اکشنِ متین
خلاصه ی داستان: قتل عامی ترسناک رخ می دهد و قاتل، بعد از دستگیری، درخواست ملاقات با جک ریچر را دارد. ریچر، سرباز کارکشته ی ارتش، وارد پرونده می شود و همراه با هلن، وکیل مدافع قاتل به دنبال سرنخ هایی می روند. ریچر کم کم متوجه می شود پشت این قتل عام، حقیقت دیگری پنهان است …
یادداشت: فیلم با فصلی موجز و نفسگیر آغاز می شود: یک قاتل بی رحم، با تفنگی دوربین دار، عده ای را به شکل تصادفی در یکی از پارک های شلوغ، نشانه می رود، می کُشد و فرار می کند. پلیس توسط اثر انگشتِ به جا مانده از قاتل بروی سکه ای که در پارکومتر انداخته، او را دستگیر می کند. این فصلِ حدوداً هشت دقیقه ای و بدون کلام، بیننده را برای دیدنِ ادامه ی داستان مشتاق نگه می دارد. به درخواست قاتل، جک ریچر وارد پرونده می شود و روند ماجرا کم کم به سمتی می رود که متوجه می شویم هیچ چیز آنطوری نبوده که در ابتدا به نظر می رسید. جک ریچر یکی از آن قهرمان های بزن بهادری ست که اوج هوش و ذکاوت و دقت است و مثل خیلی از قهرمان های تنها، به زن ها هم توجهی نشان نمی دهد هر چند برایشان دل می سوزاند. مک کوآری که این دومین فیلمش است و البته او را با فیلم نامه ی « مظنونین همیشگی » می شناسیم تا آثار دیگرش، به جای تأکید بر جنبه های اکشن و نفسگیر، سعی دارد داستانش را جمع و جور و خلوت برگزار کند. هر چند زمانی هم که ناگزیر وارد حیطه ی اکشن می شود، به خوبی از پس آن برمی آید. با دقت بیشتر متوجه می شویم نگاه او به صحنه های اکشن، اعم از تعقیب و تیراندازی و بزن بزن، بر عکس سنت هالیوود، بسیار متین و آرام است. خبری از آن تدوین های سرگیجه آور یا موسیقی سردردآور و این حرف ها نیست. سکانس های اکشن با متانت و جلوه هایی دیدنی ساخته شده اند. ضمن اینکه طنز شیرینی هم در تار و پود اثر جاسازی شده که ماجرا جذاب تر باشد مثل آنجا که جک بعد از یک تعقیب و گریز نفسگیر، به شکل پنهانی بین مردمی که در ایستگاه اتوبوس منتظر هستند، قاطی می شود و مردم که می بینند پلیس دنبال جک است، بدون اینکه حتی او را بشناسند، پنهانش می کنند و حتی یکی از افراد حاضر، کلاهش را به او می دهد تا حسابی خودش را مخفی کند. یا در صحنه ای که جک ریچر داخل ماشین نشسته و مأمور پلیس، بیرون، روبروی ماشین ایستاده و می خواهد دستگیرش کند، قاب بندی ها طوری ست که دوئل دو مرد در یک فیلم وسترن برایمان تداعی می شود. اما مشکل داستان چیزی ست که من نام آن را « پیچیدگی بی دلیل » گذاشته ام. می خواهم بگویم از یک جایی به بعد، این دایره ی توطئه بر علیه جک ریچر، آنقدر پیچیده و سردرگم می شود که واقعاً سر نخ از دستمان بیرون می آید. بالاخره نمی فهمیم این آدم بده ی داستان کیست و حرف حسابش چیست و چطور اینقدر دقیق برنامه ریزی می کند تا جک ریچر را قاتل نشان دهد و یا اصلاً ماجرای سهام شرکت چیست که این آدم بده، اینطور خودش را به دردسر می اندازد؟ در این میان، حضور ورنر هرتزوگ در نقش این آدم بده، بسیار جالب توجه و برانگیزاننده بود. لحن ترسناک کلام او حسابی به نقش آمده است.
سلام آقای قنبرزاده. من یادداشتهای شما را از وقتی میخواندم که در «فیلمهایی که میبینیم» به همراه دوتا فامیلهای نزدیکمان مینوشتید. چند وقت پیش وبلاگتان را پیدا کردم ولی الان ظاهرا تبدیل به سایت شده.
مدتی قبل در وبلاگ مهرزاد دانش کامنتی از شما خواندم که فرموده بودید برای یادداشتهایی که برای مجله فیلم فرستاده بودید، مشکلی پیش آمده و گفته بودند چون این یادداشتها قبلا در وبلاگتان منتشر شده، امکان انتشارشان در مجله نیست. من هم اخیرا تعدادی یادداشت برای ۲۴ فرستادم که برخیشان در وبلاگم منتشر شده بودند.
میخواستم بدانم مجله فیلم چطوری وبلاگتان را پیدا کرده بود و اینکه آیا ممکن است برای یادداشتهای من هم چنین مشکلی پیش بیاید؟
سلام
از آنجایی که من از راه خصوصی تری با مجله ی فیلم در ارتباط هستم، در نتیجه آقای گلمکانی به وبلاگ من دسترسی داشتند، یادداشت ها را خوانده بودند و البته من فکر نمی کردم روی این قضیه حساسیت داشته باشند که داشتند و البته درست هم بود. با اینکه آن موقع هنوز سایت راه اندازی نشده بود و بازدید بالا نبود ولی این حساسیت، در حیطه ی حرفه ای، آن هم از سوی مجله ای مثل فیلم همچنان برقرار بود. در نتیجه طی صحبتی که با آقای گلمکانی کردم، قرار شد ابتدا یادداشت ها را قبل از انتشار به ایشان بسپارم و بعد از انتشار در مجله، در سایت خودم منتشرشان کنم که بهرحال قانون مطبوعات است، آنهم در حوزه ی نقد فیلم. من از حساسیت های ۲۴ خبر ندارم اما بهرحال همین پروسه، احتمالاً باید در آنجا هم برقرار باشد. اما شاید مسئولین ۲۴، آنقدرها سخت گیری نداشته باشند و انتشار یک یادداشت در وبلاگ، قبل از اینکه در مجله منتشرش کنند، از نظر آن ها موردی نداشته باشد. این چیزی ست که به نظرم باید با خودشان صحبت کنید. مثلاً از طریق تلفن. اما در پایان این را هم بگویم، اگر مجله ی فیلم وبلاگ من را خوانده بود، همانطور که گفتم به دلیل ارتباط خصوصی ترم با آن ها بود وگرنه فکر نکنم مسئولین ۲۴ وقت آن را داشته باشند که در اینترنت جستجو کنند تا مچ کسانی که برایشان مطلب فرستاده اند را بگیرند! اگر از من می پرسید، بدون دغدغه، مطلبِ منتشر شده در وبلاگتان را هم بفرستید، مشکلی پیش نخواهد آمد.
آقا فیلتر شدی.وبلاگ دیگه این دردسرا رو نداشت.بی خودی خودتو انداختی تو دام اینا.هی تو درست کن اونا یه هفته بعد اونم بی دلیل فیلتر می کنن.طرفداراتم هی باید بگردن دنبال فیلترشکن یا سایت جدیدتون.
متأسفانه اتفاق غیرمنتظره ای بود. من در حال پیگیری هستم و امیدوارم به زودی فیلترینگ رفع شود. نه لزومی به فیلترشکن است و نه به سایت دیگری خواهم رفت. این سایت تا آخرِ دنیا هم که شده باشد، به راهش ادامه خواهد داد. تحت هر شرایطی. مطمئن باشید. ممنون از پیگیری شما و دیگر دوستان. ضمناً تا رفع فیلترینگ، مطالب سایت، مثل همیشه، یک روز در میان، به روز خواهد شد. بدون توقف.
بسیار زیبا نوشتید ممنون !
ممنون از شما.