این روزها، خوشبختانه حال و احوال خوبی دارم. اصلاً مگر میشود حال و احوال خوبی نداشت وقتی که تو اینطرف میز ایستادهای و منتقد محبوبت، مهرزاد دانش، آنطرف پشت میز نشسته و با تو میگوید و میخندد؟ سالها از نوشتههای ایشان خواندهام و یاد گرفتهام و حالا درست روبرویم نشستهاند. اصلاً جالبتر اینکه یک جورهایی حالا همکارشان حساب میشوم. هر چند روز یک بار میآیند دفتر مجله و مینشینند به حرف زدن با من و بقیه؛ از سینما میگوییم، از فیلمهای مورد علاقهمان میگوییم و از اتفاقات ریز و درشت پشت صحنهی سینمای ایران و آدمهایش. مگر جذابتر از این هم میشود؟
اصلاً مگر می شود حال و احوال خوبی نداشته باشم وقتی که تهماسب صلحجو اسمم را میشنوند و فوری میشناسندم؟ میگویند سالهاست که در مجله اسمم را دیده و به یادش مانده. میگویند آنقدر نامه فرستادی که اسمت ملکهی ذهن شد. اسمت یک جوریست که به یاد میماند ضمناً. من هم هر بار که ایشان را در دفتر میبینم، تلاش میکنم از زیر زبانشان اطلاعات بیرون بکشم و یاد بگیرم. مثل اسفنج باشم. مگر جذابتر از این هم میشود؟
اصلاً مگر میشود حال و احوال خوبی نداشته باشم وقتی که بالادستیام، شاهین شجری کهن، با اینکه یک سال از من کوچکتر است اما معلومات و دانش و سواد و درک و ذهن بازش، او را چندین سال از من بزرگتر نشان میدهد؟ از او بسیار یاد میگیرم. نه تنها به من اعتماد کرده و «گزارش اکران» را به من داده که بنویسم (که از شمارهی ۴۹۹ چاپش آغاز شده)، بلکه مأموریتهای دیگری هم به عهدهی من گذاشته از جمله نوشتن برای پروندهی کتاب سال سینمای ایران دربارهی فیلمهای اکشن ایرانی. و البته به زودی هم پروسهی طولانی و پرحجم شمارهی ویژهی جشنوارهی فیلم فجر آغاز میشود. گفته برای این شمارهی جشنواره انگار مجبور میشویم چند شبی را در دفتر مجله بخوابیم. مگر جذابتر از این هم میشود؟
اصلاً مگر میشود حال و احوال خوبی نداشته باشم در حالی که هر چند روز در میان، بازیگری، کارگردانی، آدم مهمی، وارد دفتر مجله میشود، برای مصاحبه، برای دیدار و حرف زدن و غیره. خودت را وسط سینما حس میکنی. مگر جذابتر از این هم میشود؟
اصلاً مگر میشود حال و احوال خوبی نداشته باشم در حالی که عضوی از گروهی چند نفری هستم که برای تدارک شمارهی ۵۰۰ باید به چند کارگردانی که به عهدهی من سپرده شده، زنگ بزنم؟ دفترچهی تلفن مجله را به من میدهند و ناگهان مواجه میشوم با شماره تلفن کل آدمهای سینمای ایران؛ از بازیگر تا کارگردان. وقتی شمارهها را در گوشیام وارد میکنم، دیدن آن آدمها روی نرمافزار تلگرام خیلی بامزه است. مگر جذابتر از این هم میشود؟
اصلاً مگر میشود حال و احوال خوبی نداشته باشم در حالی که میتوانم چند روز زودتر از پخش مجله، طرح جلدش را روی تابلوی اعلاناتِ داخل تحریریه به عنوان اولین نفر ببینم و مجلهی داغ و تازه درآمده از زیر چاپ را در حالی که هنوز روی کیوسکها پخش نشده، دست بگیرم؟ یادم نمیرود که این سالها گاهی مشکلاتی در پیدا کردن مجله پیش میآمد؛ گاهی به شهری که آنوقتها در آن زندگی میکردم، نمیرسید، گاهی میرسید اما من دیر میرسیدم برای خریدنش و زود تمام میشد. خلاصه داستانی بود. اما حالا نفر اولی هستم که مجله را دست میگیرم، آنهم تازه «مجانی»! مگر جذابتر از این هم میشود؟
اصلاً مگر میشود حال و احوال خوبی نداشته باشم در حالی که یک شب از دفتر مجله تا دم خانههایمان با پوریا ذوالفقاری عزیز قدم میزنیم و حرف میزنیم و کلی میخندیم؟ خانههایمان نزدیک هم است و قرار میگذاریم برای دید و بازدیدهای گاه و بیگاه. وقتی در تحریریه کنارش مینشینم و او با دقت و حوصله ایراد نوشتههایم را اصلاح میکند و ژورنالیست بودن و همگام و یک لحن شدن با نوشتههای مجلهی «فیلم» را به من یاد میدهد و وقتی روی تلگرام، آخر شبی، برایم پیام میفرستد که به چه چیزهایی باید دقت کنم و چگونه بهترین باشم، مگر میشود خوب نبود؟ مگر جذابتر از این هم میشود؟
مگر میشود حال و احوال خوبی نداشته باشم در حالی که تکتک بچههای تحریریه، اینقدر با من خوب هستند و به راحتی در جمع خودشان من را پذیرفتهاند و کمکم میکنند؟ از رضا حسینی آرام و ساکت تا سعید قاضینژاد پر تحرک و پر جنب و جوش. از جناب مسعود ثابتی که دانش و سواد و آگاهیاش را به شدت قبول دارم تا محسن جعفریراد … مگر جذابتر از این هم میشود؟
حالا دیگر هر روز میروم تحریریه. حتی اگر کاری نداشته باشم. میپلکم میان مجلههای «فیلم» بایگانیشدهی در قفسهها و گوش میکنم به حرفها. مینشینم میان بچههای تحریریه و گاهی که فشار کارها کمتر است، میگوییم و میخندیم. مگر جذابتر از این هم میشود؟
و بالاخره مگر میشود حال و احوال خوبی نداشته باشم وقتی که اولین قراردادِ فیلمنامهام را در حین کارهای مجله میبندم و قسط اولش را هم به قول معروف «جیرینگی» میگیرم؟ «آتو» (که البته نام موقتش است و احتمالاً عوض خواهد شد) را سال پیش نوشته بودم و جناب بهرام کاظمی از آن خوشش آمده بود و بالاخره امسال بعد از فیلمبرداری فیلم خودشان به نام «مشکل گیتی» با بازی حمید فرخ نژاد و رویا نونهالی و میترا حجار که به تازگی فیلمبرداریاش تمام شده، انگشت روی فیلمنامهی من گذاشتند و قرارداد را نوشتیم و اگر همه چیز خوب پیش برود اوایل سال آینده به تصویر در خواهد آمد. مگر جذابتر از این هم میشود؟(عکسها از نگارنده)
تبریک میگم . همیشه ی روزگار حالتون خوش باشه
ممنون از شما.
رسیدن به خواسته ها و علایق همیشه شیرین و لذت بخش است…خوشحالم که احوال خوبی دارید و روزهای جذاب! و خوشی را می گذرانید.برای فیلم نامه تان هم تبریک می گویم.امیدوارم فیلم موفقی شود…
همیشه حال و احوال تان خوب و خوش باشد…
ممنونم از شما. لطف کردید. من هم برای شما آرزوی حال و احوال خوب دارم.
خدا را شکر برای خوشحالیتان، که انقدر زیبا نوشتید که حال خوبتان را به هر سینما دوستی، منتقل میکند. که هر سینما دوستی درکش میکند. در پناه خدا باشید با موفقیتهای روز افزون.
خیلی خیلی ممنون. شما همیشه همراهم بودید و همیشه انرژی مثبت منتقل کردید. ممنونم که من را تا مقصد همراهی کردید. امیدوارم همیشه همراهم بمانید.
خوبه که همه چیز برات خوبه
ممنون.