تصادفِ مفهوم ها
خلاصه ی داستان: گروهی تئاتری متشکل از چند پسر و دختر، آخرین تمرینات خود را انجام می دهند تا برای اجرا آماده باشند. اجرایی که قرار است خارج از کشور انجام شود. اما وقتی پدرِ یکی از اعضای گروه به نام شهرزاد، به هر شکل نمی خواهد اجازه بدهد که دخترش همراه گروه به خارج برود، همه ی برنامه ها بهم می ریزد … (بیشتر…)
استاد
خلاصه ی داستان: کریستین که رئیس ایزابل در یک شرکت تبلیغاتی ست، ایده ی او را به نام خود می زند و این موضوع موجب ناراحتی ایزابل می شود در عین حال آن دو همدیگر را دوست هم دارند. وقتی که کریستین کشته می شود، ایزابل به دلیل انگیزه هایی که دارد، متهم ردیف اول است … (بیشتر…)
سوسانای افشاگر
خلاصه ی داستان: سوسانا که از کانون اصلاح و تربیت فرار کرده، به خانه ای در یک مزرعه ی بزرگ پناه می بَرَد که خانواده ای در آن زندگی می کنند. مردانِ مزرعه، هر کدام به نوعی توجهشان به سوسانای اغواگر جلب می شود و این حسِ رام نشدنیِ مردانه، کم کم همه را به جانِ هم می اندازد تا سوسانا را تصاحب کنند … (بیشتر…)
داستانِ بی قلب
خلاصه ی داستان: دهه ی هفتاد آمریکا. اسکات تورسن جوانی ست همجنسگرا که در یک کلوپ شبانه، با پیانیست معروف و ثروتمندی به نام لیبراچی آشنا می شود. لیبراچی که به او علاقه مند شده، به خانه دعوتش می کند و این سرآغاز یک رابطه ی پر فراز و نشیب است … (بیشتر…)
یک مرد محترم
خلاصه ی داستان: آقای کپفرکینگل، مردی ست مؤدب، منضبط، انسان دوست و اهل خانه و خانواده که یک مرُده سوزخانه را اداره می کند. او برخلافِ توصیه های دوستش که از او می خواهد وارد ارتش نازی ها بشود، اصرار دارد که خونِ چِکی در رگ هایش جاری ست و این کار را نخواهد کرد اما وقتی پای مصلحت هایی در میان باشد، آقای کپفرکینگل حتی زن و بچه اش را هم از میان برمی دارد … (بیشتر…)
آخرین دیدگاه‌ها