من هم فیلمهایی ساختهام که «گاف» از کار در آمدهاند. گاهی آدم دست به کاری میزند که بعدش ملت میگویند «وقتش نبود. مردم آمادگی آن را نداشتند» که حرفِ مُفت است، چون اگر فیلمی خوب باشد، خوب است، و اگر بد باشد، بد است. تمام شد و رفت.
بیلی وایلدر
اگر فیلمی خوب از آب در نیاید، حتی اگر فیلم احمقانه ای هم بود، تهیهکنندهها هر طور شده سعی میکنند به نمایش در آید و یکی دو پنی عایدشان کند. آدم شب میرود به خانهاش، تلویزیون را روشن میکند، و چه میبیند؟ فلان فیلم بدی را که سالها پیش ساخته است دارند نمایش میدهند! ما سینماییها مُردههامان را دفن نمیکنیم، دور و بر خودمان نگهشان میداریم، هر چقدر هم که بوی تعفنشان خفهمان کند.
بیلی وایلدر
آنگاه که انسانها دریابند که جنبههایی از واقعیت را نمیتوان مغشوش کرد، انسانتر خواهند بود.
کوروساوا
مشکل اینجاست که وقتی تیراندازی شروع میشود، خودِ عیسی مسیح و خیل فرشتگان هم به صف نظامیان میپیوندند.
کوروساوا
خوشبختی، شادمانی نیست.
ماکس افولس
هنرمندانِ خوب، کپی میکنند اما هنرمندانِ بزرگ میدزدند
پیکاسو
من از آن کسانی نیستم که معتقدند نویسندهها یا فیلمسازها کار هنری میکنند برای اینکه چیزی برای گفتن دارند. به نظر من آنها چیزی راحسمیکنند. کلمات یا بوی رنگ یا سلولوئید و تصویر و کار با هنرپیشهها را دوست دارند. فکر نمیکنم هیچ هنرمند واقعی تا به حال تحت تعلیم دیدگاه خاصی قرار گرفته باشد. حتی اگر خودش اینطور تصور کند.
استنلی کوبریک
رئیس جمهورها بلایى را که سر زنشان نیاورده اند، سر مملکتشان مى آورند.
مل بروکس
بینایی چیزی جداست از ظلمت. تاریکی را هم باید به چشم دید. برای دیدن، روز کافی نیست. چشم میخواهد.
ابراهیم گلستان
از خودت جلو بیفت. ازخودت است که باید جلو بیفتی. آدم باید آدم باشد. از راه روشن دیدن است که روشنیهای بیشتر و بعدی میزاید، که میشود آدم شد. و با دانستن است که میشود جلو افتاد و خط جلو را دید. و خط و حد جلو را شناخت، و ساخت. دانستنهای مستدل، نه ورورههای جفنگ جادویی، نه ادای فهمِ کِش رفته قلابی و فردی و فرمانی را درآوردن. هم درآوردن و هم پذیرفتن چنان اداهای مجوف مسکین، و پذیراندنش به زور قدارهبندی. چپانیدنش در گوش و هوش معطل مردم، چپانیدن!
ابراهیم گلستان
یک فیلم خوب هم فیلمی نیست که فقط، یا از جمله، عکسبرداری خوب داشته باشد، یا خوب بریده و مونتاژ شده باشد، یا خوب بازی شده باشد، یا بازیها و قصهاش بالاتر از باور کردن یا در حد باور کردن باشد، یا جملههای خوب در گفتار یا گفتههای بازیگرانش باشد، یا، پناه بر خدا، شعار بدهد. فکر خوب میخواهد برای ساختن، و فکر خوب میخواهد برای دیدن و داوری.
ابراهیم گلستان
به کارنامه ی حرفه ای ام فکر نمی کنم مگر وقتی کسی درباره اش حرف بزند و مرا یاد آن بیندازد. فقط به جلو حرکت می کنم.
رابرت ردفورد
همیشه مجذوب آن لحظه در زندگی مردم بوده ام که انگار همه چیز از دست رفته؛ لحظه ای که کاری برای انجام دادن باقی نمانده. آن جا که دیگر نمی توانید کاری بیشتری بکنید. در برابر احتمالاتی قرار دارید که علیه شما هستند و انگار راه خروجی هم نیست. ادامه دادن بی فایده است و برای همین بعضی ها تسلیم می شوند اما بعضی ها به دلایلی ناشناخته به حرکت ادامه می دهند. شاید چون کار دیگری نمی شود کرد.
رابرت ردفورد
مردم می گویند هالیوود فلان است و هالیوود بهمان است و … اما این شهر پر است از آدم های سخت کوش و زحمت کش و این را نمی توان انکار کرد.
استیو مک کوئین ( کارگردان )
جهان عوض نمی شود، اما به یاری سینما می توانیم با تغییر نگاه خود، جهان های جدیدی بسازیم و برای همین سینما ارزشمند است و باید برای آزادی بیان آن بجنگیم و از آن محافظت کنیم. این هنر سینماست که انسان را از فرو رفتن در ابتذال روزمرگی نجات می دهد … اساساً سینما چیست مگر میل شدید انسان به جستجو کردن و خسته نشدن؟
ژان کلود کریر
من تنبل هستم، بسیار تنبل. آدم گوشه گیری هم هستم. می میرم برای آن که کاری نکنم. خیلی تلویزیون تماشا می کنم. بعضی روزها حدود پنج ساعت جلوی تلویزیون می نشینم. خیلی هم خجالتی هستم و خیلی تودار. در دبیرستان اصلاً نمی توانستم با دخترها حرف بزنم. همیشه منتظر می ماندم آن ها سر صحبت را باز کنند.
مایکل مور
او [ آلفرد هیچکاک ] باهوش بود و گاهی هم بدجنس! آقای اچ هاله ای از رمز و راز دور این فیلم [ روانی ] ایجاد کرد و قصه های مختلفی در مورد این و آن ساخت. فیلمبرداری فصل حمام در ۱۷ دسامبر ۱۹۵۹ آغاز و در ۲۳ دسامبر به پایان رسید. صبح روز آخر در خونم غوطه می خوردم و شب در حال آماده کردن هدیه هایی بودم تا بابانوئل شب کریسمس به بچه ها عیدی بدهد … دوستش داشتم. استعداد و شوخ طبعی اش را ستایش می کردم.
جنت لی
فیلم هایی را دوست دارم که داستانش روی یک نفر متمرکز شده باشد. اگر می توانستم، فقط این نوع داستان ها را بیان می کردم. تجربیات ترسناک یک شخص تنها در اتاق برایم خیلی جالب توجه است.
ماریو باوا
متأسفانه « فارست گامپ » او [ رابرت زمه کیس ] تقلیدی از « زلیگ » [ وودی آلن ] بود و ارزش یک اسکار را هم نداشت.
لوچو فولچی
من مرد خوشبختی هستم. دیگر چه می توانم بگویم؟
جرج لوکاس
سلام،
اول تشکر میکنم از مطالب خوبتون. واقعا لذت میبرم وقتی میام اینجا.
دوم میخواستم بدونم این مطلب رو چه جوری جمع میکنین؟ از کتابها؟
سلام
ممنون از شما. خوشحالم که تعقیبم می کنید و دوست دارید.
گفته های اهالی هنر را از متن مصاحبه با هنرمندان که در کتاب ها، مجلات، سایت ها و جاهای دیگر منتشر می شود،انتخاب می کنم.