می کند که انگار به شکلی همیشگی در وجود بشر بوده و هست، گیریم زمان عوض شده باشد و تمدن و فرهنگ لایه ای بروی این بخش سیاه ذهن کشیده باشد. ییمو به سرنگونی یک خانواده و سلسله ی سلطنتی نگاه می اندازد و پوسیده شدن آن را از درون بررسی می کند. صحنه های پرشکوه درگیری ها، رنگ ها و نورها آنقدر زیبا هستند که امکان ندارد در صفحه ی کوچک بتوان همه ی آن زیبایی ها را درک کرد.

  • نام فیلم: سوسپیریا (Suspiria )
  • کارگردان: داریو آرجنتو

 سوزی بنیون برای تعلیم رقص، به آکادمی رقص می آید و در انجا ساکن می شود. این در حالیست که یکی از شاگردان سابق آکادمی، به طرز فجیعی کشته شده … درباره ی سینما جالو و خصوصیاتش قبلاً صحبت کرده ام ( اینجا ). این فیلم آرجنتو هم همچنان تکه های پراکنده ای ست از داستانی نیم بند و نه چندان چفت و بست دار که تنها برای لرزاندن حس ترس مخاطب برنامه ریزی شده است. روند اتفاقات داستان اصلاً روند منطقی ای نیست و هر اتفاق ربطی به قسمت قبل و بعدش ندارد. اما همانطور که قبلاً هم گفتم دنیای فیلم های جالو، دنیای خاص خودشان است و نمی شود با فیلم های دیگر مقایسه شان کرد و این موضوع البته ممکن است سوءتفاهم برانگیز هم جلوه کند! بهرحال آرجنتو همچنان در تصویر کردن فضای دلهره آور اثرش بسیار موفق است و بهترین مثالش می تواند ورود سوزی به فرودگاه و تاکسی گرفتنش باشد که به نظرم بسیار عالی ست. بازی آرجنتو با رنگ های قرمز و آبی، موسیقی دلهره آور، باران و جزئیات دیگر، فضایی فوق العاده را پیش روی تماشاگر می گشاید و یقه را می چسبد. دقت آرجنتو در ترسیم این فضا در حدی ست که وقتی سوزی دارد از سالن فرودگاه بیرون می آید، پیشاپیش او زنی با لباس سراسر قرمز را می بینیم که زودتر از او از درِ اتوماتیک فرودگاه بیرون می رود  و بازی با رنگ مورد علاقه ی آرجنتو را کامل می کند.

  • نام فیلم: اگر …. (….If)
  • کارگردان: لینزی آندرسن

تراویس که در یک مدرسه ی شبانه روزی درس می خواند، جوانی ست پر شر و شور که به خاطر مدیریت دیکتاتورمآب و خشن آنجا کم کم بر علیه آن ها و ساختار خشک مدرسه برمی آشوبد … عکس های روی در و دیوار اتاق تروایس، از جنگ و ترور و قتل و البته شیری که روی درخت خفته، به خوبی نشاندهنده ی خصوصیات اخلاقی اوست، ضمن اینکه فرجام ترسناکِ داستان و مقصدی که قرار است تراویس پا در آن بگذارد را هم گوشزد می کند. گردانندگان این مدرسه ی شبانه روزی، خودشان در فساد و خشونت و بی تدبیری غرق هستند و با تمام پلشتی ها می خواهند زیردستانشان را هدایت کنند اما خب، تاریخ نشان داده که چه اتفاقی خواهد افتاد.

 

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم