چند بخش از حرفهای ابراهیم گلستان، در کتاب « گفتهها »
*من اصلاً حالت این که خودم را نویسنده بدانم و حرفهام را نویسندگی بدانم و بنابراین بایستی که مرتب بنویسم ندارم. من اصلاً برای خودم حرفهای قائل نیستم. اصلاً خودم را توی قالب این که من چه کارهام مقید نمیکنم. من یک آدمی هستم که دارم زندگی میکنم، مقداری به انتخاب خودم به راهم میروم، مقداری هم در برابر حوادثی که میخواهند مرا این ور و آن ور ببرند سعی میکنم خودم را اداره کنم. این وضع تقریباً در زندگی همه هست. کمتر یا بیشتر. بعضی بیشتر بُرده میشوند و بعضی بیشتر خودشان را میبرند. علاقه من به نویسندگی هم برای اینست که دلم میخواهد خودم را بیان کنم. حسِ ساختن حسِ بودن است. کردن بودن است. مقداری خودم را به وسیله نویسندگی بیان میکنم، مقداری خودم را به وسیله از کوه بالا رفتن بیان میکنم. مقداری را فرض کنید به وسیله عکس گرفتن یا با کسی حرف زدن. غرضم بودن است. بودن، و حسِ بودن و شناختن. و شناختن خودم برای این که بهتر باشم و بهتر بشوم تا بودنم، و بودن، بهتر بشود. این از این. (بیشتر…)
آخرین دیدگاهها