از میانِ گفته های اهالی هنر، شماره ی هفت

وقتی به گذشته فکر می کنید، جوهر و ماهیت زندگی تان را در چیزهای کوچکی می یابید که به خاطر می آورید. من واقعاً روی تأثیری حساب می کنم که به تدریج جمع شود و قوت بگیرد تا به چیزی، به یک احساس، یک تجربه بینجامد چون این طوری به خوبی جزر و مد زندگی بازتاب می یابد. من هرگز واقعاً دنبال پیرنگ نبوده ام. پیرنگ ها ساختگی هستند. مگر زندگی شما پیرنگ دارد؟ شخصیت دارد. روایت هم دارد. اصلاً داستان های زیاد و شخصیت های متعددی دارد، اما پیرنگ؟ نه، چنین چیزی در زندگی وجود ندارد.

ریچارد لینکلیتر (بیشتر…)

نگاهی به فیلم ویپلش Whiplash

نگاهی به فیلم ویپلش Whiplash

  • بازیگران: مایلز تلر ـ جی.کی. سیمونز و …
  • نویسنده و کارگردان: دیمین شیزل
  • ۱۰۷ دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال ۲۰۱۴
  • ستاره ها: ۴ از ۵

 

وحشیانه خواستن

 

خلاصه ی داستان: اندرو جوانی ست عاشق درامز که می خواهد مانند نوازنده های افسانه ایِ این ساز، به اوج برسد اما در این راه به استادی سختگیر به نام فلچر برمی خورد که به این راحتی ها نمی شود راضی اش کرد … (بیشتر…)

فیلم های برتر ماه قبل

ـ سرچشمه های من I Orgins ( یادداشت فیلم )

*ستاره ها: ۳/۵ از ۵

 

ـ سیزده ( یادداشت فیلم )

*ستاره ها: ۲/۵ از ۵

 

ـ شبگرد Nightcrawler ( یادداشت فیلم )

*ستاره ها: ۳/۵ از ۵

 

ـ شکارچی انسان Manhunter ( یادداشت فیلم )

*ستاره ها: ۳/۵ از ۵

 

و ( اینجا )، کوتاه درباره ی این فیلم های خوب و نسبتاً خوب:

ـ تراژدی

ـ REC 4: Apocalypse

ـ در دلِ طوفان Into the Storm

ـ اسرار گنجِ دره ی جنّی

ـ پلیس پیتون ۳۵۷ Police Python 357

ـ پرونده ی ۳۹ Case 39

ـ فیلادلفیا Philadelphia

ـ جایی که پیاده رو به آخر می رسد Where the Sidewalk Ends

 

بخشی از رمان « مادام بوواری » اثر گوستاو فلوبر

هیچ عامی ای نیست که در تب و تاب جوانی یک روز، یک دقیقه هم که شده خود را به عظیم ترین شورها و سترگ ترین کارها توانا حس نکرده باشد. سفله ترین عیاش خواب زنان حرمسرای سلطان را دیده است؛ در هر دفترداری بقایایی از یک شاعر هست.

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

کوتاه درباره ی چند فیلم، شماره ی بیست و سه

کوتاه درباره ی چند فیلم، شماره ی بیست و سه

  • نام فیلم: تراژدی
  • کارگردان: آزیتا موگویی

قاسم، مردِ فقیر و به ته خط رسیده ای ست که با همکاری شاگردِ سابقش حبیب، تصمیم می گیرد نقشه ای را عملی کند تا از این پس خانواده اش بتوانند زندگی راحت تری داشته باشند. اما وقتی نقشه اش آنطور که فکر می کرد، عملی نمی شود و از سویی دیگر، حبیب هم به او رودست می زند، ماجرا بیش از پیش به قهقرا می رود … این فیلم یک تراژدیِ تلخِ گزنده و اعصاب خردکن ( نه به معنای منفی اش ) است که دلِ هر بیننده را می لرزاند. فیلم از چند داستانک تشکیل شده که به فراخور، روی هر کدام مکث می کنیم. هر چند برخی داستانک ها مانند ماجرای درگیری پژمان و زنِ پدرش، آنقدرها پُر و پیمان نیست ( ناگهان پژمانی که آنقدر از مهشید متنفر بود، تنها در یک سکانس، با او خوب می شود ) اما در عوض چنان مسلط و تراژیک به مهمترین داستانکِ فیلم یعنی رابطه ی قاسم و زینت پرداخته می شود که داستانک های دیگر را هم تحت تاثیر قرار می دهد. قدرت فیلم دقیقاً از رابطه ی قاسمِ بدبخت و مستأصل و زینتِ بیچاره نشأت می گیرد. زینت دلِ خوشی از قاسم ندارد. او قاسم را مسبب این زندگی فلاکت بارش می داند. قاسم کسی بوده که زینت را از ازدواج با موسی دور نگه داشته و موسی همان مردِ کفتربازی ست که در همسایگی آن ها زندگی می کند. در یک صحنه ی زیبا، کبوترِ موسی که در حیاطِ قاسم نشسته، در حالیکه زینت در حال پهن کردنِ لباس ها روی طناب است، به پرواز در می آید و همزمان دوربین هم به سمتِ بالکنِ خانه ی موسی کرین می کند و به او می رسد. این حرکت از زینت به سمتِ موسی، آن نگاه های هنوز عاشقانه، همه چیز را درباره ی گذشته ی این دو نفر بیان می کند. قاسم هم خودش می داند که مسبب بدبختی زینت است. او طی صحنه ای درددل گونه، که با دکوپاژ فکر شده ی کارگردان، تنها در قاب نشسته در حالیکه دوربین هم از او فاصله دارد، موسی را کسی معرفی می کند که بیست سال ازدواج نکرد، در همسایگی اش ماند تا ذلتش را ببیند. قاسم می داند چه کرده. خودش هم در رویارویی با موسی به آن اعتراف می کند و می گوید که من می دانستم که شما همدیگر را می خواستید. کمی جلوتر که قاسم از موسی می خواهد نقشه ی ناکامش با حبیب را دوباره عملی کند، قاسم با بغض جمله ی عجیبی می گوید: (( وای قاسم! چرا کابوست دست از سرِ من برنمی داره؟ چه کردی با زندگی من؟ )) (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم