بخشی از رمانِ « یکی مثل همه » اثر فیلیپ راث

… ولی ماجرا به جای تمام شدن، ادامه پیدا کرد. دیگر سالی نبود که بگذرد و او در بیمارستان بستری نشود. فرزند پدر و مادری بود با عمری دراز و برادر مردی شش سال از خودش بزرگتر که هنوز به طراوت دورانی بود که در دبیرستان بسکتبال بازی می کرد، ولی سلامتی، او را در دهه ی هفتم زندگی ترک کرده بود و بدنش مدام در معرض تهدید بود. سه بار ازدواج کرده بود، چند معشوقه و بچه و شغل عالی داشت و می شد گفت که آدم موفقی بود ولی حالا طفره از مرگ مهم ترین مشغله ی زندگی اش شده بود و زوالِ جسمانی، تمام قصه اش.

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

                                 

بخشی از رمانِ « شکار انسان » اثر ژوئائو اوبالدو ریــبــِـــیرو

الان مثلاً فکر می کنم اینجا می مونم می ذارم هر ژانویه، یعنی اول سال، برام پسر دنیا بیاری. دختر نباید به دنیا بیاری، فقط پسر و اِسمای حسابی روشون، یعنی رو همه شون، می ذارم. بعدش تموم زمینای اینجا رو می گیریم و یه لشکر پسر راه می ندازیم، هر پسر هم برای خودش یه زن پیدا می کنه و هر زن پسرای زیادتری به دنیا می آره. اون وخت ما می شیم ارباب اینجا، ارباب دنیا و به دیگرون دستور می دیم. بعدش که من سرمو می ذارم، جّدِ تموم مردای این اطرافم، همه مون هم اسم مون “سانتوس بزارا”س، چون زمین داریم، صاحب همه چی هسیم، “سانتوس بزارا”ی خوش تخم و ترکه، “سانتوس بزارا”ی لت و پارکن، “سانتوس بزارا”ی دخل همه رو بیار، “سانتوس بزارا”ی آدمخور، “سانتوس بزارا”ی روی همه رو کم کن، “سانتوس بزارا”ی خونخوار، “سانتوس بزار”ی سر زیر آب کن، “سانتوس بزارا”ی اسب رام کن و بگیر و برو تا آخر، راسی راسی، چه جدّ و آبادی درست می شه!

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

                           

بخشی از رمانِ « ۱۹۸۴ » اثر جورج اورول

ـ آیا ناظر کبیر وجود دارد؟

ـ البته که وجود دارد. حزب وجود دارد. ناظر کبیر تجسم حزب است.

ـ آیا او همانگونه که من وجود دارم، وجود دارد؟

ـ تو وجود نداری.

                                 

بخشی از مجموعه ی « صلیب آبی » از سری داستان های پدر براون، کشیشِِ کارآگاه اثر گیلبرت کیت چسترتون

پدر براون گفت: (( وقتی پایین افتاد، تنها بود، ولی خودکشی نکرد. ))

فلامبو با بی صبری پرسید: (( پس علت مرگش چه بود؟ ))

(( به قتل رسید. ))

کارآگاه اعتراض کرد: (( ولی، خودتان الساعه گفتید که تنها بود. ))

کشیش جواب داد: (( وقتی تنها بود، به قتل رسید. ))

 

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

بخشی از فیلم نامه ی « غلاف تمام فلزی » اثر استنلی کوبریک، مایک هر و گوستاو هزفورد

هارتمن: اگه شما خوشگلا از جزیره ی من برین، اگه از دوره ی آموزشی جون سالم به در ببرین، تازه تبدیل به یه سلاح می شین … می شین کشیشِ مرگ و باید برای جنگ دعا کنین. اما تا اون موقع شما استفراغ هستین! پست ترین نوع حیات روی زمین. شما حتی از نوع بشر به حساب نمی آین. شماها یه گوله کثافتای دوزیست بیشتر نیستین! چون من خشنم، شما حتماً از من خوشتون نمی آد. اما هر چی بیشتر از من بدتون بیاد، بیشتر چیز یاد می گیرین. من خشنم، اما عادلم! اینجا ما عقاید نژادی نداریم. من به سیاها، زردا و اسپانیایی تبارا به دیده ی تحقیر نگاه نمی کنم، همه تون به یه اندازه بی ارزشین! فرمانای من طوریه که همه اونایی رو که نمی خوان در سپاه مورد علاقه م خدمت کنن، فراری می ده! شما حشرات الارض اینو می فهمین؟

سربازان: [ با هم ] قربان، بله قربان!

       

توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم