نگاهی به فیلم مثلث Triangle

نگاهی به فیلم مثلث Triangle

  • بازیگران: ملیسا جرج ـ جاشوآ مک آیور ـ جک تیلور و …
  • نویسنده و کارگردان: کریستوفر اسمیت
  • ۹۹ دقیقه؛ محصول انگلستان، استرالیا؛ سال ۲۰۰۹
  • ستاره ها: ۴ از ۵

دایره ی وهم انگیز

 

خلاصه ی داستان: جس که به همراه بچه ی عقب مانده ی ذهنی اش زندگی می کند، یک روز به قایق تفریحی گِرِگ می آید و همراهِ دوستان او، برای گردشی میان دریا می رود. اما در وسط ناکجاآباد، طوفانی در می گیرد و بعد کشتی ای ظاهر می شود که انگار برای کمک آمده اما ماجرا از آن چیزی که فکر می کنیم و فکر می کنند پیچیده تر و عجیب تر است …

 

یادداشت: (( و سیزیف را دیدم، از کوشش بسیار در عذاب بود سنگ سختی را با نیروی بسیار بلند می‌کرد و با دست‌ها و پاهایش آن را به جلو می‌راند آن را از دامنه تا قله می‌غلتاند و می پنداشت که به قله رسیده است ولی ناگهان وزن سنگ غلبه می‌کرد و با سر و صدایی بسیار از قدرت او خارج می‌شد و به پایین باز می‌گشت. ))* اما چرا سیزیف به این عذاب دچار شد؟ سیزیفِ حیله گر، خدایان را فریفت. حتی یک بار تاناتوس ( خدای مرگ ) را به غل و زنجیر کشید که در نهایت آرس ( خدای جنگ ) آمد و تاناتوس را نجات داد. او همین کارها را کرد که آخر سر به نفرین هادس ( خدای جهان پایین ) دچار شد؛ او باید سنگی را به بالای کوهی می برد و همیشه قبل از رسیدن به انتهای مسیر، سنگ از دستانش سر می خورد و به پایین برمی گشت و سیزیف باید دوباره پایین می رفت، سنگ را برمی داشت و به بالای کوه می آورد و باز سنگ سر می خورد و همینطور الی آخر. این سرنوشتی بود که سیزیفِ بینوا دچارش شد؛ نمادی از کار عبث و بیهوده. کاری بی نتیجه و یک دوُر باطل محض و بی معنا، هر چند آلبر کامو ( که با « افسانه ی سیزیف » ش، باعث شد نام این اسطوره، بیشتر در اذهان باقی بماند ) در این پوچی و نهیلیسم، مردی را تصویر می کند با قدرت درونیِ فوق العاده که کاری که به عهده اش سپرده شده را فقط برای همان کار، با تلاش و کوشش فراوان و بدون در نظر گرفتن جوانبش انجام می دهد و به دنبال معنای دیگری نمی گردد و همین، او را یک فردِ پیروز می کند.

حالا در یکی از بهترین آثار ترسناک چند سال اخیر، کریستوفر اسمیت، این ایده ی ازلی ـ ابدی را در پس زمینه ی داستان تکاندهنده ی خود جای می دهد تا حسابی تماشاگر را شوکه و غافلگیر کند. جس عین سیزیف، در یک دور باطل ترسناک گیر افتاده، اما مانند سیزف این شانس را ندارد که به عنوانِ فردی پیروز شناسانده شود! او می خواهد از این موقعیت خلاص شود اما هر بار، همان کارهایی را می کند که نباید بکند. انگار تمام تلاشش بی فایده است. مخصوصاً وقتی جسدهای فراوان یکی از همراهانش را در گوشه ی کشتی می بیند، ما هم همراه او می فهمیم که این چرخه ی باطل، بارها و بارهاست که تکرار شده و در هر بار تکرار شدن، همان اتفاق هایی افتاده که نباید و دوباره از اول. جس ( چنددهمین جسی که در این سیکل به تور ما گرفتار شده و داستانش را در فیلم دنبال می کنیم ) تصمیم می گیرد وقایع را طور دیگری رقم بزند و از مرگ دوستانش جلوگیری کند، اما این کار غیرممکن است و تکاندهندگی فیلم هم از همین ایده ناشی می شود. جس محکوم است به تکرار و تکرار و دوباره از اول تکرار کردن و در هر تکرار هم کشتن دوستانش را تجربه کردن تا بتواند خلاص شود و به بچه اش برسد اما فیلمساز حتی کورسوی امید در سیکلِ بسته ی زندگی جس را هم می بندد و از این تکرارِ ترسناک ما را هم به وحشت می اندازد. جزئیات حیرت انگیز و نکات پیچیده ی فیلم نامه آنقدر دقیق در کنار هم چیده شده که تماشاگر لحظه به لحظه غافلگیر می شود. برای مثال وقتی گروه در قایق تفریحی، از پشت بی سیم، با درخواست کمک ناشناسی مواجه می شوند، در اواسط فیلم است که متوجه می شویم این درخواست کمک از سوی یکی از همان ساکنین قایق، در چند دهمین بارِ تکرارِ این دایره ی بسته بوده است، یا در یک ریزه کاری فوق العاده در پایان فیلم، تازه متوجه می شویم چرا در ابتدای داستان، جس، اینقدر از گِرِگ عذرخواهی می کرده تا حدی که گِرِگ را عصبی می کند. نکته ی تکاندهنده ی فیلم اینجاست که شما هر لحظه منتظرید تا به سبک فیلم های ترسناک روانشناسانه، جس یا از خواب بیدار شود و بفهمیم که هر آنچه دیده کابوس بوده و یا بفهمیم که همه چیز در ذهن بیمار او می گذشته است. اما فیلمساز، تمام انتظارات تماشاگرِ باهوش را به بازی می گیرد و نقش بر آب می کند. نه از خواب خبری هست و نه در دنیای ذهنی جس سیر می کنیم؛ این دنیایی واقعی ست. دنیایی که جس ناچار است به تکرار؛ یک دنیای بسته ی وهم انگیز که سر و تهش معلوم نیست و اینجاست که هر چند فیلم در معنا از اسطوره ی سیزیف بهره می برد اما در ساختار انگار به نقاشی های موریس اشر شباهت دارد. نقاشی های پیچیده ای که معلوم نیست از کجا شروع شده اند و به کجا ختم می شوند؛ یک بی نهایت محض. و دنیای جس هم دقیقاً همینگونه است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*از اودیسه ی هومر

بی نهایتِ محض ...

بی نهایتِ محض …

۲۱۶ دیدگاه به “نگاهی به فیلم مثلث Triangle”

  1. kakadoo گفت:

    درود بر شما
    این فیلم فوق العادست و یکی از فیلم هایی که من بار ها و بارها دیدم و از دیدنش خسته نمیشم، تنها فیلمی هستش که من دو بار بلا فاصله پشت سر هم دیدم.
    گاهی اوقات تصور نظم وقایع من رو دیوانه میکنه.
    تو این فیلم بیننده همراه با شخصیت های فیلم وارد یک دور باطل میشه و همون طور که شخصیت فیلم هر بار که وارد چرخه میشه سعی میکنه به اندازه ای هرچند کوچک به نجات خودش نزدیک تر شود بیننده هم با هر بار دیدن به نکات جدید تری پی میبره.دونه دونه احساسات نقش ها با بازبینی فیلم برای بیننده رمز گشایی میشه مثل پریشونی جس در سکانسی که تازه به هم سفر های خودش ملحق میشه.
    در پایان فیلم میشه این نتیجرو گرفت که جس بعد از تصادف مرده اما جذابیت فیلم اینه که شما در عین واحد میتونید چند نظریه کاملا مخالف هم رو برداشت کنید.
    موسیقی متن فیلم از نظر من اعتیاد آوره در عین حال سادگی ریتم آرومش.
    جای بحث در مورد این فیلم زیاده اما میترسم متحم به پر حرفی بشم ان شالله دفعه بعد
    😐

    • damoon گفت:

      سلام و خیلی هم ممنون بابت توضیحات. متهم به پر حرفی نمی شوید، راحت حرف تان را بزنید!

    • sara گفت:

      فیلم عالی و مبهم واقعا درکش برای بعضی بیننده ها سخته

      • کیان گفت:

        میشه بگی تو چه درکی داشتی

      • Maedeh گفت:

        به نظر من کلی بخوایم نگاه کنیم به فیلم
        هدف اینه که اگر بدی کنیم دچار عذاب وجدان میشیم و دائما اون صحنه تو ذهنمون تکرار میشه و عذاب میکشیم
        مثل کابوسی که میبینیم و دچار ناراحتی و آشفتگی میشیم
        و اینکه تو این زندگیمون فرصتمون تموم شه دیگ نمیتونیم چیزی تغییر بدیم و اینک یکجا موندن ما چیزی عوض نمیکنه باید بگذریم خودمون آماده کنیم برای سفر بعدیمون زندگی بعدیمون و داستان جدیدی ک پیش رو داریم
        و زندگی بهتری بسازیم
        ما شاید تا الان میلیارد ها سال زندگی کردیم و مردیم
        و این چرخه انقدر تکرار میشه تا ب رشد و آگاهی برسیم
        و اینک من زندگی قبلیمو یادم نیست درسته ولی شاید بخاطر اینک خودمون باید از نو همه چیز بفهمیم و لذتش به اینه
        بعضی وقتا ب این فکر میکنم شاید تو زندگی قبلیم آدم بدی نبودم ک زندگی فعلیم هم تا حدودی خوبه
        یروز میخواستم خودکشی کنم و این فکر اومد تو ذهنم ک نکنه اینکارو کنم زندگی بعدیم یه زندگی پراز غذابی باشه و تصمیم گرفتم خوب باشم و خوبی کنم ک زندگی بعدیم بهترین باشه و خودم زندگی بعدیمو بهتر کنم
        در قران هم اومده ک ما چندین آفرینش داریم
        و ازمنظر علم فیزیک ما انرژی هستیم از بین نمیریم از حالتی ب حالتی دیگ تبدیل میشیم
        شاید تو زندگی بعدیم تو همین دنیا برگردم
        یا اینک یجای دیگ …..
        اینو نمیدونم
        چون ذهنم درگیر اینه ک قطعا کهکشان های دیگ دنیاهای دیگ ای هم هست ک ما بی خبریم ازش شاید زندگی بعدیمون جاهای دیگ باشه
        و یه فکر دیگ ای هم تو ذهنم هست فیلم ۱۸۹۹ دیدم
        ک فهمیدم ادما چندین بار متولد میشن و اگر از عقل و منطقشون استفاده نکن اشتباهات گذشته رو باز تکرار میکنن شاید باید یه تغییراتی تو زندگیمون ایجاد کنیم تا پایان بهتری داشته باشیم
        و کلام آخر : من باید خوب زندگی کنم کار خوب انجام بدم به کسی آسیبی نزنم تا آرامش داشته باشم کسی ک آرامش داره زندگی سالمی هم داره .

        • حیدر گفت:

          اصلا متوجه نشدین فیلم چی میگه .مادر دایره جبر گیر افتادیم راه خلاصی نداریم

        • منفرد گفت:

          عالی بود👏👏

        • نرگس گفت:

          فیلم جالبی بود. لذت بردم از دینش
          ولی یه نکته ای که باید بهتون بگم اینکه، دیدگاهی که مطرح کردید درباره زندگی مجدد در قالب جسمی تازه (تناسخ) مربوط به اسلام یا قرآن نیست و ایه ای هم که آوردید، همچین تحلیلی نمیشه براش نوشت.
          و اساسا در قرآن یا روایات ما به این موضوع اشاره ای نشده و حقیقت نداره

    • Navia گفت:

      سلام
      من دوبار دیدم
      تنها قسمتی که متوجه نشدم این بود که حس میدونست چه بلایی سرش اومده پس چرا سوار کشتی شدنی به بقیه گفت من اینجا رو یادم میاد انگاری تو خواب دیدم ؟!؟!؟!!

      یه جوری وانمود کرد که هیچ کدوم از این اتفاقات انگاری تجربه نکردشون؟!؟!
      درحالیکه میتونست با این که می‌دونه یه جور دیگه این صحنه ها رو به نمایش بکشه

      • یاشین گفت:

        تو کشتی خوابید همه چیو فراموش کرد

      • Saye گفت:

        درواقع جس دوباره همراه گرگ رفت چون نمی‌خواست قبول کنه بچه اش مرده و میخواست دوباره اون رو ببینه
        اون تیکه که جس گفت این کشتی براش آشناست بنظرم فقط یه دیالوگ بود تا ذهن بیننده رو آماده کنه برای آنچه قراره رخ بده وگرنه بر اساس پایان فیلم جس باید کاملا یادش می‌بود مگر اینکه از نظر چرخه زمانی که گیر کرده بود و تکرار مکررات و بود و مفهوم زمان در کشتی تعریف نشده بود اونقدر اون تجربه براش دور بود که نمیتونست دقیق به یاد بیاره

      • مرتضی گفت:

        دقیقا، اصلا شما چرا اینو میگید، سکانس آخر جس میتونسته چه اتفاقاتی افتاده ولی مجددا سوار قایق میشه و تو فیلمنامه این معلوم نیست که در چه موقعی مغز جس ریست میشه.اصلا اینکه جس مرغ هوایی رو برای دفن میبره،اونجا میفهمه که چندین بار این کار رو انجام داده. چرا جس برای راحتی از این چرخه خودکشی نمیکنه. بهترین کار ممکن. فیلمنامه علی رغم زیبایی هایی که داشت چون غیر واقعی هست با کمی دقت کلی ایراد اساسی ازش بیرون میاد

      • Sina019 گفت:

        ببین
        اون موقعی که با ماشین چپ کردن و وقتی زن داشته ماشین رو میدید
        راننده تاکسی میاد بهش میگه پسره بدجور اسیب دیده میمیره به احتمال زیاد
        این زنه دچار عذاب وجدان شده بوده و حس میکرد باید به بندر بره یعنی مجازاتش رو پس بده ی حسی اینو بهش می‌گفت
        که بعد میرسه گرگ رو بغل و عذر خواهی می‌کنه
        و اینجاست که حافظه شو از دست میده و فقط یک حس دژاوو رو داره
        و تا زمانی که زنه خودش رو نبخشه این چرخه ادامه داره

      • امیر گفت:

        دنیای موازی رو نشون میده

      • امیر گفت:

        دنیای موازی رو نشون میده
        هر کدوم از اون جس هایی که می‌بینید تو فیلم دنیاهای موازی خودشونو دارن سپری میکنن ما تو فیلم فقط یکیشون داریم…

    • علی گفت:

      این فیلم آشغال به تمام معناست چرا وقتی میدونست چرخه تکرار میشه بازم ادامه داد بخاطر بچش حتی راننده تاکسی گفت این بی فایده هست بچه مرده و راننده تاکسی گفت برمیگردی میشد چرخه تموم بشه اما کارگردان نخواست

  2. مثلث فیلم مهجور و نامعروفیه با بازیگرانی ناشناس و سابقه دارترین بازیگرش ملیسا جورجه که ایشون هم فردی شناخته شده ومهم نیست اما فیلمیه که در نوع خودش و ژانر خودش بسیار محترم وکامل و عالیه وبه نظرم حقش بیش از اینا بوده.مثلث فیلمیه که تماشاش میتونه تا مدتها ذهن و فکر بیننده ور حسابی مشغول کنه واین یعنی یک ساخت و پرداخت درست.تا به این لحظه به افراد زیادی فیلم رو معرفی کردم و همگی از تماشای اون لذت بردن.
    تلمیح قهرمان فیلم به سیزیف همینه که هر دو تلاش کردن مرگ رو فریب بدن وبه تکرار بیهوده محکوم شدن.

  3. رضا گفت:

    این ملیسا جرج دو تا سریال درجه اول هم بازی کرده (که اتفاقا آن‌ها هم مهجورند). Hunted و In Treatment. (هورا،‌ بالاخره تنبل‌خان کامنت گذاشت!)

  4. علی گفت:

    سلام.
    این فیلم چنان فکر آدمو درگیر میکنه که انسان به معنای کلام باید اعتراف کنه سینما غایت و کمال میلیاردها سال تکامل منطق و هنره.

  5. Mantis گفت:

    این فیلم رو هنوز ندیدم ولی با توضیحات جالب دوستان مشتاق شدم که حتما ببینمش .
    ممنون از سایت خوبتون

    • damoon گفت:

      مثل اینکه توضیحاتِ من به اندازه ی توضیحاتِ « دوستان » جالب نبوده! بهرحال همین که مشتاق شده اید کافیست؛ چه با نوشته ی من، چه با توضیحاتِ دوستان!
      ممنون از شما.

      • گلی گفت:

        خخخخ.. یعنی اینقدر براتون ناراحت کننده بود که شخص شما رو نگفته؟ خوب منظورش همه بوده دیگه… مسلما کسی که متن و نوشته ی شما رو نخونه اصلا تشویق نمی شه فیلم رو ببینه، ولی تایید چند نفر دیگه نشون می ده که فیلم همه پسند هست و بیشتر آدم رو درگیر می کنه که فیلم و ببینه.

      • Elham گفت:

        دیدگاه من اینه که اونجایی که جس تصادف کرد وقتی دید پسرش مرده تصمیم گرفت که دوباره تکرار کنه برای نجات جون پسرش چون با قاطعیت در جواب راننده yesگفت و یه نکته دیگه که هیچکدوم از دوستان اشاره نکردن اونجایی که سالی از گرگ ساعت رو میپرسه و گرگ در پاسخ میگه ۱۱ونیم اما ساعت توی کشتی و ساعت جس هردو یک زمان رو نشون میدن یعنی ۸و ۲۰دقیقه من نکته این قسمت رو متوجه نشدم در کل فیلم جذابی بود

        • پیم گفت:

          دقیقا همین قسمت برای منم سواله

        • لیلا گفت:

          چون نسخه اصلی جس درواقع میمیره واونیکه چندبار این مسیر و طی کرره برمیگرده سوار کشتی میشه وقتی تو کشتی میخابه وبیدار میشه فک میکنه همه چی خواب بوده ولی درواقع برمیگرده که همه ای ن مسیر تباهی و طی کنه تا نزاره پسرش بمیره واسه همین اختلاف زمان داشتن ازاولش هم اومد تو کشتی با جس که بقیه میشناختن فرق داشت

      • حیدر گفت:

        سلام این همون هدفی است که کارگردان دنبالش بود

    • محمد گفت:

      نبینی بهتره من که همینجوریش مغزم ریده بود با دیدن این فیلم بدترم شد تنها چیزی که ازش فهمیدن اینه که هیچی نفهمیدم

  6. Eli گفت:

    مثلث واقعا فیلم تاثیر گذاریه ، جبر و محکومیت انسان ، شکست او در هر تلاش و در نهایت استیصال و در ماندگى در تغییر مقدرات رو دقیقا همانطور که در افسانه هاى یونانى هست به تصویرمى کشه دقیقا بر عکس فیلم run lola run که با کوچکترین تغییر در برخورد فرد با مسىله سرنوشت کاملا متفاوتى رو براى فرد قایل میشه هر دوى این فیلم ها رو پیشنهاد مى کنم

  7. sonia گفت:

    من این فیلم رو دیدم واقعا زیباست

  8. وحید گفت:

    از دیدن فیلم لذت بردم اما چیزی تو فیلم هست که ازش سر در نیاوردم! اگر جس تو یک چرخه نامحدود گیر افتاده و تمام اتفاقات براش مو به مو تکرار میشه، چرا سعی نمیکنه که چرخه رو تغییر بده و دائما همون کاری رو می کنه که دفعه قبل انجام داده بود؟ چرا براش عبرت نمیشه که مثلا به جای اینکه پسرش رو سوار ماشین کنه و بره تو جاده، دفعه ی بعد مثلا سوار ماشین خودش نشه و یه کار دیگه ای بکنه؟ چرا آزمون و خطا انجام نمیده؟ یکی از دوستانمون هم تو نظرات گفت میشه نتیجه گرفت جس تو سانحه رانندگی کشته میشه. خب پس چی باعث میشه که دوباره زنده بشه و چطور چرخه ایجاد میشه؟ وقتی میشه به این فرآیند چرخه گفت که همون جس برای بار دوم کار تکراری انجام بده اما جس هیچ کدوم از صحنه های قبلی که براش اتفاق افتاده رو یادش نمیاد تا درس عبرتی بشه براش و برای بار دوم اون کار رو تکرار نکنه و همینطور دائما داره کارای قبلیشو تکرار میکنه. برای مثال گردنبندش رو مثال میزنم که تو موتور خونه کشتی میفته تو اون محوطه زیر موتور خونه. وقتی میبینه اون همه گردنبند افتاده اونجا به شدت تعجب میکنه معلومه یادش نمیاد قبلا این اتفاق افتاده همچنین همه اون گردنبند ها مال جس هستند اما مگه چند تا گردنبند وجود داشته و چند تا جس؟ اگر براش این اتفاق دائم داره تکرار میشه و همون جس اول هم درگیر ماجرا باشه، باید فقط یه دونه گردنبند اونجا میفتاد و بار دوم که جس مساد توکشتی گردنبندی در کار نباشه. این چیزا برام قابل تحلیل نیست و باعث میشه یه مقدار اذیت بشم موقع مرور فیلم. خیلی طولانی شد ببخشید!

    • damoon گفت:

      اتفاقاً جذابیتِ فیلم به همین سئوال های ظاهراً بی پاسخ است. ممنون از شما.

    • محسن گفت:

      فقط درباره ی این که گفتین جس تو سانحه کشته شد باید بگم اگر دقت کنین اونی که کشته شده بود جسی بود که با پتک توی سرش زد… باید به لباسش دقت کنین و جسی هم که راننده بود زنده موند

      • امیر محمد گفت:

        اره منم دونستم اون روحش نیست چون یدونه از خودش توی جعبه ماشینش بود،سوال من اینجاس که وقتی به بندر میره که سوار قایق شه میدونه ماجرا رو و همه اون اتفاقا رو و چرخه تکرارو،سوال اصلی اینجاس که اول فیلمم همونطور میره بندر و گرک رو میبینه و بدون دلیل بهش میگه متاسفم و بغلش میکنه آیا از اول فیلم میدونه که میخواد وارد چرخه شه و نقش بازی میکنه و تلاش داره ی طوری چرخع رو تغییر بده که پسرش نمیره یا اینها همش براش دژاوعه

        • Nima گفت:

          انگار که خودشم میخواد این چرخه تکرار بشه
          شاید نویسنده داره جس رو تشبیه میکنه به آدمایی که از گذشتگان خودشون هرگز عبرت نمیگیرند و همیشه در یک دور باطلند

      • Navia گفت:

        آخه دیدی چطوری ماشین چپ کرد؟؟؟

        باید حداقل خون میومد یا زخمی میشد به علاوه تو کشتی چند بار سرش سمت چپش خونی بود ولی وقتی دوباره میخواست با دوستاش سوار قایق شه سالم بود

    • مهدي گفت:

      در مورد گردنبند بگم خدمتتون که هر بار مادر که داخل خونه بود رو می کشت، گردنبدش رو برمیداشت، به خاطر همین تعداد گردنبندها زیاد بود، ولی منم دنبال مابقی جواب سوالاتون هستم. موفق باشید

    • Sara گفت:

      اگه دقت کرده باشین سه تا جس تو فیلم هست. به قول شما جسی که تو تور داستان فیلم ما افتاده وسطای فیلم از بالای کشتی مبینه که خودش داره اون قاتل اسلحه به دست رو (که باز خودشه) با تبر کامل میکشه بعد جنازشو میندازه تو دریا ولی آخر فیلم که خودش تو همون صحنه گیر میوفته پاش گیر میکنه بدون اینکه تبر بهش بخوره میوفته پایین و بعدش سر از ساحل در میاره و….
      بعدشم با اینکه همه قضایا یادشه و مرگ پسرشو مبینه باز میره تو قایق که بتونه دوباره چرخه رو تکرار کنه و برگرده و این بار بچه شو نجات بده، ولی سوار قایق که خوابش میبره همه چی فراموشش میشه!
      فقط چیزی که من سر در نمیارم اینه که چطور دو تا جس همزمان زنده ن…. بابا یکیشون اضافه س هرچی فک کردم نفهمیدم این اضافهه از کجا میاد. اگه شما فهمیدین به منم بگید

      • محمد حسن گفت:

        توی تاکسی هم می خوابه پس چرا اونجا همه چی یادش نمیره و وقتی میرسه دم ساحل انقد عذرخواهی میکنه از کرگ؟؟؟

      • مریم گفت:

        چه نکته خوبی خودت اشاره کردی!
        در عین اینکه همش تکرار میشه یجا پاش گیر میکنه و این باعث میشه برگرده ساحل و از تکرار کمی فاصله بگیره و فرصتی برای شروع دوباره باشه!!من فکر میکنم که فیلم منظورش اینه که با اینکه جبر هست تو تکرار زندگی و با اینکه سخت هست اما کمی تغییر حتی از روی شانس (گیر کردن پا)میتونه بهش فرصت بهتری بده

      • پرستو گفت:

        جسی اضافه زمانی ایجاد شد که جسی اصلی سعی کرد الگوریتم رو تغییر بده بعد از اون جسی های بعدی هم کار اینو تکرار میکردن مثلا اونجایی که جسی با ویکتور حرف میزنه و زخمی میکنه بعد از اون جسی های بعدی هم دقیقا هم کارو میکنن

        • میلاد گفت:

          سوالی که برا من پیش اومد این بود که اگه فکر کنیم اولین بار که جس میره تو کشتی و حلقه داره شروع میشه اون جسی که از قبل تو کشتی بود و می خواد بقیه رو بکشه از کجا می اد؟؟

    • صالحشونم گفت:

      چه دیدگاه و سوالات مشابهی دنبال جوابها بودم که فقط سوال رو پیدا کردم و متاسفانه ظاهرا هیچ جوابی نداره -____________-

      البته من فکر میکنم
      اگر جس دفعه ی اول مسیر رو درست رفته بود دوباره محکوم به انجام مجدد این کارها نبود

      این سومین فیلمی هست که اینجوری توش سردرگم میشم

    • منیر گفت:

      دوست عزیز این سیکل تکرار مکررات و گیر افتادنش توی این سیکل جواب همه به اینهاست دیگه وقتی میگه نمیتونه نجات بده و یا او افسانه ی معروف منشا فیلم نامه س دیگه جواب سوالاتون پیداس دیگه

    • محمد گفت:

      تو سانحه رانندگی کشته نمیشه به لباس ها دقت کن!
      وقتی جس سوار قایق میشه بعلت خستگی (تکرار چرخه) چند ساعت می خوابه و این خواب بیشتر او را آشتفته می کنه و البته فیلم نیم نگاهی هم به احساس دژاوو(آشنا پنداری) داره. و مسامن ایشان از آزمون خطا استفاده می کنه اما هز خطای را اصلاح می کنه خود منجر به خطای دیگر می شود چون محکوم شده

      • مهسا گفت:

        همه‌ی اینها درست که جس دوباره سوار قایق میشه که نجات بده پسرش رو ولی چرا وقتی میرسه تو قایق همه چیز رو یادش میره… این برای من منطق نداره که چرا فراموش میکنه یا چرا اینهمه گردنبند وجود داره؟؟؟ اگر گردنبند یکی بود و جایی از فیلم نشون میداد اون گردنبند و بر میداره و دوباره وارد چرخه میشه منطقی بود چون جس یدونه هست، گردنبند هم باید یدونه باشه. یا چرا جنازه دوستش ازش چندین و چندتا هست؟؟؟ چون داستان میخواسته این تکرار و نشون بده مجبور شده چنتا از هر چیز بذاره در صورتی که میتونست جور بهتری نشون بده…
        و جنازه‌ها تو این گذر زمان هیچ پوسیدگی پیدا نکرده یا حتا جنازه پرنده‌ها…
        از همه مهم تر وقتی از ماشینی که با این شدت تصادف کرده بیرون میاد حتا یک خال به بدنش نیفتاده…
        به نظرم اینا سوتی های فیلم هست و من اصلن برام منطق نداره و از نظر من کارگردان فقط یک سوژه و ایده خوب داشته اصلن فیلم خوبی نبود و پر از سوراخ بود.

    • Parisa گفت:

      به نقل از پویان عارف پور

      برای اغلب کسانی که فیلم مثلث را دیده اند این فیلم معنای خاصی ندارد بجز اینکه یک نفر در یک کابوسی گیر کرده که آن را بارها و بارها پشت سر هم می بیند و خب این وسط می گویید “چه خوب این چرخه طراحی شده.” ولی وقتی فیلم به پایان می رسد با کمی بررسی روی اسامی و روند فیلم ماجرای شخصیت اصلی فیلم متوجه می شویم که این فیلم شبیه سازی یک افسانه باستانی یونانی است.

      به دوستانی که فیلم را ندیده اند توصیه می کنم پیش از خواندن این متن ، فیلم را ببینند چون در این متن ماجرای فیلم کامل گفته می شود و لذت دیدن فیلم را کاهش می دهد و از طرفی خواندن این متن بعد از فیلم جالبتر هست.

      اول مروری برخلاصه داستان داشته باشیم . داستان فیلم در خصوص مادر مجردی به نام جِس هست که به همراه چند تا از دوستانش به یک گردش دریایی می روند – به اینها می گوییم گروه یک … الان به این شماره اهمیت ندهید بعدا توضیح میدم) ولی در بین راه ، قایق مسافرتی آنها دچار طوفان می شود. بعد از پایان طوفان آنها کشتی ای با نام عِئولوس (Aeolus) می بینند و خودشان را به عرشه این کشتی می رسانند. بعد از کمی جستجو در کشتی متوجه فضای مرموز آن می شوند و اینکه این کشتی خدمه ندارد.

      کشتی مرموز اسرار آمیز عجیب فیلم مثلث Triangle
      کمی بعد موضوع باز هم عجیب تر می شود و جس دسته کلیدش را آنجا پیدا می کند و این در حالی است که کلیدش همراهش هست. یک قاتل که ماسک بر صورت دارد شروع به کشتن آنها می کند . کمی بعد جس این قاتل را از روی عرشه به داخل دریا می اندازد و در همین حین جس گروه دوم را می بیند که به سمت کشتی می آیند و کمک می خواهند درست مانند اینکه دارد ماجرای گروه یک را که اتفاق افتاده از روی عرشه کشتی نظاره می کند. کمی بعد می بینیم که جس کلیدش را گم می کند و بطور تصادفی یکی از دوستانش یعنی وکتور را مجروح می کند (بعدا متوجه می شویم این وکتوری که همراه او در گروه یک بوده نیست و وکتور گروه دوم است) جس گروه دوم را پیدا می کند و خودش را هم می بیند و بعد دوباره قاتل ماسک دار را می بیند و به او شلیک می کند ولی قاتل فقط زخمی می شود .

      کمی بعد می بینیم که قاتل ماسک دارهم جس است (تا اینجا شدن سه تا جس) و او یکی از افراد گروه دو یعنی دونی را می کشد. سالی گروه دو پیام کمک ارسال می کند و متوجه می شویم این همان صدایی است که وقتی گروه یک در طوفان درخواست کمک کردند آن را با نویز زیاد شنیدند. این سالی دقایقی بعد در میان انبوهی از اجساد سالیهای دیگر می میرد و این یعنی این مرگ بارها و بارها رخ داده و دقیقا هم به همین شکل.

      فیلم معمایی رازآلود مثلث Triangle فارسی
      کمی بعد جس یک جس دیگر را می بیند که یک جس دیگر که لباس قاتل ماسک دار را پوشیده ولی ماسک ندارد را دارد می کشد (چندتا جس شد ؟! البته نگران نباشید ، توضیح میدم) و بعد از اتمام این نزاع متوجه می شوید که گروه سوم (یعنی کپی سوم همان گروه یک و دو که انگار برای آنها این وقایع دارد از اول تکرار می شود) در حال آمدن به سمت کشتی هستند. جس اجساد گِرِیگ گروه دو و دانی را مخفی می کند.

      کمی بعد جس را می بینیم که متوجه می شود باید ماسک بگذارد و از اینجا تبدیل به قاتل ماسکدار می شود و این صحنه شاید بنظر عجیب بیاید چون ” مگه جس نمی خواد به این قضیه پایان بده و به بقیه بگه چه خبر هست ؟؟” این موضوع را هم توضیح می دهم صبور باشید. بعد س گِرِیگ گروه ۳ را می کشد. جس توسط جس گروه سوم به دریا انداخته می شود و این بار وضیت او به جس بدون ماسک را می شنویم که البته جس گروه سوم همانطور که قبلا دیدیم متوجه نمی شود منظور جس ماسکدار چیست و او را هم نمی شناسد.

      جس بعد از افتادن در دریا در کنار ساحل به هوش می آید. جس به خانه اش می رود و جس دیگری را می بیند که به او می گوییم “جس خانه دار” و بعد پسرش “تامی” را می بیند و جس خانه دار را می کشد. بعد جس تامی را سوار ماشین می کند ولی در جاده تصادف می کند و تامی در تصادف می میرد. جس با تاکسی به اسکله می رود و به راننده می گوید منتظرش باشد و اینجا دوباره در شروع فیلم قرار می گیرد.

      بخش دوم : در واقع چه اتفاقی رخ داده ؟
      چیزی که در فیلم می بینید زندگی پس از مرگ جس است ! باور نمی کنید ؟ الان توضیح میدم . جس مرده و مرگ یعنی همان راننده تاکسی می خواهد او را با خودش ببرد اما در بین راه ، جس به مرگ حقه می زند و در اسکله پیاده می شود و مرگ از او می پرسد “منتظر بمانم؟” و جس تایید می کند ولی می دانیم که بر نگشت و مرگ ماجرایی که در فیلم مثلث دیدید را برای او می سازد تا تنبیهش کند … عجله نکنید تا بیشتر موشکافی کنم.

      مهمترین و مشخص ترین سر نخی که در فیلم به شما داده می شود “داستان سیسیفوس” (Sisyphus) است. این اسطوره یونانی شخصی هست که وقتی می فهمد قرار است بمیرد به زنش می گوید که پس از مرگش آیینهای خاکسپاری را انجام ندهد و بعد از مرگش از خدای مرگ اجازه می گیرد که برای تنبیه این حرکت زن ، به زندگی بازگردد تا او را تنبیه کند و بعد بازگردد ولی او بعد از زنده شدن به خانه اش می رود و به زندگی ادامه می دهد و تا کهنسالی به زندگی ادامه می دهد تا بالاخره می میرد و بعد از مردنش ، مرگ او را به این شکل مجازات می کند که او باید سنگ غلطان بزرگی را در نوک بلندی ای قرار دهد تا رها شود ولی هر بار که به نوک بلندی می رسد ، سنگ به پایین می افتد و به این شکل او تا ابد مجبور می شود دوباره و دوباره این سنگ را به بلندی ببرد.

      سیسفیوس
      جس هم مانند سیسفیوس گناهی انجام داده و برای فرار از مجازات می خواهد از مرگ فرار کند اما گناهش چه بود ؟ در دنیای واقعی ، جس در ساعت ۸:۱۷ دقیقه صبح ، قبل از رفتن به اسکله ، تامی را کشته ! … عجله نکنین الان می رسیم کمی صبور باشید و ادامه را بخوانید… اول توجهتان را به ساعت روی دیوار آشپزخانه جلب می کنم که زمانی که جس به سمت تامی حمله می کند تا او را بزند روی زمان ۸:۱۷ هست. در ساعت ۱۱:۳۰ قایق بادبانیشان دچار طوفان می شود و همه بجز هِدِر می میرند و حالا چرا این را می گویم ، چون در کشتی می بنید که هم ساعت جس و هم ساعت کشتی روی ۸:۱۷ است و این ساعتی است که جس محکوم به تکرار آن شده است زیرا در این ساعت جس کنترلش را از دست داده و تامی را طوری مورد ضربه قرار داده که تامی مرده (دقیقتر مو شکافی می شود صبور باشید … این جاهایی که می گم صبور باشید بر اساس تجربه توضیح فیلم برای دوستانم برام محرض شده که این اون نقاطی هست که می گید “برو بابا ! چه ربطی داره ؟!” اما در نهایت متوجه می شوید ماجرا واقعا همینطور است و اثبات می شود… صبور باشید) در صحنه تصادف شما جسد جس خانه دار را می بینید و جس که ایستاده و صحنه را می بیند و خب اینجا می شود برداشت کرد که جس و تامی در تصادف مرده اند و جس ناظر تصادف ، روح جس خانه دار است اما بگذارید کمی با دقت بیشتر به صحنه نگاه کنیم :

      جس خانه دار همان لباس داخل خانه که آغشته به رنگ آبی است را به تن دارد یعنی همان رنگ آبی ای که تامی کف آشپزخانه ریخته بود و باعث عصبانیت جس شد و جس اصلی لباسی متفاوت دارد و دلیل خاصی ندارد که روح جس لباس دیگری داشته باشد مگر اینکه داستان این دو جس متفاوت باشد و نکته بعدی اینکه جس با آن لباس کثیف به قرارش نمی رود. نکته بعدی اینکه در فیلم دیدیم که جس بعد از کشتن جس خانه دار “جنازه را داخل ساک سیاهی گذاشته و در صندوق ماشین می گذارد” و در صحنه تصادف می بینید که جس داخل ساک سیاه رنگ نیست پس جس در تصادف نمرده و دیدن اجساد پرنده های دریایی دیگر وقتی جس می رود که جسد یک پرنده دریایی را کنار دریا بیندازد نشان می دهد که این تصادف و دیدن جنازه تامی قسمتی از تنبیه او و بازگرداندن اون به مرگ است و در همینجا راننده تاکسی به دنبال او می آید. حالا باید ببینیم که جس در چه زمانی مرده.

      در کشتی متوجه می شوید که ساعت همه دوستان جس ، همچنان روی ۱۱:۳۰ قرار دارد یعنی ساعتی که دچار طوفان شده اند و البته یک نکته ظریف هم این وسط هست و آن هم اینکه هم بعد از تصادف و هم بعد از صحنه ای که یکی از دوستان جس به داخل دریا می افتد ، رنگ فیلم زیاد می شود و می توان حدس زد که این یک زبان بصری برای بیننده است که اعلام شود کسی مرده و حالا با این تفسیر می توان اینطور برداشت کرد که دوستان دیگر جس هم در طوفان مرده اند و برای همین همراه جس در ماجرای بعد از مرگ او بوده اند و فقط آن دختری که به دریا افتاد و همراهشان نیست نجات پیدا کرده و البته تنها کسی که این تجربه را واقعا طی می کند و می داند ماجرا چیست جس هست و بقیه می میرند و متوجه نمی شوند چه شده.

      همانطور که اشاره شد، راننده تاکسی همان مرگ است و به دنبال جس آمده تا او را به دیار باقی ببرد. در اسکله به جس می گوید که تاکسی متر را روشن می گذارد و س قول می دهد که برگردد و در پاسخ مرگ که از او می پرسد برمی گردی مگه نه ؟ می گوید “آره. من – من قول میدم.” به این ترتیب این داستان دقیقا نسخه مدرن داستان سیسفیوس می شود. مرگ بعد از صحنه تصاد دنبال جس می آید تا یادآور شود اگر مرگ خودش و قتل پسرش را بپذیرد می تواند از این چرخه خارج شود ولی همانطور که در فیلم می بینیم جس به چرخه پایان نمی دهد بلکه به ادامه آن اصرار دارد این موضوع ممکن است بخاطر دیدن دوباره پسرش باشد و یا اینکه امیدوار است که این بار در حین رفتن به اسکله نمیرند و برای همین به مرگ می گوید من را به اسکله ببر.

      بخش سوم : کدام جس کدام جس است ؟؟
      تقابل جسهای مختلف فیلم در زمانهای مختلف برایم کمی سردرگم کننده بود که چطور این چرخه تکرار می شود تا زمانی که آنها را بصورت بردار ترسیم کردم و برای شما هم توضیح می دهم. اول جس اصلی را داریم که در کشتی چرخه ندارد و ماجرایش پیش می رود و بعد از کشتی خارج می شود. چیزی که الان می خواهم توضیح بدهم یک چرخه هف مرحله ایست

      مرحله یک :
      جس در قایق تفریحی بیدار می شود و حافظه درستی ندارد. جس به کشتی عئورلس می رود و همچنان حافظه اش مختل است و بعد از رسیدن به کشتی از او می شنویم که یک چیزهایی دارد به حافظه اش بر می گردد “احساس می کنم من اینجا را میشناسم.” راستی یادم نیست گفتم یا نه ولی عئورلس نام پدر سیسفیوس و یکی دیگر از شخصیتهای افسانه های یونان هست. خب پس این جس همان جس اصلی بود که راجع بهش صحبت می کردیم و به عبارتی جس گروه یک.

      مرحله دو :
      بعد از اینکه جس ، جس ماسکدار (قاتل ماسکدار) را به در یا پرت می کند وارد مرحله دو می شویم که جس ، گروه دو را می بیند. بعد از اینکه جس می بیند که جس گروه دو ، جس قاتل بدون ماسک را می کشد به مرحله سوم می رسیم که جس، گروه سوم را می بیند و به مرحله سه می رسیم.

      مرحله سه :
      در مرحله سوم ، جس توسط جس گروه سه به داخل دریا می افتد و به مرحله چهارم می رویم.

      مرحله چهارم :
      جس در ساحل به هوش می آید و به سمت خانه می دود. بعد دچار تصادف می شود و دوباره به اسکله می رود البته این بار همه چیز را به یاد دارد و با حافظه کامل به کشتی رفته است.

      مرحله پنجم :
      جس در این مرحله وانمود می کند چیزی نمیداند چون هنوز نمیداند در نقش کدام جس باید بازی کند (صبور باشید) تا زمانی که جس دیگر اسلحه را به سمت او می گیرد و جس متوجه می شود او جس گروه دو شده است. او حالا می داند باید چه کند : او جس بدون ماسک را می کشد (جس بدون ماسک فقط لباس قاتل را دارد ولی ماسکش را نه) و می گذارد جس گروه ۱ (جسی که در بخش اول صحبتش بود) ماجرا را ببیند. در اینجا جس گروه سه می آید و وارد مرحله ششم می شویم.

      مرحله ششم :
      جس دو را می بینیم که ویکتور گروه سه را مجروح می و جس گروه سه ، جس گروه یک را در دریا می اندازد. حالا گروه چهار را می بینیم که به سمت کشتی می آیند (تا اینجا شد چهارتا جس!)

      مرحله هفتم :
      جس گروه سه خالا اسلحه را به سمت جس گروه چهار می گیرد و جس دو ماسکش را گذاشته و سراغ آنها می آید و توسط جس گروه سه مجروح می شود. جس دو ماسکش را بر می دارد و توسط جس گروه چهار کشته می شود و بعد از کشته شدن حافظه اش دچار اختلال می شود و دوباره در قایق ، بیدار می شود و حلقه اش تکرار می شود.

      نکته اینجاست که در فیلم شما فقط چهار مرحله از هفت مرحله را می بینید و مابقی را بر اساس شواهد باید حدس بزنید و متوجه شوید. یادتان هست که گفتم جس می خواهد این حلقه ادامه داشته باشد ؟ این نقش به عهده جس گروه دو است که می داند چه اتفاقی افتاده. برای درک این موضوع بگذارید وقایعی که برای اعضای گروه دوم اتفاق می افتد بررسی کنیم.

      بعد از اینکه اعضا از هم جدا می شوند، ویکتور گروه دوم مجروح می شود و در سالن می ماند. جس گروه دو می رود و گِرِگ گروه دوم در سالن تئاتر کشته می شود. جس گروه یک ، به قاتل ماسکدار شلیک می کند و زخمی اش می کند. دانی و سالی گروه دو با قاتل ماسکدار درگیر شده اند که آنجا تبدیل به جس ماسکدار می شود. در این زمان جس گروه یک به سالن بر می گردد بعد متوجه می شود که ویکتور گروه دوم توسط یک نفر کشته شده و به داخل دریا انداخته شده است حالا این سوال پیش می آید که این یک نفر کیست ؟ با ملاحظاتی که گفته شد در این زمان همه را بررسی کردیم و فقط جس گروه دو باقی مانده . اما چرا جس گروه دوم باید ویکتور گروه دو را بکشد ؟ چون فقط او می داند که حلقه چطور تکرار می شود و بعد هم می بینیم که قبل از افتادن به دریا وصیت می کند که جس نباید بگذارد چیزی تغیر کند…

      حالا اگر بررسی کنید متوجه می شوید صحبت از چهار گروه شد ولی در آن واحد سه جس در کشتی هستند (قبل از ورود یک جس به کشتی یک جس از چهار جس به دریا می افتد) .

      … فیلم قشنگی بود.

      • سعیده گفت:

        فوق العاده بود تحلیل 👍🏻👌🏻✅

      • مریم گفت:

        دیدتون عالی بود ولی من دنبال اینم بفهمم این فیلم چه نتیجه ای به زندگی میده؟؟
        من فکر میکنم منظور فیلم اینه با وجود ابعاد و جزییات ریزی از بدی که کندن و کشتن اون بدیها با اینکه سخت و عذاب آوره..اما با هر بار رو در رویی و تلاش میشه قسمتی از زندگی رو درست کرد !!
        تو این ماجرای زندگی هر بار که بدیهای وجودیمان و اشتباهات دوباره پیش بیاد باز میشه مثل اخر فیلم لبخند زد و دوباره جنگید
        برای این به مرگ میگه صبر کن من قول میدم برگردم یعنی دوباره و دوباره تلاش میکنم تا روز رهایی!!
        تو صحنه تصادف اخر وقتی با اندوه به بچش نگاه میکنه میره که دوباره همچیو بسازه !!باز تلاش کنه

        • پیم گفت:

          یعنی چی که دنبال نتیجه ش تو زندگی هستی؟
          حتما باید یه نتیجه ای داشته باشه؟
          همون طور که توضیح دادن این فیلم رو از روی یک افسانه یونانی ساختنش
          همین.

      • عرشیا گفت:

        ممنون از تحلیلت واقعا کاملترین تحلیلی بود که راجب این فیلم شنیدم.
        اگر ممکنه ایمیلت یا ایدی ای چیزی بده من خیلی سوال دارم در مورد فیلم.ممنون

      • باران گفت:

        👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻 احسنت

      • عبدالله گفت:

        در نظریه ی مشهور روانکاوی فروید، شخصیت از سه عنصر تشکیل می شود. این سه عنصر شخصیت (نهاد – خود – فراخود ) با یکدیگر عمل می کنند تا رفتارهای پیچیده انسان را بسازند. هر کدام از این بخش ها نه تنها تاثیر مستقل خود را بر شخصیت اعمال می کنند، بلکه با دیگر عناصر نیز تعامل بشدت نیرومندی دارند
        بهتره از نظر روانشناسی فروید هم فیلم تحلیل بشه. اساتید بگن.

      • پیم گفت:

        خیلی دلم میخواست رابطه این ساعت ها رو بدونم
        با توجه گفته شما ساعت آشپزخونه چک کردم ولی ساعت اونجا ۰۷:۱۷ هستش

      • کسرا گفت:

        سلام یجا متن اشتباهه ویکتور گروه دوم توسط جس ماسکدار ک جس گروه یک زخمیش کرد کشته شد و ب دریا انداخته شد ن جس گروه دوم،چون وقتی پیش داونی و سالی گروه دوم رفت ازش پرسیدن ویکتور کجاست گفت مرده از یه سمت افتاد پایین,اینکه ویکتور گروه دوموجس گروه دوم کشته معنی نداره و تو فیلمم اشاره نشد

      • Nelin گفت:

        واقعا عالی بود

      • سعید گفت:

        منطقی ترین تحلیل از نظر من، که به سوالایی که برام ایجاد شده بود نسبتا پاسخ منطقی ای داد

    • مهدیه گفت:

      چیزی که من فکر میکنم اینه که چهار تا جس هستن که محکومن به چندین بار زندگی کردن. یعنی چهار تا جس هستن که نمیمیرن و توی چرخه گیر کردن. چون به محض اینکه یک جس توی آب میفته، جس بعدی که روی قایقه وارد چرخه میشه و دو تا جس هم که توی کشتی هستن. به عبارت دیگه، هر بار که یکی از این چهار تا جس وارد کشتی میشه، از آب بیرون میفته و هیچوقت نمیمیره.
      اما اون جسی که توی خونه کشته میشه به نظرم جسیه که از قبل وجود داشته. یعنی انگار وقتی جس به ساحل میرسه، زمان به صبح اتفاقات برمیگرده و اون جسی که توی خونه س و تامی و گردنبند و کلید و همه ی اینا دوباره برمیگردن سر جاشون. برای همینه که چندین تا کلید و گردنبند وجود داره.
      اون جسدی هم که بعد از تصادف میبینیم با توجه به لباسش، اونیه که با چکش کشته شده. یعنی همون جسی که موقع جهش زمانی ، دوباره زنده میشه. در اصل زنده نمیشه، بلکه زمان به عقب برمیگرده و توسط یک جس دیگه که نوبتش شده کشته میشه.

    • راوک گفت:

      اصل قضیه اینه که چون جس با پسرش بد رفتاری کرده و خودش رو مسیول مرگ اون میدونه اون اول که گرگ میکه میخوای یه روز دیگه بریم و اون میگه نه الان بریم با میل خودش وارد این چرخه میشه هربار و وقتی تو کشتی از خواب بیدار میشه میگه رویای بدی دیدم و فکر میکنه اون اتفاقات رو تو خواب دیده یه جا اوایل فیلم نیگه کسایی که اوتیسم دارن همه کارشون باید رو تین باشه و تغییر رو نمیتونن تحمل کنن این جس خودش خودش رو هربار محکوم به تحمل این چرخه میکنه بخاطر عداب وجدان

    • محسن ب گفت:

      اتفاقا چرخه رو تکرار می کنه و در اکثر موارد تغییرش میده
      شواهد زیادی هست برای این موضوع
      اما به هر دری که می زنه و هر تلاشی که می کنه باز هم تو یه دور باطل گرفتار میشه

    • RAHA گفت:

      حالا اون که گردنبند بود شما تعجب کردی اون زنه که دم مرگش رفت دید کلی از خودش که مردن یه قسمت کشتی افتاده

    • پرستو گفت:

      فیلم گیج کنندس ولی چون جسی توی چرخه گیر افتاده این اتفاقات میوفته ، برای مثال همون گردنبند چرا به جای یدونه گردنبند اون همه گردنبند اونجا بود بخاطر اینکه اگه چرخه رو مرور کنیم اول چرخه گردنبند گردنش بود بعدشم که آخر فیلم خود گذشتش رو میکشه گردنبند رو از گردن جنازه در میاره میندازه گردن خودش

    • یاس گفت:

      بنظرم جس در تصادف زندگیش به پایان میرسه و این توهم پرتکرار مربوط به روح آزرده اون در برزخ هست و وجود خارجی در دنیا رو نداره

  9. mohamadreza.m گفت:

    با عرض سلام و ادب خدمت دوستان .
    نظر بنده درباره فیلم مثلث:
    این فیلم با ایده بسیار خوبی ساخته شده و با الهام گرفتن از داستانهای مهیج و پراز ابهام مثلث برمودا تونسته بیننده را به خوبی غافلگیر کنه ولی در نهایت نتونسته یه جمع بندی خوبی به بیننده اراعه بده که دلیل امتیاز پایین و کم توجهی بهش همینه
    دوستان توجه کنید ساختن یه فیلم پر از ابهام و پیچیده کار مهم و پر ارزشی نیست بلکه جمع بندی و نتیجه گیری پایان کار که به بیننده حس خوبی میده
    حرفامو با یه مثال کامل می کنم
    یادمه وقتی اولین بار که داشتم شاهکار دیوید فینچر -باشگاه مشت زنی (fight club) رو میدیدم تو ذهنم پراز ابهام بود ولی در پایان داستان انقد خوب و بدون نقص جمع بندی شد که مشتاق شدم چندین بار دیگه فیلمو ببینم و هر بار به ریزه کاری های دقیق و کار استادانه فینچر پی می بردم.
    کریستوفر اسمیت در پایان این فیلم موجی از ابعامات را وارد ذهن میکنه ولی جواب مناسب و جمع بندی براش تهیه نمیکنه به صورتی که حوادث داخل فیلم همدیگرو نقض می کنن!
    عرذر خواهی می کنم که طولانی شد 😐

  10. میلاد گفت:

    فیلم فوق العاده زیبا و مهیجی بود اما همانظور که دوستان گفتن خیلی سوالات ایجاد میکنه که با ذهن جور در نمیاد و اذیت میکنه آدمو. اگه میشد اینطور گفت که فیلم سعی داشت به اختلالات روانی جس اشاره کنه، باز بهتر قابل هضمم بود( حداقل به متافیزیک ربطش میدادیم)، اما تو صحنه ای که چند ده تا جسد مشابه دیده میشه یا وقتی جش چندتا گردنبد مشابه خودشو میبینه ، این قضیه رو نمیشه تو ماده و فیزیک تفسیر کرد(اما این در حالیه که فیلم به طور کامل درگیر پدیده های فیزیکیه)، یعنی حتی دور باطل هم بوده باشه، نباید رو زمین یا تو فیلمی با این موضوع و شکل اتفاق می افتاد (اما خب اگه داستانهای برمودایی و حالت اون نقطه از زمین رو در نظر بگیریم بازم میشه کنار اومد باش)، تو فیلمهای علمی تخیلی و کمیک چنین داستانهایی هیچوقت شاید سوال برانگیز هم نباشن چون همه چی واهی هست. البته نمیشه انکار کرد که جذابیت فیلم هم به این بی ربط بودن قضایا به همه . . . در کل تمام زمان فیلم لذت بخش بود، بیست دقیقه بعد فیلم ذهنم مشغول بود که اصلا قضیه چند چنده (; الانم دیگه فکرم آروم شد . . . سعی کنید از دیدنش لذت ببرید و خودتونو غرق در تحلیلش نکنید…

  11. Aidin گفت:

    ضمن احترامی که به نقد همه دوستان دارم فیلم سناریویی بسیار ساده داره و من به شخصه چیزه خاصی از این فیلم ندیدم.هر سوالی مغزتون رو مشغول کرده من جواب میدم

    • ناهید گفت:

      سلام.
      ممکنه سوالایی ازین دست که قبل تر هم دوستان پرسیدن رو جواب بدین؟ مثلا
      چرخه از کی شروع شد؟اصلا چرا و چطور چرخه ایجاد میشه؟ چرا بعد تصادف جس نمرد؟اون راننده تاکسی کی بود؟از کجا میشناختش؟ چرا تو هیچکدوم ازین چرخه ها برای یکبارم که شده درجمع دوستانش درون کشتی، هردوجس رو با هم مواجه نکرد؟

      • محمد گفت:

        عزیز من چرخه از زمانی شروع شد که نقش اول با ابراز نارزایتی از زندگی و فرزندش او را کتک میزد و یه جورایی ناشکری میکرد
        به خاطر این دو نقش اول رو در رو نشدن چون قرار نبود که تمام افراد کشتی بفهمن چه اتفاقی قراره بیفته ولی نقش اول داستان خودش متوجه این موضوع بود و سعی داشت جلوی سرنوشت را بگیرد که هربار به دلیلی نمیتوانست و اتفاق خاص که در این فیلم به مرگ منتهی میشد می افتاد کلا ماهیت فیلم در مورد انسانهایی هست که با دید های متفاوت زندگی میکنن یکی کلی نگر یکی جزئی نگر

        • Sara گفت:

          خب تو اون صحنه که کلی از جسدای یکی از دوستای جس هست دقیقا همونجا سه تا جس هست ! دوتا دارن پایین میجنگن یکی داره بالا نگاشون میکنه ! این جس سوم از کجا میاد؟ اگه به فیلمم خوب دقت کنید چرخه ای که تکرار میشه دو دور متفاوت داره ! واسه همین اونجاییکه جِسی که تو داستانه وسطای فیلم فکر میکنه پترن رو تغییر داده !!!!!!

          • صالحشونم گفت:

            یه جس اول میاد
            همه رو میکشه خب این شروع چرخش
            سری دوم میان جس اول همه رو میکشه بار دیگه قایق میاد جس دوم تو نبرد با طبر پیروز میشه و فرار میکنه
            جس برای بار سومی که میاد جس اولی که یچی سرش کرده توسط جس دوم به آب انداخته میشه
            در نتیجه ما تو فیلم یه تایمی که جس سومی وارد کشتی شده هنگام پرت شدن جس به آب ۳ تا جس تو کشتی داریم

            😐
            انصافا خودمم نفهمیدم ولی شما یکم فکر کنید متوجه این موضوع میشید

    • shahriar گفت:

      با سلام خدمت همه دوستان.
      بله واقعا ممنون میشیم اگه به تموم این سوالاتیذکه پرسیده شد پاسخ واضح و مفهوم بدین.

      • محمد گفت:

        در مورد مرگ نقش اول بعد از تصادف باید بگم که همیشه قرار نیست بعد از تصادف ادم بمیره یه چیزه دیگه هم که هست تغییرات بزگ در زندگی ادم بعد از یه تصادف یا اتفاق خاص رخ میده و مسیر زندگی عوض میشه یعنی دیدت نسبت به اطرافت تغییر میکنه

    • حسن گفت:

      میشه لطفا کامل جریان رو توضیح بدی ی ماهه ذهنم درگیره

  12. MJ گفت:

    درود بر دوستان عزیز و سایت وزین سینمای من
    خواندن تحلیلها و نظرات شما مایه افتخار و مباهات بنده است
    به نظر من، امتیازی که کاربران در سایت imdb به فیلم داده اند کاملا منطقیست. متاسفانه فیلمنامه چیز دندان گیری به مخاطب ارائه نمیکند جز یک برداشت سطحی و گاها مالیخولیایی از سیزیف.

  13. افروز گفت:

    من امشب این فیلم را دیدم جالب بود به نظرم تنها چیزی که میتونست این فیلم را در پایان جمع و جور کنه ؛حالت خاص منطقه ی مثلث برموداست
    و. در غیر این حالت قابل تحلیل نیست

  14. محمد گفت:

    سلام
    ببینید دوستان او تعاریفی که ما از فیلمی که میبینیم میکنیم مثل الهه فلان و زنجیر و غل و این حرفای قلمبه که یه تصور گیج برای شنونده متصور میشه ر ول کنین . ما مسلمونا اعتقاد داریم که سرنوشت قابل تغییر دادن نیست آیا فکر میکنید این تصور خاص مسلمانان است ؟
    خیر هر شخص در طول زندگی ولو لا دین و مذهب متوجه این نکته میشود. بعضی ها تسلیم این امر میشوند و بعضی ها با حساب دو دوتا و ضرب و تقسیم سعی میکنن که این موضوع رو رد کنن و به ادامه زندگی میپردازند. دوستان خوب من این فیلم تسلیم شدن را می آموزد ما هیچ شانسی نداریم شاید بتوانیم مسیر را عوض کنیم ولی در نهایت اتفاق اصلی که در این فیلم به مرگ منتهی میشود می افتد تلاش بیهوده نفرات درگیر . دوستان خوب من ما در زندگی باید حواسمان به اطراف باشد درست مثل نقش اول او با تلاش فهمید که باید تسلیم باشد و در اخرین مرحله تکرار با آسودگی و خیال راحت خود را به جریان زندگی سپرد . نفرات دیگر که همراه نقش اول هستند بی انکه بدانند اطرافشان چه اتفاقی می افتد به تکرار میگذراندند ولی نقش اول فیلم با اطلاع کامل از اطراف و دید باز تر و بزرگ تر به ادامه راه پرداخت که از این رو به آرامش رسید تصور کنید که شما نقش اول فیلم هستید خوب نتیجه اینکه دید وسیع تر و کامل تری دارید ولی وای به ان کس که در نقش همراهان است و در نادانی کامل به تکرار میپردازد . خود را تسلیم خواست خداوند بدانید خوب یا بد ما تکه هایی از پازل هستیم که در مجموع یک تصویر زیبا میسازیم

    • گفت:

      من نمی‌فهمم چرا بعضی از شما انسان های مذهبی علاقه مندید همه چیز رو وصل کنید به مرگ و زندگی و سرنوشت و خدا؟! دیدگاه پیچیده چیه دوست عزیز؟! این فیلم که فیلم مذهبی نیست؛ این فیلم یه چیزی درمورد اسطوره سیزیف و تعدیلش با علم و تخیله. شما دیگه با این منطق نباید چنین فیلم هایی تماشا کنید..

  15. ساراااا گفت:

    این فیلم و میشه با خانواده دید؟ صحنه نداره؟

  16. دیانا گفت:

    سلام. مرسی از نقد خوبتون.

    به نظرم راهکار این بود که جس همون بار اولی که متوجه قضیه میشه به جای تلاش برای کشتن بقیه و بدلش، خودشو بکشه. اینطوری دیگه بدلی وجود نداره و کسی کسی رو نمیکشه. ولی مشکل این بود که نمیخواست مرگ رو بپذیره. به هر قیمتی! مثل سیزیف.

    در مورد تصادف آخر داستان هم من فکر میکنم جس حافظه مربوط به وقایع اخیر رو از دست میده و دوباره سوار کشتی میشه. بعد کم کم یه چیزایی یادش میاد.

    پیروز باشید.

      • مهناز گفت:

        فیلم در مورد زنی هست ک بیماری روانی داره و خودش متوجه کارهایی ک میکنه نیس و بعد بخاطر احساس گناهی ک بهش دست میده انکار میکنه .حتی فرزند خودشو همون ابتدای فیلم بخاطر رنگی ک ریخته بود روی زمین میکشه تو چمدان میکنه و میذارتش صندوق عقب ولی نمیخواد قبول کنه

  17. Milad گفت:

    ببخشید
    من و دوستانم چلنجی گذاشتیم که از این قراره:این فیلم شروعش کجاست

  18. Milad گفت:

    عذر میخوام من جوابسو ازتون درخواست داشتم

  19. shakib گفت:

    به نظرم این فیلم چیز خاصی نداشت که بخواد مخاطب هیجان زده بکنه
    چیزی که من برداشت کردم اینه که بعضی وقتا هرچقدم تلاش کنی نمیتونی جلوی یه اتفاقو بگیری مگر این که یه فداکاری خیلی بزرگی رخ بده مثل اتفاق دوم تو کشتی که جس میاد متوقف کنه چرخه رو ولی نا موفقه و شاید تنها راهی که واسه نجات دوستاش میتونه انجام بده شاید خودکشیه

    • Matina hastam گفت:

      فقط حرص میداد هیچ جذابیتی نداشت واقعا
      اگه میخواید قلبتون از حرص بخوابه و نتتون رو هدر بدید و وقتتون الکی بگذره که ارزش نداره والا به قول اون آقا که کامنت گذاشته بودن خواب ارزشش بالا تر از دیدن این فیلمه
      خلاصهههههه نیم ساعت اول فیلم چهار الی پنج بار تکرار میشه و اون نیم ساعت اولم به مضخرف ترین حالت ممکنش گذشت

  20. مهدیس گفت:

    سلام میدونم خیلی دیر این فیلمو دیدم و کلا از داستان عقبم ولی این اول فیلم ک نشون میده جس داره آماده میشه و شهرو ترک میکنه الان این قسمت دقیقا اول فیلمه یا آخر فیلم ک نشون میده؟ یا اصن اون اول فیلم آخر ی چرخس ولی اونی ک آخر نشون میده اول ی چرخه دیگس؟
    نفهمیدم چی گفتم ولی جواب بدید

  21. سینا گفت:

    به نظر من این فیلم به نوعی اسارت روح در این دنیا رو نشون میده که سعی در برگشت به زندگی قبل از مرگ را داره و دنیای اخرت رو نفی میکنه و پوچی انسان رو به نمایش میزاره که با عقیده و دین همه ما انسان ها مخالفه

  22. حسام گفت:

    فکر میکنم همه درباره عالی بودن فیلم اتفاق نظر دارن فقط درباره پایانش بحث هست که برداشت های خودم رو مینویسم .
    این فیلم درباره ی لوپ زمان و مکانه که یکسری اتفاقات مدام تکرار میشن و از این سبک فیلم ها زیاد ساخته شده اما استعاره ها و ارجاعات ادبی داخل فیلم و فیلمنامه دقیق و فوق العاده منظم این فیلمو از بقیه جدا میکنه
    من فکر میکنم فیلمنامه نویس فیلمش رو فدای اعتقاد یا جهانبینی خودش کرد . دیدم که میگفتن پایان ضعیف یا مبهمی داشت.
    بنظر من کسی که همچین فیلمنامه دقیق نوشته قطعا میتونست یک پایان جذاب هم طراحی کنه که بلاخره قهرمان ما این لوپ رو میشکنه مطمعنا همه راضی میشدن و بیشتر لذت میبردن و قطعا فیلم بیشتر مورد نوجه قرار میگرفت
    اما فیلمنامه نویس تصمیم میگیره شکست قهرمانش رو پایان فیلم قرار بده اون هم نه شکست معمولی شکستی که نتیجه وحشتناکی هم داره. در پایان فیلم این چرخه یا لوپ تا ابد ادامه پیدا میکنه و قهرمان ما به هدفش نمیرسه همونطور که تو خیلی از فیلم ها قهرمانان شکست میخورند و به هدفشون نمیرسن مثل پایان “محله چینی” ها یا “رفیق قدیمی”
    بنظرم اینکه بگیم پایان مبهمی داشت یا پایان نامشخصی داشت اصلا درست نیست اتفاقا بسیار پایان محکمی هم داشت . بنظرم فقط پایانش باب میل ما نبود ما ذاتا دوست داریم قهرمان به هدفش برسه شاید گاهی با پایان هایی که نهایتا قهرمانمون شکست بخوره یا بمیره هم کنار میایم ولی پایان قهرمانمون جسی تو این فیلم وحشتناکتر از این حرفاست . بنظرم ما نمیتونیم تکرار قهرمانمون در یک چرخه ی وحشتناک تا بینهایت (بدترین شکنجه ممکن)رو هضم کنیم ما هم مثل جسی هر چقدر هم در طول فیلم نشونه میدیدیم حاضر نمیشدیم قبول کنیم شانسی نداریم بخاطر همین حتی بعد از پایان فیلم ما هنوز قبول نکرده بودیم که شکستن این چرخه یا لوپ غیر ممکنه و نتونستیم با پایانش ترتباط برقرار کنیم .

  23. M. Sh گفت:

    فیلم فوق العاده ای بود و چیزی ک متمایزش میکنه با بقیه ی فیلما این بود ک پایانش مبهم بود و باعث میشه هرکی از هر دیدگاهی بهش فکر کنه. دقیقا نکته ای ک اشاره کردید که تو واقعیت بود یعنی نه تو ذهن و نه تو خواب این خیلی جالبترش میکنه. درواقع مثلث یچیز ورای انتظارات ماست

  24. zohre گفت:

    داستان اینه:جس و پسرش در حالی که به اسکله میرفتن کشته میشن.اونا هرگز به اسکله نرسیدن! قبل از این که راه بیفتن جس پسرش رو کتک میزنه و احتمالا وقتی هم که تصادف میکنن در حال داد زدن سر پسرش بوده اما چیزی که ما میبینیم اینه که اون سعی میکرد که پسرش رو اروم کنه که تصادف کرد! در واقع اون جسی که بعد از تصادف میبینیم که ایستاده،ارومه و داره تصادف رو نگاه میکنه و کسی متوجه ی اون نیست یه روح یا یه تصوره! اون احساس گناه میکنه و دنبال اینه که سرنوشتو تغییر بده. پس قولی که به راننده تاکسی (مرگ) میده رو میشکنه و برنمیگرده بعدش گرفتار چرخه میشه.دیگه از اینجا به بعد چیزایی که اتفاق میافتن زندگی واقعی نیستن و ماورایین چون اون و پسرش مردن! به نظر من وقتی تو کشتی میخوابه چیزی یادش نمیره در واقع از حقیقت فرار میکنه حتی یه جا میگه پسرم جلوی مدرسه منتظر منه دلیل این که نمیخاد توی کشتی با خودش یا بقیه روبه رو شه هم همون احساس گناه. این که کارای قبلیشو تکرار میکنه به خاطر اینه که باب میل پسرش باشه تا کمتر احساس گناه کنه. اون میدونه که همه اتفاق ها مجازات اونه و نمیخواد ادمی که قبلا بوده باشه و فقط دنبال یه راهیه که سرنوشتو عوض کنه اما خب موفق نیست چون نمیتونه خودشو ببخشه
    من چندین بار این فیلم رو دیدم ولی هنوز هم یه چیزایی برام مبهمه! شاید هدف فیلم و نویسنده همین بوده.

    • محمد گفت:

      با دیدن نظر رفتم و صحنه تصادف نگاه کردم، تو زمان (۱:۲۸:۴۹) پسر با دست به مادر هشدار میده(کامیون) آیا این نشانیست که پسر هم در این چرخه قرار داره؟؟؟

      اما در مورد جس در صحنه تصادف، جسی که مرده لباسش با جسی که ایستاده فرق می کنه حالا اگه اینو نادیده بگیریم وقتی راننده تاکسی میاد پیش جس که ایستاده نورپردازی صحنه تاریکتر میشه و گویا گارکردان با حالت بصری داره ی چیزی رو بیان می کنه

  25. ممد گفت:

    سلام خدمت دوستای عزیز
    فیلم رو دیدم در کنار فیلمنامه ی خوبش و موسیقی متن فوق العاده اما باید گفت نقصهای زیادی هم داره و اون هم داستان ساده ی فیلمه که پشت پیچیده نماییه نویسنده گم میشه بدون این که منطق درستی پشت اتفاقات کشتی و این لوپ(دور باطل) باشه و نویسنده فقط با اشاره به داستان سیزف در سکانس کمتر از یک دقیقه نمیتونه منطق فیلمو دربیاره شما میتونین نمونه ی همین ژانر رو تو فیلم shutter island ببینید که چه منطق و دلیل و روانشناسانه ای پشت قضیه هست(نمیگم که اسپویل نشه) یا نمونه ی دیگه در فیلم identity که منطق درستی رو دنبال میکنه . اما در کل میشه گفت فیلم ، فیلم خوبیه

  26. mbk گفت:

    سلام من این فیلم و الان دیدم و البته بعد از فیلم mother بود واسه همینم به نظرم درکه این فیلم خیلی خیلی ساده تر بود
    تو نظرات ندیدم که کسی به autism پسر بچه اشاره کنه اما پترن فیلم به نظرم خیلی شبیه به تعریفیه که از این بیماری وجود داره

    در مورد بخش های دیگه داستان نظری نمیدم چون به نظرم تو این سبک فیلما نباید دنبال نتیجه واحد بود

    در ضمن از توضیحات آقای دامون هم خیلی زیاد تشکر میکنم من واقعا از تناسب بین توضیحاته شما و داستان فیلم و اشارتون به آثار موریس اشر خیلی خوشم اومد
    مرسی

  27. اسماعیل گفت:

    سلام هدف فیلم این هستش که شما نمیتونین سرنوشت رو تغییر بدین …
    شما میتونین جزئیات کمی رو تغییر بدین و اصل قضیه تغییر نمیکنه…
    چیزی که مشخص هستش مرگ جسی و دوستاش هستش…
    اگر دقت کرده باشین داونی یه بار تو سالن تئاتر میمیره – یه بار تو اتاق …این نشون میده جسی تونسته تغییر بده روند رو ولی نه به صورت کلی … فقط زمان و مکان مرگ داونی یکم جا به جا میشه.
    جسی هم خودش تو سه مرحله (چیزی که ما دیدیم … میتونه بیشتر هم باشه)…
    تو فیلم به روبداد دژاوو هم اشاره میشه
    جسی هر بار تو نسخه جدیدش یه چیزی تو مایه های خواب و دژاوو تو سرش هست.(برای دوستانی که میگن همه چیز رو میدونست…هر بار فراموش میکنه کل داستان رو )…
    تو یکی از صحنه ها هم وقتی تو قایق میخوابه خواب اون لحظه کنار ساحل رو میبینه که بیهوش افتاده (که ما ادامه اون سکانس رو اخر فیلم میبینیم)…

    فیلم PreDestination رو پیشنهاد میکنم…تو یه سبک دیگه تقدیر رو تعریف میکنه..

    با تشکر از همه دوستان…

    • محسن ب گفت:

      کاملا درسته
      تغییر میده اما در جزییات نه در کل ماجرا
      فیلمی که معرفی کردید جزء ده فیلم برتر انتخابی من هست 🙂
      کسی که حوصله دیدن یه سریال طولانی مثل dark رو نداره فقط کافیه این فیلم رو ببینه (predestination)
      به نظرم خیلی قشنگتر و خلاصه تره

  28. aleejoon گفت:

    من ۷سال بعد فیلمو دیدیم 🙁

    من اول یه انتقاد به فیلم دارم اونم این هست که وقتی یک چرخه چرخه هست که همه چیز مرتب تکرار بشه. یعمی مثلا ۱ برسه به ۱۰ و دوباره بشه یک. حالا ایراد این فیلم کجاس؟ این هست که وقتی ۱ میرسه به ۱۰ بجای اینکه همون ۱۰ یشه ۱ و از نو, این ۱۰ سرجاش میمونه منتها یه ۱ جدید به داستان اضافه میشه. این اسمش چرخه نیست وقتی همه چیز سرر جای خودشون میمونن و فقط هی بهش از خارج اضافه میشه. چرخه محتویاتش ثابت هست و هی تکرار میشه. این فیلم مثل یک شل زرد درحال پخت که داره هم زده میشه مرتب از بالا بهش مواد اضافه میشه.این چرخه نیست دیگه!

    بزارید جور دیگه بگم, مگه شماها نمیگید چرخه؟ یه چرخه واقعی از جایی شروع نمیشه و به جایی خطم نمیشه بلکه هر نقطه از چرخه که انتخاب کنید به صورت فرضی میبینید که میشه اونو هم شروع هم پایان قلمداد کرد. حالا ربط این به فیلم چیه؟
    صحنه های مختلفی هست مثل: یک عالمه جسد یکسان مرده,تعدادی پرنده مرده,مقدار زیادی گردنبد و …
    اشکال کار کجاس؟ یک اینکه یعنی ما میتونیم با شمردن مثلا تعداد جسد های اون زن که اتفاقا زیاد هم نیستن بفهمیم این به قول شما چرخه چند دور هست که داره اتفاق میوفته. مثلا ۱۰ بار ۲۰ بار و …
    که خوب این دیگه اسمش چرخه نیست چون از جایی شروع شده و لطفا نگید به من که قرار اینقدر ادامه پیدا کنه تا کل سطح کره زمین رو از اجساد پر بشه که خیلی مسخرس !!
    ابنها ایراد های منطقی هستن که اصلا نمیشه ازش چشم پوشید.
    مثلا دقت کردید اگر قراره هر دفعه همه اتفاقات تکرار بشن پس باید تعداد هر اتفاق مساوی باشه؟ اگر اینطوره چرا تعداد پرندگان مرده چیزی حدود ۱۰ تاس ولی اجساد اون زن بیش از ۲۰ تا و تعداد گردنبند های توی گودال که انگار ۵۰ رو رد کرده!
    این ها اصلا اشکالات گمی نیستن!

    مورد دیگه اینکه آقا اصا حق با شماس این یه چرخس. حالا سوال من. دقیقا تا چه شعاعی این چرخه هست؟ منظورم چیه؟منظورم اینه که آیا قراره فقط ادما تکرار بشن؟ انگار هیچ وقت شب نمیشه تو این داستان پس یعنی خورشید و ماه دیگه نمیگردن اینجا و اینکه اجساد انگار شروع نمیکنن به پوسیدن و قدیمی ترینشون با جدید ترین یه شکله! این یعنی بعد از n زمان مشخص قراره تعداد جسد های توی اون قایق به بینهایت برسه. چون از قرار معلوم نا فاسد شدنی تو کاره نه شب و روزی! قراره فقط جسد ادم رو ادم اضافه بشه و ۲۴ ساعتم روز باش که این واقعا خنده داره.

    *******
    نظر من درمورد داستان فیلم:
    این شاید اتفاقات جریان دار توی ذهن اون مادر هست و شاید خودمادر هم اوتیسم داره و میدونید که بیماری اوتیسم اسم دیگرش درخود ماندگی هست و میشه اینجور تفصیرش کرد که شخص اوتیسمی درون یه حبابی زندگی میکنه. یکی از خصوصیات افراد اوتیسم علاقه بسیار زیاد به تکرار هست…(خودتون مطالعه کنید)

    نظریه دوم هم دقیقا همون چیزی که خانوم zohre داخل کامنت ها گفتن.
    این دختر بعد از تصادف میمیره و بخاطر گناه,عذاب وجدان یا حالا هرچی که اسمش میزارین وارد یه برزخ عذاب اور میشه که قراره با همون اعمال گدشته خودش تا ابد مجازات بشه.
    همونجور که اساتید میگن توی جهنم اون چیزی که عذاب میده آدمو اعمال خودش هست نه یه چیز خارجی و اینکه جهنم پایان نداره و تا ابد هست

    • پوریا گفت:

      همه نظرها رو خوندم اما نظر شما دقیق تر و انگاری درست تر بود .به نظر من هم میخواد درون یه بیمار اوتیسمی رو نشون بده .

    • jalal گفت:

      دوستان این که فیلم را نمیشه فهمید دلیلش اینه که هنوز ما یک چرخه کامل را ندیدیم.چرخه ای که جس تبدیل به قاتلی میشه که گلوی سالی را میبره و به زن سالی چاقو میزنه.به نظر من جس اول فیم که گرگ رو بقل میکه کاملا با جسی که در اخر فیلم گرگ را بقل میکنه متفاوته.

    • ماری گفت:

      جالب بود نظرتون…ولی در یک محیطی که توش هیچ منطقی وجودنداره دنبال منطق و علمی کردن مسایل نگردید مثلا تو بهشت هوا خوبه در حالیکه نهرعسل وجودداره و میدونیم که نهر عسل با قوانین فیزیکی ما یعنی باید داغ باشه …..

    • محسن ب گفت:

      این که عدد ها به هم تفاوت دارن نشون میده که جس سعی داشته تو روند تغییر بده و بعضی جاها موفق شده
      اما کلیت ماجرا رو نمیی تونه بهش دست بزنه
      یه ورود به دنیا ( کشتی ) و یه خروج
      این رو هیچ کارش نمی تونه بکنه

  29. Hossein گفت:

    با سلام،
    همه نظرات رو خوندم ،به نظرم نقد خانم zohre و aleejoon بهترین و کاملترین بودند

  30. سارا گفت:

    آخرای فیلم جس ,جنازه خودشو تو ساک میزاره و تو صندوق عقب ماشین, اما بعد از تصادف اونی ک پخش زمین شده همونیه ک تو ساک بود. این و نفهمیدم شایدم خودشون نفهمیدن چیکارکردن.

  31. پریسا گفت:

    فیلم واقعا عجیبی بود مثل فیلم annihilation (من اول اونو دیدم :)))) ), دقیقا نتیجه ای که ازین فیلم و نظرات گرفتم همونی بود که از فیلم نابودی گرفتم ، گرچه درکش هنوز خیلی سخته چون ما چیزی که درکش فراتر از مغزمان باشه رو نمیتونیم بفهمیم مثل فیلم interstellar که کلی حرف واسه گفتن داشت و مغز ما قبول نمیکرد، این همه بُعد از زندگی برای ما کاملا یه کلمه بیگانه بود! به نظرم این جور فیلما ارزش چندین بار دیدن رو دارن تا مارول! البته که مارول طرفدارای خودشو داره !

  32. علی گفت:

    اقا من نفهمیدم واقعا چرا رفت زنگ درو باز زد مثلا وقتی میدونست ی بار زنگشون خورده یا وقتی ک رفت تو قایق میگفت من این چیزارو قبلا دیدم ولی دقیق یادش نبود همه چیو؟

  33. هجرت گفت:

    سلام به دوستان
    مطمئن هستم همه تا آخرین لحظه ی فیلم انتظار داشتیم که اتفاقی بیفته تا روند تغییر کنه و سیکل بشکنه. اما کارگردان ما رو در سرگردانی رها کرد!
    مشکلی نیست! حلش میکنیم!

    به نظر من دو تا تفسیر میتونه داشته باشه
    که دومی از نظر من قوی تره

    یک اینکه
    بچه ی این خانم اوتیسم داره
    واوتیسمی ها علاقه ب تکرار دارن
    و از طرفی اوتیسم جنبه ی وراثتی هم احتمالا داره
    پس این زن هم دچار یک اختلال روان پزشکی ه
    و اینها ذهنیات ش هستن
    خود اوتیسم چی معنا میشه؟
    درخودماندگی
    و حتی اگر این زن دچار نباشه و ذهنیات نباشن، شاید نویسنده میخواسته درون بیماری اوتیسم رو نمایش بده

    دوم
    برمیگرده به اون افسانه ای که بهش اشاره میشه

    در افسانه های یونان، سیزیف بخاطر فریفتن «مرگ» محکوم میشه به یک تکرار ابدی

    در این فیلم هم جس بعد از تصادف، با راننده (مرگ) به ساحل میره و وقتی از ماشین پیاده میشه قسم میخوره که برمیگرده اما زیر قولش میزنه و برنمیگرده
    پس دچار یک تکرار ابدی میشه. محکوم به این مجازات

    در هربار، اگر به ماشین برمیگشت، هرگز وارد کشتی نمیشد و این اتفاقات براش تکرار نمیشد

    حالا چرا برنمیگرده؟؟

    سه تا جواب داره
    یکی که فلسفی تره اینکه «مقدرات» غیرقابل تغییرند و شاید یکجورایی جبر رو نشون بده

    دوم که قابل درک تره علاقه ی هر نفْس بشری هست به حیات! و فرار از مرگ. چنانکه در صحنه‌ی زندگی جس، اونجایی که مشغول رانندگی هست، شما تابلویی میبینید با این نوشته: please return. لطفا برگردید( البته میشه هم کاملا برعکس این تفسیرش کرد. که زندگی داره به جس پیغام میده goodbye, please return یعنی خداحافظ ،لطفاً به تاکسی برگرد و خودت رو نجات بده. چون اعتقاد به حیات ابدی پس از مرگ وجود داره. اما ماندن در دنیا برای ابد، جز یک تکرار دردناک چیزی نیست)

    اما شاید جواب دوم، خیلی ساده تر باشه
    جس قبل از پاسخ به گِرگ که «میای؟ » نگاهش به هِدر میفته
    هدر کیه؟؟ رقیب عشقی جس در مورد گرگ!
    و میگه «آره میام»

    پس مجازات ش شاید به خاطر این پیروی از نفسانیت ش و فریفتن یک امر ماورایی (مرگ) باشه

    که البته در هر بار تکرار داستان، شما میبینید اولین کسی که حذف میشه و از داستان زندگی جس خارج میشه، هِدر هست

  34. هجرت گفت:

    در مورد نظر دوستان راجع به بعضی نقص منطق های داستلن یا غیرواقعی بودنش هم باید گفت که خیلی طبیعیه که کارگردان برای جذب مخاطب، غافلگیر کردنش، ایجاد جلوه های بصری و معنایی خاص و شوک برانگیز، قید یکسری چیزهایی رو بزنه. مثل منطق تعداد جسد و گردنبند و…!
    اگر بخوایم دنبال منطق و رئالیتی صددرصد تو داستان ها باشیم که گاف زیاده
    مثلا فقط یکیش، اونجا که جس ویکتور رو اونقدر آروم میکوبه به دیوار و بدون سرو صدا و آخ و فریاد، یه میخ گنده میره تو گردن ویکتور!! چرا به غیرواقعی بودن این گیر نمیدین؟!

    یا اصلا جواب بدید که چرا در اولین سیکل( که البته اینی نیست که فیلم نمایش داده)، ما یک جس قاتل داریم؟؟ چی شده که فهمیده باید همه رو بکشه؟!

    • محسن ب گفت:

      غیر واقعی نیست
      اون یه میله نگهدارنده فلزی هست که احتمالا طی یه حادثه شکسته شده
      بعد از اینکه ویکتور سرش رو از اون می کشه بیرون می تونید کامل ببینید و بررسی کنید
      فوق العاده خطرناک و تیز هست و از قسمت پشت گردن و دقیقا زیر جمجمه وارد سر ویکتور میشه
      اتفاقا این سکانس رو فوق العاده دقیق طراحی کرده به نظرم

  35. Asal گفت:

    من همین الان این فیلمو تموم کردم و واقن نمیدونم راجبش چی بکن حتا نمیتونم هضکش کنم همش منتظر بودم از خوابی چیزی بپره اما نبود ویه جورایی انکار سر و ته نداشت

  36. سمانه گفت:

    بچه که بودم همیشه با خودم می گفتم خوب الان خدا می دونه من میخوام چیکار کنم، مثلا می دونه الان من آروم آروم می رم ولی یه دفعه می خوام بدو بدو برم. بعد فکر می کردم حتما خدا از قبل می دونسته که من یه دفعه تصمیم می گیرم برا غافل گیر کردن خدا بدو بدو برم بعد هی فکرم رو ادامه می دادم حتما خدا می دونست من می خوام فکر کنم که خدا می دونه که من می خوام یه دفعه بدو بدو برم و الی آخر
    یه جورایی یاد این افتادم
    و بک گراند ذهنی من من رو به این برداشت کشوند که فیلم داره به جبر اشاره می کنه
    هر کس ممکنه بر اساس پیش زمینه های ذهنی که داره برداشتی بکنه

  37. سمانه گفت:

    ضمنا قسمت های مختلف فیلم خیلی خوب به هم ربط داده شده بودن و شکستی و قطعی وجود نداشت الا آخر فیلم که جس در حال رانندگی بود ولی بعد از تصادف جسی که تو صندوق عقب ماشین بود پشت فرمون بود
    من این جا رو درک نکردم یه طورایی قطع شده بود و انسجام فیلم رو به هم زده بود

  38. محمدرضا گفت:

    فیلم مضخرف و بی سروتهی بود که هیچ پیغام و هدفی نداشت، فقط یک دور باطل از اتفاقات عجیب در بستری غیرطبیعی رو نشون میداد ، یا میشه گفت فیلم بیانگر دور باطلی از اتفاقات بود که در یک ذهن مریض ساخته شده ،آدم نمیدونه با این فیلم باید متوجه چه چیزی بشه ، یکی از فیلمهایی که نباید دید یا ارزش دیدن نداره به نظر من همین فیلمه

  39. arman گفت:

    اگه فیلم های این مدلی رو پیشنهاد کنید ممنون میشم

  40. Reza گفت:

    این فیلم رو سه مرتبه نگاه کردم تا جریانشو متوجه بشم. به نطرم این فیلم داره دو نکته رو اشاره میکنه. نکته اول: اشاره به زندگی چندگانه یا عالم زرع داره که میگه آدما به دفعات یه زندگی رو از تولد تا مرگ تکرار میکنن. برای تمام شخصیتای فیلم (به جز جس که در ادامه توضیح میدم) این ماجرا رخ میده و بعد از اینکه مردن دوباره زندگی رو تکرار میکنن و ممکنه در زندگی جدید تغییرات اندکی رو ایجاد کنن ولی در نهایت همون اتفاق میفته(اشاره به فلسفه جبر و اختیار) و می بینیم که مثلا سالی یه بار توی سالن تئاتر می میره و یه بار روی عرشه ولی عاقبتشون تغییر زیادی نداره.
    نکته دوم: اشاره به همون داستان افسانه ای یونان داره که اکثر دوستان اشاره کردن و جس پس از تصادف و نپذیرفتن مرگ وارد چرخه تکرار میشه. اما قسمت عذاب آور برای جس اینه که در این حلقه های تکرار خود قبلی و بعدیشو می بینه در حالیکه هیچ کدوم از آدما این اتفاق براشون نمی افته و فقط در لحظه مرگ ممکنه خود قبلیشونو ببینن (مثل سالی).
    یک اتفاق دیگه هم که رخ میده اینه که در لحظه ای که جس توی قایق خواب میره در واقع مغز اون هم ریست میشه و وقایع قبلی رو یادش نمیاد وگرنه وارد کشتی نمی شد و ماجرا هم تکرار نمیشد.

  41. محمد گفت:

    سلام دوستان
    منم مثل دوستان چندین بار این فیلم رو دیدم و بعد از چند ماهی که ندیده باشم دوباره نگاه میکنم
    این فیلم به به اون تفکراتیم پاسخ داد که سخت بود برام باهاش با کسی صحبت کنم و در اوج نا امیدی فهمیدم که فیلم ساختن در مورد این تفکر من که فکر میکردم فقط مال خودمه و فهمیدم که آدمهای زیادی هست که در گیر این ابهام هستند.
    داستان این فیلم موضوعی رو در بر داره که ما ها بارها و بارها با خودمون در موردش فکر کدیم و دنبال جوابش بودیم ..مثلا چطوری میتونم سرنوشتم رو تغییر بدم؟ یا اگر فلانی از اون راه نمیرفت الان زنده بود . سا شاید اگر اون تصمیم رو نمیگرفتم الان دوستم زنده بود و …
    این فیلم بیشتر از این آخوندا و اسلام و هرچی مسلمونه به من درس خداشناسی داد .
    ماسرنوشتمون مشخص شده قابل تغییر نیست و راه هایی که فکر میکنیم راه فراره رو در سرنوشت ما تکرار شده و بسته شده .
    و در آخر چرا نقش اصلی همون جس از مثلث رهایی پیدا کرد چون قبول کرد که باید خودش رو به سرنوشت بسپاره .. در ضمن اون به خاطر گنها به این عذاب گرفتار شده بود ..گناه کودک آزاری ..اون فکر میکرد مقصر کشته شدن پسرش خودشه که بعد از همراه شدن با سرنوشت فهمید که مرگ پسرش غیر قابل جلوگیریه و نمیتونه تو سرنوشت تغییری ایجاد کنه پس تصمیم گرفت که بدون توجه به این مسائل ادامه بده و مرگش رو پذیرفت …

  42. شیرکو گفت:

    عالی، بینظیر، ناااااب، پرسش برانگیز.

  43. محمد رضا گفت:

    با سلام
    با احترام به نظر نویسنده محترم مقاله باید عرض کنم که در روند داستان چند ابهام وجود داره که برای بیننده باید مشخص شود.
    ۱- پسر بچه مبتلا با اوتیسم است که عقب ماندگی ذهنی نیست. بلکه یک اختلال محسوب می شود. همین مسئله در کمک به تکرار چرخه تاثیرگذار است.
    ۲- مرگ پسربچه توسط مادر در داخل خانه اتفاق می افتد. دلیل این امر زمان ساعت مچی مادر و داخل کشتی و داخل خانه است که ساعت ۸٫۲۰ را نشان می دهد.
    ۳- راننده تاکسی که بدرستی همان مرگ است در صحنه تصادف از پشت سر مادر به صحنه می نگرد. در حقیقت این صحنه صرفا برای تنبیه مادر است تا با راننده به میعادگاه برود. اما مادر که پذیرای این واقعیت نیست چرخه را ادامه می دهد. پسر بچه پس از ریختن رنگ داخل اتاق با کتک زدن مادر فوت کرده.
    ۴- مادر و بقیه گروه که در قایق دچار طوفان شدند بجز یک نفر که پس از طوفان گم شد همگی مردند.

  44. حسین گفت:

    جریان فیلم چیه من همه نظر ها رو خواندم ولی نفهمیدم مثلاً میخواد چی به آدما یاد بده آخر مرده نمرده من هیچی نفهمیدم کسی نیست درست یاد بده که چی شده

  45. ریحان گفت:

    من مشکلم اینه ک نفهمیدم زنه مرد یا ن واینکه اون همه جس توهم هستن یا ادمِ واقعین؟ مثلا جس تو پایان فیلم که اون جسِ با لباس رنگ آبی شده رو میکشه خب الان جسِ اصلی، واقعا ادم کشته یا روح یا یه توهم رو کشته؟ کیو کشته؟ و اون اخرش دکتر ها دارند اون جس رو درمان میکنند پس ینی نمیتونه روح باشه پس ممکنه ک تکرار دقیقا ازونجا شروع شده باشه. ک اونجا مرده و روحش وایساده بالا سرش چون دقیقا رنگ فیلم اون لحظه عوض میشه و ازونجایی ک روحه پس اونهمه جس منطقی میشه.و شایدم اونی ک وایساده روح نباشه و میخواد ب کشتی برگرده تا جلوی مرگ پسرشو بگیره چون راننده بش میگه پسره مرده و هیچکی نمیتونه برش گردونه و همون موقع دختره میگه برگردیم کشتی شاید ب نظرش میتونه برش گردونه ولی در نهایت وارد چرخه میشه. البته من حین فیلم حس کردم این جس یه جورایی تو تحیلات بچشه.برا همین بچش عادی نیست و این جس رو میبینه. ب هرحال الان چندتا تئوری مطرح شد ولی بازم جواب اصلی پیدا نشد.

  46. میلاد گفت:

    سلام ..پسر جس مرده بود و خود جس هم در سانحه قایق مرد ..چون جس نسبت به پسرش احساس گناه داشت هی تکرار میکرد که شاید همه چیرو بهتر کنه تا شاید بتونه مادر بد بودنش جبران کنه ..راننده تاکسی هم عزرائیل بود میخواست که جس ببره ولی جس اسرار داشت که دوباره تکرار کنه که در اخر فیلم هم میگه قول میدم..دختره که گم شده بود در واقع زنده بود…در مورد این که به یاد میاورد یا می فهمید یا نمی فهمید بلاخره جس بعداز مرگ پسرش روانی و مرده بود …همه اخطلالات در طول تکرار طبعیی است

  47. هادی گفت:

    سلام
    هر ماه یه بار این فیلمو میبینم چون سلول‌های مغزمو به چالش میکشه خیلی خوبه

  48. ایمان گفت:

    اون کشتی اصن چرا کلا خالی بود؟یا سوختش چی؟

  49. وحید گفت:

    کارگردان و فیلم نامه نویس خوب و قوی یکی از موهبت های بزرگ برای بشریت اند..

  50. سپهر گفت:

    فیلم قشنگی بود و نقد خوبی بود ، نظرات دوستان هم جالبه ، به نظر من predestination تو این ژانر کار قوی تریه

  51. ماه گفت:

    به نظر من جس مادر بدی بوده و با اون تصادف خودش و پسرش میمیرن و روحش وارد برزخ جهنمی میشه که مدام یه کارهایی رو تکرار میکنه بخاطر عذاب وجدانش که مادر خوبی نبوده، یه سکانس هم به گرگ میگه پسرم اوتیسم داره و من باید هرروز یه کارهایی رو مدام تکرار کنم تا از دستش ندم…

  52. بهناز گفت:

    سلام. من این فیلمو الان دیدم و خواستم برداشتمو بنویسم به نظرم جس تو همون تصادف صبح فوت کرده ولی پسرش زندس چون اکه پسرش میمرد ماباید کنار روح جس روح پسرش رو هم میدیدیم که راننده تاکسی یا همون فرشته مرگ ببردشون. بنابراین جس یه کورسوی امیدی تو دلش حس میکنه و ناامیدانه تلاش میکنه با فریب دادن فرشته مرگ برگرده به ابتدای لوپ و اینبار اشتباهات قبلی رو تکرار نکنه و یا بهتر با پسرش رفتار کنه و با اینکارها از مرگ یا اسیب دیدن پسرش جلوگیری کنه ولی با توجه به تعداد لاشه های پرنده های تو ساحل یا جسد دوستش سالی هربار یا یادش میره یا خطایی میکنه که اون اتفاقها بالخره میفته اشاره به سرنوشت محتوم بشر! شاید پیام “لطفا برگردید” توجاده هم اشاره به همین داره که به جس پیام میده تقلاهات بی فایده اس و لطفا برگرد و سوار تاکسی شو… ولی جس به شکل کابوس واری امید داره و فکر میکنه به قیمت فریب فرشته مرگ و سرنوشت و یا به کام مرگ‌فرستادن دوستاش میتونه برگرده. پسرش و زندگیشو نجات بده..
    درکل جز فیلمهایی هست که باید دید ولی خیلی غم انگیز و هولناکه شاید شماهم حس کرده باشین ولی به نظرم رنگ و تم پس زمینه فیلم تقریبا شبیه حالتیه که معمولا تو خواب میبینیم و این میتونه تو ذهن مخاطب بیشتر تاثیر بذاره چون تقریبا همه کمابیش این تم خوابها یا بهتره بگم کابوسها رو تو زندگیشون تجربه کردن پس بیشتر با جس همذات پنداری میکنن و دردناک بودن اون لوپ و چرخه عذاب آور و اینکه جس بخاطر علاقه مادری و یا حب حیات هرروز مجبوره اون کابوس رو تحمل کنه تا برگرده و فرزندش رو زنده ببینه و تلاشی هرچند ناموفق برای دقیقه ای بیشتر زنده نگه داشتنش بکنه رو بیشتر درک میکنن!!

  53. فریبا گفت:

    تا بحال فیلمی به این چرتی مزحرف ندیدمهی بچرخ برو سر جا اول که چه چی رو میخواد برسونه جز اینکه ما چه احمقایی بودیم که تا اخرش دیدیم

  54. Amir__sayadi گفت:

    سلام
    وقتی که فیلم مخاطب رو مجبور می‌کنه به زوم کردن رو ریزه کاری ها
    پس همون نظر aleejoon که ریزبینانه بود قابل قبول تر هستش…
    این فیلم تعریفی از بیماری اوتیسم و درخودماندگی رو میخواد به نمایش بگذاره
    مانند فیلم پدر که تعریفی از بیماری آلزایمر هستش….

  55. مهدی گفت:

    سلام وقت بخیر
    من تازه خیلی اتفاقی این فیلم رو دیدم ، جالب که کارگردانش غالب اثارش در رده Bدسته بندی میشن ولی این اثرش متفاوت تر و خوش ساخت تره ، دیدنش به سینما دوستان توصیه میشه . . .
    و اما نکته جالب ، من خیلی از کامنتارو خوندم ، اشارات و تحلیلهای عزیزان خیلی جالب بود ، بیشتر زاویه دید های مختلف مخاطبها قشنگ بود ، ولی یه جای دورتر از کاراکتر اصلی و درگیریش در این حلقه و لوپ بی انتها ، جس به عذاب وجدانش اشاره میکنه ، گاهی انسان باید رها کنه ،بگذره توی زندگی، نگه داشتن اتفاقات بد و گیر افتادن داخلشون ،اسیبهای بزرگی و برگشت ناپذیری به شخص میزنه ، میخوام بگم ، یه جاهای وسط فیلم من به این نتیجه رسیدم جس برای رهایی از این چرخه بی انتها باید خودش رو قربانی کنه ، باید خود جس اصلی رو بکشه ، همه ی جس هارو ، این راه فرار از این چرخس ، باید خودشو بکشه . . .
    و اینکه تمام هنرها به خودی خود یه جهانن ، اما تفاوت سینما گرداوری این هنرها در یه مدیوم به اسم سینماس (هنر هفتم) ، با بهره گیری از باقی هنرها خودش به یه اتفاق عظیم منجرب میشه ، بخاطر همین شاید واقعا” تاثیر گذارتر و فرهنگ ساز تر باشه به تعبیری . . ‌.

  56. رضا گفت:

    چرت ترین فیلمی که‌‌تو عمرم‌‌ دیدم ، ربطی به نگاه سطحی‌ بنده نداره و‌ دوستان همچین تعریف میکنن انگار جزو فلاسفه هستن ، خلاصه اگر دوست دارین ۲۰ مین یه فیلم رو ببینین بعدش هی تکرارو تکرار و تکرار این فیلم رو ببینین ، نمایش یک سناریو‌ ۲۰ دقیقه ای از دوربین های مختلف ، کسل کننده تا دلتون بخوا

    • محسن ب گفت:

      سلام
      سلیقه شما قابل احترامه دوست عزیز
      خیلی ها رو می شناسم که از دیدن این فیلم ها هیچ لذتی نمی برند.
      حتی گروهی هستند که فیلم علمی تخیلی یا ماورایی نگاه نمی کنند.
      همه ریاضی دوست ندارند و زیست و شیمی و فیزیک و یا علوم انسانی رو می پسندند.
      این به معنای چرت بودن فیلم نیست
      برای سلیقه شما فیلم مناسبی نیست
      و البته کسی نمی تونه شما رو متهم به نگاه سطحی کنه
      این صرفا یه سلیقه است

  57. نام گفت:

    لطفاً اول متن اصلاح کنید بچه اش دارای سندروم بود، نه عقب افتاده ذهنی

  58. مهسا گفت:

    میبنین اینه تفاوت بارز دین ما با بقیه دین ها اونا باور دارن سرنوشت غیر قابل تغییره و هرگوهی هم بخورن همینه ولی در حقیقت ما هزاران خط ریلی سرنوشت داریم بسته ب هر عملمون مسیرمون عوض میشه پس دست از تلاش کردن برندارید

  59. وحید گفت:

    بنظرم آغاز داستان یا چرخه !!! اونجایی هستش که جس خانه دار عصبانی و خسته شده از حال و روز پسرش و بچه رو میزنه … پشیمانی از این عصبانیت لحظه ای ، و تلاش برای جبرانش داستان فیلم رو جلو می‌بره .
    خیلی جاها پشیمانی سودی نداره و هر کاری هم بکنی اتفاقی که نباید ، افتاده …(احتمالاً اون اتفاق در اینجا کتک زدن منجر به مرگ بچه باشه ؟؟؟)

  60. Abbas گفت:

    سلام و وقت بخیر به همه ی دوستان
    باید بگم که ،نظرات خیلی از دوستان رو خوندم و سعی کردم به دنبال منطقی ترین پیام ها باشم ، و اینکه خودم به یک جمع بندی معقول برای خودم رسیدم و امیدوارم برای شما هم معقول باشه چون تنها راه رهایی از فکر نکردن راجب این فیلم پیدا کردن یک دلیل منطقیه

    به نظر من فیلم از جایی شروع میشه که به خاطر عصبانیت مادر از شرایط و کتک زدن پسرش در ساعت ۸:۱۷ دقیقه پسرش از دنیا میره و عصبانی و شوک زده از خونه ش خارج میشه که برسه به قراری که با مرد قایق ران داره برسه که تو راه با یه پرنده تصادف میکنه اول و بعدش هم با کامیون و روحش از بدنش جدا میشه و اون لحظه فرشته مرگ میاد که اونو با خودش ببره ولی در انتهای راه جس فکر میکنه میتونه پسرش رو برگردونه و فرشته مرگ رو گول میزنه وبهش قول میده که برگرده و پیش دوستاش میره ودر طول مسیر اون اتفاق برای قایقشون میوفته و وارد کشتی میشن که برای بار اول اتفاقی دوستشو میکشو و نفرات دیگه که متوجه میشن مجبور میشه بقیه روهم برای حفظ جون خودش بکشه،نکته جالب اینکه چرخه ی اول از اینجا شروع میشه که با کشتن همه ی دوستاش میفهمه که چرخه ی سوار شدن به کشتی تکرار میشه ،هر دفعه سعی میکنه که جلوی دوستاشو از سوار شدن به قایق میکنه ولی بازم نمیتونه و چرخه به تعداد زیاد به اندازه تعداد گردنبند های افتاده در چاله و جنازه های دوستش هی تکرار میشه و دلیل داشتن حس دژاوو در کشتی همین هستش و در اخر به این نتیجه میرسه که شاید برای از بین بردن چرخه این نیست که جلوی سوار شدن دوستاشو بگیره شاید این باشه که خودشو از کشتی خارج کنه و طبق شناخت خودش از چرخه های قبلی از خوده جدیدش شکست میخوره و به اقیانوس پرت میشه و وقتی بیدار میشه میبینه چرخه از حالت تکرار خارج شده و سریع با حالت دوو میره خونه شون که ببینه پسرش در چه وضعیه و میفهمه دیر رسیده و دوباره پسرش کشته شده و دوباره میخواد چرخه ی دیگه رو شاید فعال کنه و دوباره همون مسیر رو با ماشین میره و تصادف با پرنده و ماشین و گول زدن فرشته مرگ و تکراره دوره وبه امید اینکه دفعه بعد زودتر برسه که شاید پسرش رو نجات بده و هردفعه بازم دیر میرسه وتکرار و تکرا
    علت اینکه تعداد جنازه های دوستش و تعداد جنازه های پرنده ها یکی نیست اینه که چرخه ی اول که درون کشتی هستش برای رهایی از اون ازمون و خطای زیادی میکنه تا به این نتیجه رسید که خودش باید از کشتی خارج شه ولی چرخه ی دوم که تصادفش هستش رو یه بار نحوه قرار گرفتن در چرخه رو یادگرفته
    به بیانی دیگر چرخه اول یا کشتی ،ورود به چرخه رو نمیدونه و همین جور نحوه خارج شدنش روهم بلد نیست و مجبوره ازمون خطا کنه ولی چرخه دوم یا تصادف رو بلده که چی جوری وارده چرخه بشه وازمون خطایی وجود نداره و علت تعداد نابرابر جنازه ی دوستش و جنازه ی پرنده ها اینه
    درکل باید بگم داستان این فیلم برگرفته از داستان یونانی سیزیف هستش که به خاطر عشق به قدرت و جاودانگی خدای مرگ رو اسیر میکنه ولی بعد از مدتی خدای جنگ ،خدای مرگ رو نجات میده وبرای تنبیه اون طبق اعمالش که مربوط به زمان هستش رو به انجام این کار که بالابردن سنگی از پایین کوه به بالا و درانتهای مسیر و لغزیدن سنگ و دوباره افتادن ان است میشود
    و خود جس هم میداند که هیچ امیدی برای رهایی نیست ولی به امید ببخشش و کم کردن عذاب گناه چرخه را تکرا میکند دقیقا مثل سیزیف و تکراره بالا بردن سنگ به قله و به امید رهایی از چرخه

    و اخرین حرف من هم باشه درباره ی اینکه
    طبق قران و احادیث هیزم جهنم ،اعمال خوده افراد هستش،و تصور من این هستش که هرکسی متناسب با عملش و افکارش تنبیه میشه و وارد یک چرخه تنبیه میشود و فرد راهی جز تکراره دوره به امید ببخشش ندارد
    دقیقا مثل سیزیف که زمان را میخواست و در تکرار گیر کرده و هر کس متناسب رفتارش تنبیه میشود
    امیدوارم منظورمو با کلمات مناسب نشون داده باشم
    سوالی باشه ممنون میشم بپرسین

  61. amin گفت:

    بنظرم بهترین تحلیلو خانم parisa کردن کاملا بی نقص و بدون ابهام

  62. محسن ب گفت:

    با سلام به همه دوستان
    فیلم رو دیدم و خیلی پسندیدم
    نقد های این فیلم رو مرور کردم و فقط اینجا … تو پیج جناب دامون بود که نظرها و نقد های مختلف رو خوندم و لذت بردم.
    مثلث ظاهرا از اون دسته فیلم هاست که کارگردان با یه فیلم نامه ای که برای جزییاتش زیاد وقت گذاشته سعی می کنه شما رو توی یه هزار تو ( لابیرنت) به بازی بگیره.
    و به نظر من موفق بوده
    معمولا تماشاگران از اینجور فیلم ها برداشت های مختلفی می کنند که دلایل خودشون رو دارند و خود کارگردان هم چیزی بروز نمی ده و برداشت رو به عهده خود بیننده می زاره
    مثال های زیادی هم هست از این فیلم ها inception یا شاترآیلند و …
    بعد از خوندن نقد ها و نکاتی که دوستان اشاره کردند یه سری نکات رو که جایی ندیدم که بهش اشاره بشه رو اینجا ذکر می کنم امیدوارم بشه یه نتیجه ای ازش گرفت
    بعضی نکات هست که نشون میده جس می تونه چرخه رو تغییر بده اما در جزییات و نه در کل ماجرا مثلا اینها
    -گردنبندی که دور میله پنجره فولادی هنگامی که جس تو قسمت پایینی کشتی پیچیده شده چرا اونجاست ؟؟ چون گردنبند جس می افته اما این یکی پیچیده شده دور میله
    – کشتی از زاویه های مختلف به قایق نزدیک میشه
    یه بار از چپ یه بار از راست … و محل قرار گیری جس روی عرشه موقعی که از روی قایق دیده می شه هر بار متفاوت هست
    – سالی مدل های مختلف کشته میشه .. جسد هایی که روی عرشه هست زخم های مختلفی دارن … یکی روی بازو … یکی توی شکم ووو حتی پلیوری که جس درمیاره و به سالی مییده فقط کنار یه جسد دیده میشه و بقیه جسد ها پلیور کنارشون دیده نمیشه
    – موقعی که جس داره دستخطش رو چک می کنه و اون جمله رو روی کاغذ می نویسه از دو جهت مختلف فیلمبرداری میشه … تو هر کدوم از اونها جس یه مدل خاصی قلم رو دستش گرفته که کاملا متفاوته … به محل قرار گیری انگشت شصت تو دو زاویه فیلمبرداری دقت کنید.
    -بار اولی که جس می خواد سوار قایق بشه وقتی می خواد به گرگ جواب بده که میام به هدر نگاه می کنه و بعد میگه میام …اما صحنه انتهای فیلم بدون نگاه کردن به هدر این کار رو می کنه
    اینها نکاتی هست که تفاوت چرخه ها رو کاملا متذکر میشه و موفقیت نسبی جس رو در اجرای هر کدوم از اونها

    و البته خیلی نکات ریز و درشت دیگه هست که هنوز جوابی براش پیدا نکردم
    – اینکه پلاک خونه جس با شماره اتاقی که تو کشتی داخلش می شن دقیقا یکی هست
    – اینکه میوه ها تو یه صحنه کپک زده و نشون میده حداقل دو هفته تو اون وضعیت بوده
    -اینکه جاسویچی اول چجوری تو کشتی میاد چرا که از جیب جس دوم میفته و به هر حال جس دوم هم تو چرخه زمانی جس اول بوده و جاسویچی اش رو تو طوفان از دست داده
    -توی تصادف فقط یکی از جس ها آسیب می بینه و اون یکی خش بر نمیداره … اگه روحش هست چرا لباسش متفاوته
    -ساعت توی خونه یه لحظه موقع شروع پرخاشگری جس ۷:۱۵ دقیقه رو نشون میده و کل ساعت های تو کشتی ( هم سالن و هم اتاقی که توش گرامافون هست ۸:۱۷
    – چرخه بعضی چیز ها خیلی کوتاه هست ( مثل جاسویچی ) و چرخه بعضی چیز ها دقیقا به بلندی زمان فیلم هست ( مثل گردنبند که تو کشتی می افته و تو خونه بعد از کشته شدن جس خانه دار برداشته میشه )

    – تو یه صحنه دو تا جس دارن با هم زد و خورد می کنن که جزو چرخه هایی که فیلم به ما نشون میده نیست و ظاهرا مربوط به یه چرخه ای هست که ما ازش بی خبریم
    خیلی نکات دیگه که هنوز پیدا نکردم چون فقط دوبار فیلم رو دیدم

    در کل به نظرم کارگردان ما رو یعنی ببینده فیلمش رو به بازی گرفته … حالا یا واقعا این معما و هزار تویی که ما رو داخلش گرفتار کرده جواب داره و انتها داره
    یا اینکه درست مثل جهان داخلی و ذهنی یه فرد مبتلا به اوتیسم ملغمه ای و هزارتویی هست که فی البداهه از ظرف سازنده به راهرو ها و لابیرنت ها اضافه میشه و در آخر به هیچ جا نمی رسه
    اما نمیشه منکرش شد که حل کردن این معما … حتی اگه جواب هم نداشته باشه بسیار لذت بخشه

    • مریم گفت:

      نمیدونم نظرم رو خوندی یا نه!!
      یه توضیح مفصل از تفکرم نوشتم!!
      اینجا فقط راجع به گردنبد که پیچیده میگم!! یعنی هر بار با شکست جزییات بد خودت کمی هوشیار میشی و میتونی خودتو ببینی و کمی مشکلات برات قابل حل تر میشه با اینکه سخت و کلافه کننده است رو دررویی با بدیها و اشتباهاتی که سخت درگیرشونی و ناخداگاه باز انجامش میدی!
      همزمانی ساعت در کشتی و خونه اینو میگه که تو اون کشتی که نماد درون انسان و جنگش با خودش هست که باید درست بشه تا در اخر فیلم که با تفکر به جسد خودش و بچش نگاه میکنه باز فکر ساختنه!!
      لباسش نماد اون شخص هوشیار شده از اشتباهاته!!
      اون گره گردنبند نماد اینه که با تلاش تو زندگی و ساختن خودت میشه اون گردنبند(خوبیها و علایق و نور وجودت و عشق)رو بیشتر نگه داشت!!
      ته فیلم میره که باز بجنگه!
      برای این به تاکسی میگه بر میگردم برای تلاش دوباره در زندگی!!و قول میده

      اون تاکسی و اون راننده نماد مرگ نیست!نماد راهبری که تو رو باز به درون خودت(کشتی)میکشونه و این تویی که تصمیم میگییری آیا دوباره بری با خودت بجنگی یا نه!! میره و قول میده
      دوستان هم نماد خوبیهای انسان و وجوه خوب انسانی توست که هر مرحله تو رو هوشیارتر میکنه!
      تلاش برای خوبی و درست کردن با وجود سختی و چرخه زندگی باز ذره ای به تو کمک میکنه برای هدفت
      با اینکه کمه اما خسته نشو و باز بساز
      ته عیلم نشون نمیده موفق میشه یا نه
      چون میگه با وجود تلاشت قسمتی از زندگی هم هست که اسمش سرنوشته و امکان داره اون مانعت بشه
      یا ببری یا ببازی
      اما لبخند بزن(مثل ته فیلم)باز تلاش کن (سوار شدن در کشتی و ساختن خود)

  63. پیمان گفت:

    این فیلم چرخه زندگی و‌ مرگ که راه فراری نداره و حتی با دونستنش هم‌ شما باز تو چرخه هستی و کارما کار خودش میکنه. توی فیلمم با اینکه‌میدونست ولی چرخه باز براش تکرار میشد

  64. نسیم گفت:

    عالیه این فیلم
    منم وقتی دیدم حس کردم قبلا خودم رو در زمانهایی نجات دادم.

  65. مریم گفت:

    به نظرم این فیلم میگه با اینکه شناخت جزییات ریز بدی در زندگی سخته و دیدن اونها کلافمون میکنه اما نباید از اشتباهاتمون خسته بشیم و دوباره شروع نکنیم!
    با دیدن مرگ پسرش و عاقبت اشتباهاتش داره فکر مبکنه!!
    با اینکه خسته است اما با لبخند در انتهای فیلم باز وارد صحنه میشه که دوباره بسازه!!
    چون در وسط فیلم فهمید که با هر بار پس ردن قسمت کوچکی از اشتباهات قسمت ریزی از زندگی فقط تغییر میکنه و با وجود کلافگی از تکرار بدیها و اشتباهات باز میشه بهترش کرد!! برای این به تاکسی میگه بر میگردم و قول میدم!! یعنی میرم باز تلاش میکنم (اون کشتی نمادی از جنگ انسان با ابعاد وجودی پیچیده انسانه)و دوباره بر میگردم!!
    و اینکه کشتی اول به مشکل میخوره ..میگه راه نجات انسان
    تلاش برای کمک به دیگرانه که باعث میشه تو زندگی دید تو باز بشه و تو جهل خودت گیر نکنی!!
    برای این هر دفعه کمک میکنه به دوستانش و بابدی خودش روبرو میشه (همونجاهایی که خودشو میبینه)تا اونو از بین ببره و دوباره هوشیار میشه و باز فزصت برای تغییر
    باز شکست اما کمی موفقیت و هوشیاری رو میبینه
    و فیلم میگه اگر شکست خوردی دوباره تلاش کن
    و همچنین در انتهای فیلم نگاهی هم به سرنوشت و اون تیکه از زندگی میندازه که دست ما نیست!
    برای این نشون نمیده موفق میشه یا نه!!
    چون منظورش اینه گاهی با وجود مانع سرنوشت یا پیروز میشیم یا شکست میخوریم و این دست ما نیست اما
    باز باید تلاش کرد!!
    به نظرتون درسته استدلالم؟؟یا قسمتی از فیلم که من در نظر نگرفتم حرفامو نقض میکنه؟؟

  66. بهرام گفت:

    بوس ور کوپک گت ورن اولان گت ورن گلن باشلین بیر بیریزی سیکن ۱و۲و۳

  67. محمدعلی گفت:

    سلام

    برای من چند سوال مطرح هست ممنون میشم جواب بدین
    ۱٫چه علتی سبب تشکیل چرخه شد؟بالاخره چرخه که از اول نبوده که یه علتی باعث ایجادش شده.
    ۲٫خیلیا تو نظرات گفتن احساس پشیمانی جس نسبت به پسرش باعث تشکیل اولین چرخه بوده.پس چرا بقیه افرادی که ناراحت میشن چرخه تشکیل نمیدن؟
    ۳٫اون کشتی چطور بدون هیچ مسافر یا خدمه ای یهو وارد ماجرا شده؟
    ۴٫اون راننده تاکسی کی بود؟
    ۵٫خیلیا تو نظرات گفتن خواب جس تو کشتی باعث شده فراموش کنه همه چیزو.اخه چطور یه چرت کوتاه می تونه اون همه اتفاق رو فراموش کنه خودش هم تو تاکسی خوابیده بود ولی فراموش نکرده بود البته بعضیا هم تو نظرات گفتن ما فقط شاهد قسمتی از چرخه بودیم خوب یه چرخه که شروع و پایان نداره چطور فراموش میشه؟
    ۶٫اون جس چرخه اول از کجا فهمیده که باید همه رو بکشه؟
    ۷٫جس تو چرخه گیر کرده بود یا همشون تو چرخه گیر کرده بودن؟
    ۸٫چرا اخر فیلم زخمی رو صورت جس ندیدیم با اینکه زخمی شده بود؟کارگردان سوتی داده؟

    فیلم خیلی جالبی بود از نظرات دوستان و نویسنده استفاده کردم من خودم هم چند فرضیه نسبت به سوالاتم دارم
    فرضیه ۱٫جس همه اینها رو تو خواب می بینه انگار ما داریم رویای اونو می بینیم برا همین تو جریان تصادف هیچ صدمه ای نمی بینه البته باید بگم که تو این فرضیه جس ادم خیلی باهوشیه که خوابی به این تمیزی و درست می بینه….
    فرضیه ۲٫ با توجه به نام مثلث این فیلم و وجود دریا و طوفان عجیب در فیلم من فکر می کنم وارد مثلث برمودا میشن و از ان جاییکه مثلث برمودا ناشناخته هست شاید سبب تشکیل یک کرم چاله شده که چرخه ایجاد کرده و این اتفاقات واقعا اتفاق افتادن….
    فرضیه ۳٫جس وقتی به پسرش عصبانی شده و اونو زده از خودش ناراحت شده و در ذهن خودش رو کشته بعدش تصادف کرده و به کما رفته و اینا رو دیده یا روحش انجام داده….
    فرضیه ۴٫با توجه به اینکه بقیه شخصیت های فیلم جس رو فردی با مشکل روانی می شناسن احتمالا مثل فیلم جزیره شاتر این فرد بعد کشتن بچش دچار توهم یا مشکل روانی شده و با وجود اینکه می دونه به بچش نمی رسه ولی نمی خواد به بن بست برسه و از این رو تو ذهنش مدام چرخه برای رسیدن به بچش می سازه….

    ممنون میشم به سوالاتم پاسخ بدید و بگید کدوم فرضیه باور پذیر تره؟
    خودم که فرضیه ۲ رو دوست داشتم.

  68. Mahdiye گفت:

    سلام
    یه موضوعی ک من نفهمیدمش اینه ک دومین جس از کجا فهمید ک باید بقیه رو بکشه
    اولین جس و دومین جس فقط ی بار همو دیدن اونم موقعی ک ویکتور اومد تازه هیچی هم نگفتن
    جس اولی آخرین جس بود پس دومی از کجا فهمیده؟
    این یکی
    یکی هم اینکه بعضی جاها اصلا لازم نبوده کار های چرخه رو تکرار کنه ولی می‌کرده مثلا با خون رو اینه اون متن رو نوشت

    • SARA گفت:

      دقیقن منم این فکرمو مشغول کرد، اگه تو فیلم دقت کنین، جس به جای تمامی افرادی که جس هستن قرار میگیره و چرخه همه رو میره به جز یه نفر اونی که خون رو صورتش بود، و بدون اینکه کسی بهش بگه باید چیکار کنه خودش شروع میکنه به کشتن بقیه و با چاقو اون دو نفر رو میکشه و در نهایت هم نشون نمیده چه اتفاقی براش میوفته، جس قرار نیس با سوار کشتی شدن دوباره اون اتفاقاتو تکرار کنه قراره بره تو جایگاه اون جسی که رو صورتش خون بود و ادامه بده که تهش بینم چ بشه، و به نظرم برای این براش دژاوو میشد که قبلن وقتی تو کشتی خوابید، خواب این اتفاقات رو دیده بود ، خیلی فیلم جالبی بود، فیلم دنی دارکو هم فیلم خوبیه و تقریبن این مدلیه

  69. سارا گفت:

    فقط میتونم بگم عالی بود ،لذت بردم ،
    دیدم رو نسبت به جهان اطرافم تغییر داد ،احساس میکنم چه قدر خوبه که دنیا واقعی اینجوری نیست ،و میشه از همه ی لحظات لذت برد ،تکرار خیلی طاقت فرساست ،

  70. soroodi گفت:

    چرت ترین فیلم ک تو عمرم دیدم فقط تلف کردن عمر بود 😑

  71. f.r گفت:

    سلام من این فیلم رو تازه دیدم و جالب بود برام شما اگ سریال لوسیفر رو دیده باشید جایی که لوسیفر پادشاه اونجاست یعنی جهنم دارای لوپ های تکراری بود و جالبتر این بود که در اون لوپ ها احساس گناهی که هر انسان داشت براش تداعی میشد بار ها و بار ها و بارها این تشابه تصادفی نیست و جالب تر از اون اشاره به داستان قدیمی و نفرینی که در اون لوپ تکرار میشد این یه نظریه در مورد جهنم هست که همه آنچه که ما انجام میدیم نتایجی رو به دنبال دارند این نتایج می‌تونه در طول زندگی انسان ها هم دیده بشه مثل عذاب وجدان و….
    نکته جالبی که دوست دارم در موردش بگم اینه که با توجه به اعتقادات میترایسم به تناسخ در مورد زندگی در کره زمین این فیلم من رو بیشتر به فکر فرو می‌بره که آیا زندگی ما هم یک لوپ هست یا خیر
    موفق باشید بدرود

  72. سعید گفت:

    به نظر من اگه تو قایق نمیخوابید هنگام ورود به کشتی ذهنش آماده بود که چه اتفاقاتی قراره بیوفته ، جس تو این ادامه چرخه نباید بخوابه و اوضاع رو باید کنترل کنه تا به سلامت از چرخه خارج بشه و بچش زنده بمونه

  73. سعید گفت:

    رمز ادامه چرخه تو خواب جس در قایقه

  74. Roz گفت:

    سلام برداشت من این بود که این فیلم دنیای واقعی رو به تصویر نمیکشه بلکه ذهنیت آدماست و این چرخه که بیننده فکر میکنه در دنیای واقعی گیر کرده در واقع یک چرخه ذهنی چون جس نمیتونه مرگ پسرش رو قبول کنه و به خاطر مادر بد بودن خودش رو ببخشه در نتیجه ما ادما بار هاشده با خودمون میگیم اگر به گذشته برمیگشتم فلان کارو نمیکردم یا فلان کارو انجام میدادم در صورتی که ما درطول زمان بارها با وقایع مشابه برخورد میکنیم و کسی که از گذشته تجربه بدست نیاره همون اشتباهات گذشته و تصمیمات غلطش رو تکرار میکنه بنظرم این چرخه ذهنی جس زمانی متوقف میشد که مرگ پسرش رو میپذیرفت این فیلم میخواست بگه هر چند بار هم بخوای برگردی به گذشته و اشتباهاتتو جبران کنی بازم بیفایدس ما باید خطا ها و رفتار های اشتباه و تصمیمات غلطمون رو بپذیریم دراین صورته که از تکرار اون در آینده جلوگیری میکنیم

  75. M@hdi گفت:

    سلام و درود بر ذهن هایی که هیچوقت به جوابی برای ابهامات این فیلم نمیرسه

    این فیلم رو یکبار دیدم و بلافاصله هم اومدم در این وبسایت و تمامی تحلیل های دوستان رو خوندم، دونه به دونه تا شاید هرکدام بتواند پاسخگوی سوالات و ابهاماتم باشه

    باید بگم که هیچوقت حتی با دیدن چندین بار این فیلم، باز هم به جوابی نمی‌رسید برای آن ابهام ها.
    بعضی از دوستانی که تحلیل کرده بودند، قابل قبول و پذیرا بود برای برخی اتفاقات فیلم ولی نه همه جا.
    از لحاظ متافیزیک و فلسفله، ذهن انسان سریع میخواد مسائل رو حل کنه و جوابی قانع کننده برای خودش پیدا کنه، بخاطر همین سریع میخواد از ناآگاهی و ندانستن بیرون بیاد و چیزی ابهام گونه براش نمونه.

    اگه که برای بعضی ابهامات فیلم، جوابی پیدا میشه و برای برخی دیگه نه، درست آرین و منطقی ترین حالت رو دارید، چرا که نویسنده و کارگردان فیلم تعمدا شما را با سیلی از سوالات و ابهامات بدون پاسخ رها می‌کنند و دقیقا زیبایی این فیلم و فیلم های مشابه این چنینی در همین هست که ذهن شما تا پایان فیلم و حتی بعد از فیلم نیز خود درگیر این چرخه تکرار شده.
    حالا با پایان فیلم این ما هستیم که فریب نویسنده را خورده ایم و تلاش می‌کنیم تا درگیر این چرخه نشویم، بخاطر همین سریعا دنبال راهکار و جواب هایی میگردیم تا خود را نجات دهیم.

    همانطور که گفتم خدمتتون، جواب برخی سوالات میتوان داد ولی برخی دیگر را نه. چرا که پاسخ به یک سوال، خود سررشته ایجاد ابهام در ذهن هست و باعث ایجاد سوال بعدی در ذهن می شود و مغز وقتی رد آنرا میگیرد تا به جوابی پایانی برسید، دوباره متوجه می‌شویم که با آن جواب اولی، نمیتوان به نتیجه رسید، در نتیجه این چرخه نامحدود سوال را برای خودمان ایجاد میکنیم و خودمان را در همان هزارتو گیر انداخته ایم.

    همانطور که اگه کامنت های تمامی دوستان را بخوانید، متوجه می شوید بار هم سوال بدون پاسخ بسیار هست و نمیتوان جوابی برایشان بافت.

    اوج هنر این فیلم در همین هست که کارگردان ماها رو وارد به چرخه کرده و تونسته بی نقص ما رو محکوم به پذیرش چیزهایی کنه.

    خیلی از دوستان در مورد قسمت های مختلف فیلم صحبت کردند و بسیار خوب بود، ولی من برای خودم سوالاتی هنوز موجوده:

    _ فلسفه حضور یک کشتی بدون خدمه و بدون هیچ حرکتی و بدون هیچ فردی چگونه است ؟

    _ اگه این یه چرخه تکرار و تکراره، چرا فقط برای یک نفر هست و بقیه درگیر این چرخه نیستن؟

    و خیلی از سوالاتی که یا جوابی ندارن یا با جواب دادن به اون سوال، وارد هزارتویی از دیگر سوالات میشیم که باز سر و ته فیلم رو نمیتونه جمع بندی کنه.

    اگه بخواهیم از دید فیلم و حس ببینیم، قایق این افراد در نقطه A حضور داره و کشتی هم در نقطه B هست ولی هیچکدوم قابل دیدن نیست مگر اینکه…

    در صحنه ای که جس در کنار جسد های بیشمار سالی دارخخ درگیری دوتا دیگه از خودش رو میبیننه و بعدش قایق رو میبینه، به این نتیجه میرسه و دیالوگ می‌کنه که تا همه افراد داخل کشتی نمیرند، قایق ظاهر نمیشه.
    این متقابل هم هست یعنی همون‌طور که جس داخل کشتی تا همه نمیرند، قایق رو نمی‌بینه و اونایی که داخل قایق هستن هم تا زمانیکه تمامی اعضای داخل کشتی نمیرن، کشتی رو نمیبینن،
    این یعنی حضور دو شی مختلف در یک مکان و محل خاص اما ناپیدا برای همدیگه تا اینکه شرایطی رخ بده

    هیچکس اصلا در مورد حضور یک کشتی و اینکه چی ربطی به سیر داستانی داره صحبتی نکرد و این از همون جاهایی ست که کارگردان به خوبی توانسته ما رو قانع کنه تا از این موضوع رد بشیم و سوالات در قسمت های دیگر برای ما ایجاد شود.

    خیلی از فیلم ها و نویسنده ها این هنر رو ندارند، فیلم واقعا قابل قبول و زیباست اما با موجی از بی پاسخی

    فیلم های توو این سبک هم دوستان گفتن و ارزش دیدن داره چون خودم هم دیدم
    predestination
    سریال dark
    tenet
    Interstellar
    primer

    و خیلی از فیلم های که با جستجو در مورد جابجایی زمان، میتونید از توو سایت های معرف پیدا کند.

    ممنون از وقتی که برای خواندن این متن طولانی گذاشتید. ممنون از توجه و نگاه زیبای تک تک شماها

  76. M@hdi گفت:

    و یه نکته: اعداد و تابلو ها در این فیلم خودشان معانی و حرف دارند که به ظرافت به آنها اشاره شده
    اگه دقت کنید متوجه میشوید پلاک خونه جس عدد ۲۳۷ هست و در کشتی هم میبینیم اون اتاقی که واردش میشن و روی آینه با خون نوشته شده، اتاق ۲۳۷ هست

    یکی از تابلو های داخل خیابان هم در سکانس های آغازین فیلم و هم در پایان اونجایی که جس و پسرش با ماشین در حال حرکت به سمت اسکله هستن که صراحتا نوشته
    goodbye، please return
    خداحافظ، لطفاً برگرد

  77. سعید گفت:

    این چه تحلیلی بود؟
    داستان فیلم رو اینجا بیای تعریف کنید که اسمش نمیشه تحلیل
    تحلیل فرمالیستی بلد نیستید؟
    تحلیل تکنیکال بلد نیستید؟
    خب جمع کنید ببرید اگه این دو تحلیل رو بلد نیستید
    تعریف کردن داستان که نشد تحلیل

  78. بهرام گفت:

    سلام
    می خواستم بگم کسانی که این فیلم رو دیدن و خوششون اومده یه سری هم به فیلم “اطلس ابر” بزنند

  79. علیرضا100 گفت:

    درود
    فیلمی بسیار تاثیرگذار و بینظیری بود.
    زیبایی فیلم با خواندن تحلیل و کامنت های دوستان دو چندان شد. سپاسگذارم

  80. amer گفت:

    این فیلم منو یاد تناسخ میندازه بعد از مرگ زندگی دوباره و در هر زندگی تا درسهاتو نگیری محکوم به تکراری در واقع همه اتفاقات در طول زندگی در جهت رشد ماست و تا از هر اتفاقی درس مورد نظر را نگیریم محکوم به تکرار هستیم انقدر تکرار میشه تا درس مورد نظر را بگیریم

  81. پارسا گفت:

    این فیلم عینا مثل جزیره شاتره.
    اگه ندیدید حتما ببینید

  82. آرسین جینگیل بلا گفت:

    من خوب تونستم اکثر سئوالاتمو جواب بگیرم از کامنت های دوستان بجز اینکه ما در ان واحد چندتا جس قابل دیدن در کشتی داریم بیشترین عددش ۳ بود واسم، ولی ممکنه بیش از اینها باشه.
    اصلا چرا ۳تا مگه نه اینکه همه باید بمیرن تا قایق بیاد پس چرا همیشه ۳تا جس زنده داریم، ۳ اینجا چه مفهومی داره درحالی که دوتا سیکل دیده در فیلم(یکی سالی و داونی با تیر میمیرن و یکی با چاقوی جس صورت زخمی)
    نکته دوم اینه که طبق گفته دوستان راه نجات جس اینه خودشو بکشه تا چرخه تمام بشه و دوجا هست که جس رسما میمیره یکی توی خونه که با چکش جس نقش اول میمیره و یکی توی کشتی که جس صورت زخمیه بدون نقاب با ضربه تبر یه جس میمیره و به داخل اب انداخته میشه
    ( بقیه جس ها خودشون رو میندازن توی اب و به ساحل میرسن) حالا تکلیف این دو جس کشته شد و مرده چیه؟
    آیا از چرخه خارج شدن؟
    بقیه جس ها از کجا اضافه میشن و اینم در نظر داشته باشین ما فقط یه جس داریم که دائم کل چرخه رو طی میکنه و برمیگرده به قایق گریگ.
    نطر من اینه این داستان در سیکل بعدی چرخه دومی هم وجود داره که توی اون سالی قبل پیام دادن به قایق گریگ کشته شده جس صورت زخمی لوازم گروه موسیقی انتهای فیلم رو به قایق برده (چون در یک سکانس داخل کشتی طبلی هست که علامت روی طبل نوازنده های انتهای فیلم رو داره و همین جس یا همه افراد رو قبل ورود به قایق کشته و خودش تنها وارد کشتی شده یا با چند نفر جدید مثلا نوازنده ها وارد کشتی شده و یه علامتش اینه که زنجیر گردنبندش هم گیر کرده به دریچه و نیوفتاده پایین.
    نکته بعدی هم اینه همه جا تکرار سیکل مشخصه مثل تعدد جنازه های سالی در بالای کشتی، تعدد گردنبندها، تعدد جنازه های مرغ دریایی….
    ولی نوشته جس روی آینه اتاق که برگردین به سالن تاتر و رد خون ویکتور روی نرده کشتی و نوشته خونی که روی آینه احتمالا داونی نوشته که جس قاتل هست ناپدید میشه، و تکرار نمیشه،
    به نظر من اینها از ضعف فیلنمامه و کارگردان هست که پایان باز برای فیلمش انتخاب نکرده و برعکس یه پایان پاره پوره انتخاب کرده.
    شاید دلیل امتیاز پایین فیلمم همین هست.

  83. آرسین جینگیل بلا گفت:

    شاید کشتی هم ربطش به داستان همین باشه که این کشتیه نوازنده های اخر فیلم هست که اولین جس داستان این بار با این کشتی به دریا اومده تا شاید با این روش بتونه داستان جوری تمام کنه که اخرش هم خودش زنده بمونه هم پسرش همه رد های خون رو پاک کرده همه جنازه رو پرت کرده داخل دریا همه قایقهای نجات رو انداخته بیرون زنجیرش رو اویزون کرده لبه دریچه که جس بعدی ببینیه گول بخوره و گردنبندشو پرت کنه پایین و فقط جنازه های سالی رو یادش رفته معدوم کنه (انسان جایزخطا و فراموشیه لابد ییادش رفته شونصد جنازه بالای کشتی هست و ممکنه بو بگیرن و همه بفهمن شایدم غذا گذاشته واسه مرغای دریایی جون یکیشونو کشته و جوگیر شده احساس عذاب وجدان کرده)

  84. آرسین جینگیل بلا گفت:

    یه چیزی هم الان یادم اومد گفتم در انتهای حرفام بگم،.
    اصلا کاری ندارم که یه جایی از فیلم گریگ با گشت ساحلی حرف میزنه میگه ما توی طوفان موندیم و گشت ساحلی هم انگار طبیعیه مطلب و نمیاد کمکشون؟
    اصلا اوکی، فرض میکنیم گشت اومده و همه اینا مردن بجز هِدِر که توسط گشت و نیروی امداد نجات پیدا کرده و بخاطر همینم بعد طوفان حذف شده از گروه،
    مگه همه جس ها نمیگن باید همه بمیرن تا قایق دوباره بیاد و نیابد بذارن بقیه دوباره سوار شن و نجات پیدا کنن،
    پس چرا جس ها افتادن به جون هم و همدیگرو میکشن؟ کافیه مثل چند تا ادم یا روح سرگردان متمدن یا هرچی یه بار رودر رو شن باهم، به هم توضیح بدن چی شده، و کمی همکاری کنن باهم که حالا اگر خواستن بقیه رو بکشن یا در نهایت برای دلیل ورود مجدد قایق ۳تا جس یا دوتا جس زنده باشن فقط ، یا هرچیزی کمک کنن بهم
    (یا مثلا یکی بره پای پله ها استقبال گروه جدید یکیشونم وسایل پذیرایی اماده کنه)
    در کل فیلمش چون ساختار شکنی کرده بود و در انتها قهرمان فیلم یه شکست خورده و بازنده مطلق میشد کمی متفاوت بود با فیلمهای دیگه(نمیگم موفق چون خیلی سوتی داشت فیلم که بعضی ها شو گفتم در کامنت های قبلی) ولی بحز این واقعا فیلم ضعیفی بود و خودِ من اگر بخاطر توی ترافیک موندن هرروزم و عادت به فیلم دیدن توی ترافیکم نبود نظرم اینه که این فیلمِ مثلث فیلمی نیس که ارزش بیش از یک بار دیدن داشته باشه

  85. رز گفت:

    من اومدم نقد فیلم رو بخونم چون به نظرم فیلم مسخره ای بود اومدم ببینم در موردش چه نقدی شده، فقط شبیه کابوس بود همین، همش منتظر بودم یه راههی پیدا بشه که از چرخه بیاد بیرون، مثلا کشتی رو منفجر یا غرق کنه نمیدونم. شایدم همشون مرده بودن و روح سرگردان بودن که نمیتونستن بیان بیرون، مثل سریال لاست که بی سرو ته بود، به نظرم چون اعتقادات غربی ها با ما فرق داره درک فیلمهاشون در مورد روح و این چیزا برای ما مشکله، به هر حال من بلافاصله فیلم رو دیلت کردم.

  86. تارا گفت:

    سلام خواستم بگم مزخرف ترین فیلمی بود ک دیدم
    این فیلم رو ی عنوان ی فیلم مرموز و پر رمزو راز معرفی میکنن درحالی ک رمزو رازی نداره و خیلی تخیلیه
    بنظرم افرادی که واقعا فیلمایی با سبک های معمایی دوست دارن مجذوب همچین فیلمی نمیشن

  87. مهسا گفت:

    برامن یه سوال پیش میاد تو این چرخه اون کشتی که داشت میرفت کی ملوانش بود؟ چرا هیچکس نبود اونجا؟ ینی اون کشتی ام ساخته ی ذهن جس بود؟

    • آرسین جینگیل بلا گفت:

      مهسا جان من گفتم این فیلم سوتی خیلی زیاد داره
      مثلا موزهای داخل سالن که میگندید و دوباره تازه میشد و یکیشو میخوردن کشتی که از دودکشش دود میومد یعنی موتورخونه‌ش فعال بود سرعتش کم و ریاد میشد که بتونن مسافرای قایق سوار شن ولی خدمه نداشت و ……
      در کل فیلنامه بدی نبود ولی فقط کارگردان به این توجه کرده بود که هراتفاقی میوفته بگه اینم تو چرخه تکرار هست حالا از کجا وارد چرخه شده واسش مهم نبود

    • حیدر گفت:

      از این فیلم میشود به جنبه های گوناگونی نظریه داد،به نظر بنده این اتفاقات در این چنین فیلم هاچون با روح وجسم وادراک مرتبط است،
      میتوان اعتقادی تحلیل کرد،از کشتی مثال شتری است که درخانه همه خوابیده
      زمان مرگ کسی وقتی میرسه در یک موقعیت فراطبیعی قرار میگیره و سعی در خلاص شدن از دام مرگ برای بقای زندگی وخانواده است که چنین چیزی اصلا اتفاق نخواهد افتاد ،چرا یک شخص به دفعات می‌میرد ودر کالبدی دیگر زندگی می‌کند مرگ واقعی زمانی رخ می‌دهد که به رشد وتعالی رسیده باشیم
      انسان باهر بار مرگ تلنگری از دیدمثبت یامنفی به خود می‌زند
      جمله معروف شهیدا زنده اندوشافع روز جزا رو شنیدیداین یعنی در زمانی وبعد دیگری با علم وآگاهی وشخصیت ملکوتی در حال زندگی کردن است وقدرت ارتباط با هر شخصی که به اذن خداوندچه در حال خواب وچه درحال بیداری چه از نظر فیزیکی وچه از نظر روح برقرار کنند
      یک انسان می‌تواند در چند بعد ودرجنسیتهای مختلف سیر کند
      با فریب دادن ذهن از روح وجسم شخص بازیگر رادرمکانی فراطبیعی بنام برمودا قرار می‌گیرد که زمان ،مکان وتغییر معنا ندارد انگار درخلع باشد وهیچ راهی برای گریز نداردجز مرگ یا میشه گفت طلسم سیاه برای زندگی عذاب آور

  88. ناشناس گفت:

    خیلی از تاریخ پخش این فیلم گذشته ولی میخواستم درمورد این بگم که تنها دلیلی که جس نمیتونست از اون چرخه خارج بشه خودش بود جس حتی اگه مردن پسرش رو بخواطر خوابیدن تو کشتی یادش میرفت اما تکرار شدن تاریخ رو میدید درسته؟بار ها خودش رو دید اما یکذره هم نخواست مثل اون جس های دیگه رفتار نکنه و ازین چرخه خارج نشه واقعا تمام اعصاب خوردیم بخواطر این بود وگرنه نکات فیلم منو شگفت زده کرد

  89. جواد گفت:

    الان که این و می‌نویسم تقریبا ۱۰ سالی از ساخت این فیلم میگذره. ولی در کل فیلم اسرار آمیزی بود و وقتی فیلم تموم شد دیدم این جمله چقدر برای این فیلم مناسبه: یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایانه

  90. امین گفت:

    فیلم فوق العاده خوب ،لذت بردم حقیقتا از طریق یک پست تو اینستاگرام با این فیلم آشنا شدم و کامنت های که این پست گرفته بود بیشتر بیننده ها نظر منفی داشتن و میگفتن بی سر ته بود و خوشحالم که به حرف اون عده گوش ندادم و فیلم دیدم بر خالف‌ نظر اون دوستان خیلی فیلم پر مفهوم و آموزنده ای بود و بخاطر اینکه منظورمو بهتر برسونم رجوع میکنم به مثالی هست می‌زنند که لیوانی که انداختی شکستیش دیگه اون لیوان شکسته شد حتی اگر اون تیکه تیکه های اون لیوان جمع کنی و دوباره بهم بچسبونی مثل روز اولش نمیشه ،و در فیلم می‌دیدیم که جس هر بار تلاش میکنه که به اصطلاح این تکه‌های این لیوان شکسته شده را جمع کنه و دوباره بهم بچسبونه ولی میدید که امکان نداره و این اتفاق افتاده و بر خلاف تمام تلاش هاش باید هر طور شده این واقعیت تلخ بپذیره .البته برداشت من این بود و به نظرم هر کسی از دیدن این فیلم ی برداشت و درک شخصی میتونه داشته باشه .

  91. سعید گفت:

    فیلم فوق العاده عجیب و با ایده جالبی بود
    دیدگاههای متفاوتی از دوستان بیان شد که هر کدوم از نوع نگاهی که میشه به فیلم داشت میشه ددگر نظر گرفت
    نتیجه ای که بنده از فیلم گرفتم تو بصورت کلی این بود که
    جس بچه شو که بیماری روانی هم داره میکشه و اون جسده که تو ساک میذاره صندوق عقب ماشین همون جسد فرزندشه
    بعد که سوار ماشین میشه و تصادف میکنه خودش هم تو تصادف کشته میشه
    و از این جا به بعد دقیقا همون اتفاقی رو که برای سیفیس تو افسانه یونانی افتاده تو فیلمنامه میبینیم:

    تو افسانه یونانی سیفیس فرشته مرگ و فریب میده و به زندگی بر میگرده و مجازاتش همون چرخه ایه که باید سنگی رو به قله کوهی ببره و سنگ تو قله به سمت پایین سرازیز میشه و مجدد باید این چرخه رو تکرار کنه

    حالا تو فیلمنامه راننده تاکسی همون فرشته مرگه که میاد به جس میگه کجا بریم؟؟
    جس که نمیخواد اتفاقی که افتاده رو قبول کنه و ازش فرار کنه میاد. و مشابه سیفیس فرشته مرگ و فریب میده و میگه بریم سمت اسکله و اونجا هم راننده تاکسی میپرسه برمی گردی دیگه ؟ که جس میگه قطعا قول میدم .
    و مجازاتش مثل سیفیس میشه چرخه تکراری که تو فیلم میبینیم تکرار میشه…

    از اون فیلمایی که دیدگاه ها میتونه خیلی متفاوت باشه.

  92. امید گفت:

    خیلی پیچیده نیست، من الان بهتون میگم داستان چیه:
    ببینید جس اصلی با پسرش تو تصادف کشته شدن و اون جس که سالم مونده در واقع روح جسه که راننده تاکسی همون ازراعیله که میاد واسه بردنش، ولی روح جس چون میخواد برگرده و پسرشو زنده کنه به عزرائیل کلک رشتی میزنه و به دروغ میگه منتظر بمون تا من بیام، ازرائیل میپرسه حتما میای؟ جس میگه: آره قول میدم، ولی برنمیگرده و عزرائیل هم روح جس رو بخاطر دروغ تنبیه میکنه و وارد چرخه میکنه، همین ….
    فقط یه موضوعی که خود کارگردانم توضیحی واسش نداره اینه که اون اولین جس که تو کشتی بوده از کجا وارد چرخه شده که اینم دیگه باگ فیلمنامه‌ست، زیاد ذهنتونو درگیر نکنید

  93. جواد عزتی گفت:

    به نظر من ،یه نوع عذاب بعد از مرگ هست که انسان با گناه هاش بعد مرگ یه همچین زندگی میکنه که بار ها میمیره و زنده میشه و هی تکرار میشه و تمامی نداره من همچین حسی داشتم نسبت ب این فیلم واقعا خیلی عذاب بدی هست ک هی تکرار بشه عذاب هات

  94. ساعر گفت:

    بنظرم گل این فیلم برمیگرده به تسلیم بودن
    با اینکه جس میخواد همه چیز رو جور دیگه رقم بزنه ولی تقدیر او مشخصه و دائم تکرار عینا مثل چرخه قبل تکرار میشه و کاری از دستش برنمیاد . ما مجبور به تکراریم تا درسهامون رو پاس کنیم و تا زمانی که درسمون رو نگیریم تکرار میشه هر چقدر هم که تلاش کنیم . تا تسلیم ، شکر گذار و در فاز مثبت نباشیم این دور باطل تکرار میشه.

  95. Mr Joker گفت:

    این فیلم نشانه گر زندگی واقعی است خیلی از ماها دوست داریم ک به زمان گذشته برگردیم و خیلی از اتفاقات رو تغییر بدیم اما گذشته همان ایندس و هیچ تغییری نمتونیم بدیم بهش ما شاید راه های زیادی برای جس بود که بتونه انجام بده اما تو اون زمان بهترین راه ها همین انتخاباش بودن و نمیتونست تغییرشون بده ، این فیلم نشون میده که تجربیه اینده ی ما سرچشمه گرفتن از همون انتخابای گذشتمون پس هیچوقت از انتخابای گذشتتون پشیمون نشید.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم