نگاهی به فیلم اسب وحشی Mustang

نگاهی به فیلم اسب وحشی Mustang

  • بازیگران: گونش شنسوی ـ دوغا زینپ دوغوشلو ـ توبا سونگوراوغلو و …
  • فیلم‌نامه: دنیز گامزه ارگوون ـ آلیس وینوکور
  • کارگردان: دنیز گامزه ارگوون
  • ۹۷ دقیقه؛ محصول فرانسه، آلمان، ترکیه، قطر؛ سال ۲۰۱۵
  • ستاره‌ها: ۲ از ۵

 

فریاد به‌حق اما گوش‌خراش

 

خلاصه‌ی داستان: در روستایی کوچک در ترکیه، پنج خواهر  به دلیل جو سنتی و بسته‌ی روستا به شدت در مضیقه هستند. مادربزرگ و عموی سخت‌گیر آن‌ها حتی اجازه‌ی بیرون رفتن از خانه را هم به آن‌ها نمی‌دهند اما دخترها تلاش می‌کنند به رغم این فضای سنگین و خطرناک به دل‌خواهشان زندگی کنند …

 

یادداشت: لحن احساسی و فیلم‌نامه‌ی شتاب‌زده‌ی فیلم به خوبی نشان می‌دهد که یک فیلم‌ساز تازه‌کار پشت اثر قرار دارد. عجیب این‌جاست که همین فیلم شعاری، کلی مورد توجه قرار می‌گیرد و حتی نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان هم می‌شود. این‌که یک فیلم‌ساز زن جوان ترک تلاش می‌کند از فضای بسته و مردسالارانه‌ی یک روستای دورافتاده در ترکیه بگوید و با لحنی پرانرژی و البته پر از حرص بخواهد نشان بدهد که چطور دخترانی زیبا و سرشار از زندگی در چنین جامعه‌ی بسته و خفه‌ای از بین خواهند رفت، نکته‌ی مثبتی‌ست. اصلاً لحن پر از حرص فیلم‌ساز را در صحنه‌ای می‌توانیم حس کنیم که دخترها به سمت زن همسایه‌شان (که اتفاقاً یک زن محجبه است) هجوم می‌برند و از این‌که این زن فوراً به مادربزرگ‌شان لو داده که دخترها را با چند پسر کنار دریا دیده، به او بدوبیراه می‌گویند. در واقع این لحظات را تماشاگر ایرانی هم می‌تواند خوب درک کند. ساختار جامعه‌ی ایران و ترکیه شباهت‌های زیادی به هم دارد که یکی از این شباهت‌ها همین فضای سنت‌زده‌ی دینی‌اش است که در قشر رو‌به‌پایین جامعه این مردها هستند که حرف اول و آخر را می‌زنند. فضایی به شدت «کمربه‌پایین» که همه‌چیز در مقیاس بدن زنانه سنجیده می‌شود. این‌که فیلم‌ساز تلاش می‌کند با حرصِ تمام، چنین جامعه‌ای را نشان بدهد و به آن بتازد، خیلی هم خوب است اما باید دید وقتی این «تاختن به سنت‌ها و افکار غلط» در چارچوب یک فیلم سینمایی قرار می‌گیرد، نتیجه‌ی خوبی حاصل می‌شود یا نه.

متأسفانه ایراد کار این‌جاست که همین لحن شتاب‌زده و پر از فریاد فیلم‌ساز به جای آن‌که در تاروپود اثری ظریف جاخوش کند، تبدیل شده به بلندگویی که فقط می‌خواهد همه‌چیز را فریاد بزند. فیلم‌ساز به عنوان یکی از دو فیلم‌نامه‌نویس، نشسته خاطراتش را مرور کرده و لیست تمام اتفاقاتی که ممکن است برای دخترانی جوان در یک محیط روستایی بسته بیفتد را نوشته و آن‌ها را در فیلم گنجانده است: همان ابتدای فیلم، بعد از تفریح دخترها با چند پسر در دریا، وقتی به خانه برمی‌گردند، مادربزرگ با کتک و فحش تلاش می‌کند بفهمد دخترها هنوز باکره هستند یا نه. بعد نوبت به بردن آن‌ها به آزمایشگاه می‌رسد که مطمئن شود دخترها بکارت‌شان را حفظ کرده‌اند. سپس نوبت حبس کردن آن‌ها در خانه و دور کردن تمام وسایلی که به قول مادربزرگ و عمو ممکن است آن‌ها را از راه به در کند، می‌رسد. کمی بعدتر ماجرای استادیوم فوتبال پیش می‌آید و تلاش دخترها برای فرار از خانه و رفتن به ورزشگاه برای دیدن فوتبال. سپس می‌رسیم به ماجرای ازدواج دخترها و … . کاملاً پیداست که روند داستان برای نشان دادن عمق مشکلات دخترها، به دم‌دستی‌ترین داستانک‌ها روی می‌آورد و بدون آن‌که ربط درستی بین اجزا برقرار شود، صرفاً همه‌چیز کنار هم ردیف می‌شود تا مثلاً بیش‌تر و بیش‌تر شاهد بدبختی خواهرهای داستان باشیم. در همین روند گل‌درشت است که عموی خواهرها، یک تیپ بی‌اعصاب و الکی‌سخت‌گیر جلوه می‌کند که نمادی می‌شود از نگاه مردسالارانه‌ی یک فضای سنتی. عمویی که در طول داستان فقط داد‌وبیداد می‌کند و دخترها را از همه‌چیز منع. این نگاه خام‌دستانه اتفاقاً منجر می‌شود به یک کارگردانی خام‌دستانه و مبتدیانه که البته به اندازه‌ی ایرادات فیلم‌نامه نمی‌توان به آن تاخت چون به‌هرحال بخش فنی و کارگردانی زمین تا آسمان با بخش نوشتاری متفاوت است و تجربه‌ای دو چندان می‌طلبد. اما این را هم نمی‌توان از نظر دور داشت که فیلمی که نامزد اسکار می‌شود باید خیلی بیش‌تر از این حرف‌ها با دقت و تروتمیز ساخته شده باشد. ارجاع‌تان می‌دهم به صحنه‌ی فرار لاله و اجه در شب عروسی اجه. لاله که در طول داستان انگار بزرگ شده و فهمیده دور‌وبرش چه خبر است، شب عروسی خواهر بزرگ‌تر شورش نهایی را برپا می‌کند و بر ضد فضای ترسناک روستا قدعلم می‌کند و با اجه پا‌به‌فرار می‌گذارد اما دقت کنید که این صحنه چقدر سهل‌انگارانه برپا می‌شود؛  عموی خشمگین دخترها به راحتی آب خوردن می‌تواند بگیردشان اما نمی‌گیرد، در واقع کارگردان نمی‌خواهد که این اتفاق بیفتد. نکته این‌جاست که زمان‌بندی نادرست کارگردان و البته تدوین‌گر باعث می‌شود این صحنه‌ی هیجان‌انگیز بسیار دم‌دستی جلوه کند. این‌گونه است که کارگردانی خام‌دستانه‌ی خانم ارگوون به فیلم‌نامه‌ی شعاری‌اش اضافه می‌شود تا نتیجه به فیلمی تبدیل شود که به درستی می‌خواهد فریاد بکشد و زمین و زمان را روی سر آدم‌های عقب‌مانده‌ی بی‌خودی که تصور می‌کنند فقط دین و ایمان آن‌ها درست می‌گوید، خراب کند اما از بس این فریاد بلند است (به حق هم بلند است)، پرده‌ی گوش‌مان پاره می‌شود و فیلم هم تکه‌پاره.

 

۲۶ دیدگاه به “نگاهی به فیلم اسب وحشی Mustang”

  1. ابراهیم سوادکوهی گفت:

    استاد فیلم بدی نبودا نمی دونم چرا خوشتون نیومد!. به هر حال
    و اینکه فکر کنم اجه همون بود که خودکشی کرد! از همشونم خوشگل تر بود!! عمو جان هم که ایشون رو پسندیده بود و تجاوزکی بهش کرد. مرتیکه منحرف

  2. mohamad_r گفت:

    نگاه درستی رو مطرح کردید. شعارزدگی و اغراق بی معنا. کدوم عموی سنتی از خندیدن چند تا دختر بر سر میز غذای خانوادگی جلوگیری میکنه؟!
    خونه مادربزرگ شبیه اردوگاه نازی ها بود.
    آنچه مد نظر بوده، پا در هوا میمونه.
    من سواد فیلمنامه ای ندارم، ولی ۱۰۰۰ مورد بی منطق از داستان در میارم.
    تنها مزیت فیلم نشاط طبیعی چند دختر بچه بود (که خیلی سرعتی خفه شد مثلا) و زمان ۹۰ دقیقه ای فیلم.

    • جانان گفت:

      شما باورت نمیشه عمو اینکارو بکنه اما من از پدری بهت میگم که از صدای خنده ۴تا دخترش عصبی میشه و داد میزنه و دعواشون میکنه . طوری که وقتی بلند میخندن یهو خنده شونو قورت میدن که مبادا باباشون دعواشون کنه… قرار نیست این چیزارو درک کنی چون از نزدیک لمس نکردی ولی حداقل نگو وجود نداره . درد آدم بیشتر میشه برای کسی که اون صحنه نهار خوردنو با چهار تا خواهرش درک کرده

      • رعنا گفت:

        احسنت
        بسیاری از مرد ها تجربه زیستی زنانه رو ندارن و طبیعیه که از فهم بسیاری از خشونت ها و محدودیت ها و ترس هایی که در فرهنگ مردسالار به زنان تحمیل میشه عاجز باشن اما به گمانم بهتر هست که کمی در قضاوت هاشون از شتاب زدگی جلوگیری کنند و لااقل از بیخ و بن این مسائل رو انکار نکنن و آفریده قوه تخیل زنان ندونن :)))

  3. ماهان گفت:

    یکی از بهترین فیلم های این چند وقت.بسیار هم خوب بود.اصلا با نظراتون موافق نیستم.

  4. زهرا گفت:

    سلام ببخشید میخواستم بدونم از کجای فیلم میشه برداشت کردکه عمو به اجه تجاوز کرده ؟ ,درعوض یه صحنه بودکه نشون داد لاله وسط خواب چشماشو باز کرد و دید عمو داره از اتاقشون میره بیرون و دنبالش رفت ودیدکه مادر بزرگ خیلی مظطرب شده وعموهم انگار پشیمونه و بعد هم نور داشت دشکشو کرتب میکرد, بنظرم این صحنه میخاست نشون بده که عموهه میخاد به دختره تجاوز کنه بخاطرهمین فرداش مادربزرگه گفت میخام شوهرت بدم.

  5. Arezoo گفت:

    فوق العاده بود نقدتون
    تمام و کمال و جامع
    هیچ حرفی نمیمونه بیشتر از این
    ناموسا در عجبم چجوری میشه فیلمیو با این همه نقص نامزد اسکار کرد

  6. صالحی گفت:

    اصل با نقدتون موافق نیستم. جناب آقای فراستی هم در نقد بسیاری از آثار به وجوه فرا واقع گرایانه آثار سینمایی می تازند و انگار حواس شون نیست هنر عرصه فرا رفتن از واقعیت است وگرنه نه تنها بسیاری از آثار فاخر ادبی بلکه بسیاری از ماندگارترین آثار سینما و بسیاری از آثار هنری دیگر هم با این نوع برداشت مجالی برای ظهور نمی یافتن!!!
    مگه این طور نیست که فیلم بی مزه و مزخرف «دانکرک» از نظر منتقدین فیلم کاملا قوی و با رعایت میزانسن های عالی و فیلم برداری فوق العاده است در حالی که تماشاگر حالش از این همه واقعیت و یک فیلم خسته کننده به هم می خورد!!!

    • damoon گفت:

      سلام. «وجوه فراوافع گرایانه»؟؟!!! مگر از فیلم های لوئیس بونوئل فراواقع گرایانه تر هم داریم؟ اما آن جا شما همه چیز را باور می کنید. چون هر فیلم، منطق خودش را می سازد. به نظرم یا این فیلم را ندیده اید، یا متوجه منظور من نشدید. ممنون.

  7. صالحی گفت:

    من از اینکه به نظرات توجه می کنید و پاسخ دادین صمیمانه تشکر می کنم؛ اما متاسفانه با اینکه از دوست داران سرسخت بونوئل هستم ولی به نظر در مورد مفهوم باورپذیری باید مداقه بیشتری داشته باشیم!
    من حاضر به ادامه این بحث هستم و به نظرم بحث تاثیرگذاری می شود. با عرض پوزش باید بگویم که متاسفانه گروهی از روشنفکران و منتقدان تئوریک چون از نزدیک با درد و رنج گروه های مختلف جامعه آشنایی ندارند و در عالم نظر به سیاحت می پردازند در عینیت نیز اثرگذاری چندانی ندارند و فقط ممکن است گاهی همانند یک لباس مد شوند و در زمانه ای دیگر از چشم مدگرایان بیوفتند.
    من که فیلم را دیده ام، اما شما و سایر دوستان نیز به عنوان یک فاعل شناسا بد نیست پای تان را از تهران و سایر شهرهای بزرگ ایران بیرون بگذارید و به محیط های کوچک و روستایی کشور سفر کنید تا دیگر بخش های احساسی فیلم «اسب وحشی» اینقدر برای تان عجیب و غریب نباشد و در نقدتان دچار اشتباه نشوید و به این نکته پی ببرید که فیلم ساز دغدغه دارد و اتفاقا در بیان دغدغه اش و چینش عناصر فیلم نیز بسیار خوب عمل کرده است.
    در کافه نشستن و بحث تئوریک کردن را در گذشته زیاد تجربه کرده ام ؛ لذت نوشیدن و به بحث نشستن زیباست اما دردی را نه از جامعه دوا می کند نه از مردم؛ البته « اسب وحشی» به نظر با سرکشی اش اثرگذاری بیشتری دارد!!!

    • damoon گفت:

      من هم از پیگیری شما ممنونم اما دوست عزیز، شما از کجا می دانید که من پایم را از تهران بیرون نگذاشته ام؟ یا از کجا خبر دارید که کافه نشین هستم و عاشقِ بحث تئوریک!؟ به نظرم بحث به جاهای دیگری دارد می رود و شما اتفاقا اهل «مداقه» نیستید. لزومی ندارد برای هر اتفاقی که در فیلم می افتد، شما تجربه اش را داشته باشید تا بتوانید حسش کنید؛ مگر وقتی در یک فیلم، قاتلی با اره ی برقی، آن یکی را تکه پاره می کند، من باید تجربه ی این کار را داشته باشم تا فیلم را باور کنم؟! و بعد وقتی باور نکردم، شما برگردید بگویید: خب چون پایت را از خانه بیرون نگذاشته ای و یکی دو نفر را با اره ی برقی ناکار نکرده ای، معلوم است که این فیلم برایت باورپذیر نخواهد بود. به جای در کافه نشستن برو به کوچه و خیابان و یکی دو نفر را «پاره پوره» کن تا بفهمی این فیلم یعنی چه!!! به نظرتان این منطق درستی ست؟ این درست است که بخشی از باورپذیری یک فیلم نزد مخاطب، به تجربه ی «زیستی» او برمی گردد اما این دلیل نمی شود همه چیز را به این خاطر نادیده بگیریم.
      باز هم تکرار می کنم که هر فیلم منطق خودش را می سازد و باید در چارچوب دنیایی که ساخته، باورپذیر باشد. باید روابط علت و معلولی درست از آب در بیاید. شما با فیلم سر و کار دارید، نه با دنیای واقعی دور و برتان. به نظرم باید فیلم های بیشتری دید تا «عیار» دست مان بیاید.
      اما در نهایت مهم این است که شما از فیلم لذت برده اید. به حرف های من دقت نکنید. مهم این است که یک فیلم روی شما اثر بگذارد و حسش کنید. ممنون از شما.

    • م گفت:

      سلام هنوز فیلم رو ندیدم،ولی با این قسمت نظرتون که تو روستاهای ایران هم همینطوره ، کاملا موافقم،چون من متولد و بزرگ شده ی یکی از شهرهای بزرگ هستم، و الان دارم داخل یه روستای دور افتاده زندگی میکنم،دور افتاده منظور جای پرت و با ساکنین کم نیست ها،اتفاقا تعداد ساکنین روستا شاید ۱۵۰۰ نفر یا بیشتر باشه،آمار دقیق ندارم . جای پرتی هم نیست ولی واقعا از نظر فرهنگی محرومه، مثلا یه دختر ۱۱ ساله رو پدر و مادرش با کمال میل شوهر میدنش به یه پسر ۲۰ سال بزرگتر از خودش، محضر قبول نکرد عقد بخونه،خودشون صیغه موقت خوندن،دختره دوسال صیغه موند،بعد رفتن محضر ، بعدش هم عروسی ، زندگی رو فقط در روابط جنسی و پول خلاصه میدونن. یه موردی بود چند وقت پیش خانواده حاضر بودن دختر ۹ ساله شون رو شوهر بدهند گفتن دخترمون ۳ سال نامزد بمونه تا محضر بعدش عقد کنه، ولی دیگه پسره قبول نکرد گفت نمیتونم این همه سال نامزد بمونم.
      اینجا زنان جوان و دختران حق پیاده روی در روستا رو ندارن.حق رفتن به مغازه و خرید یه خوراکی ساده که هوس کردن مثل پفک ندارن،چون مغازه دار نامحرمه،پشتشون حرف درمیاد. از گشنگی بمیرن زن جوان و دختر حق نانوایی رفتن ندارن،حق تنهایی به حتی روستای مجاور که شاید نهایتا ۵-۱۰ دقیقه فاصله داره تا اینجا رو ندارن . در حال مرگ باشن ، خانواده خودشون یا شوهرشون دم دست نباشه ، با شخص دیگه نمیتونن برن بیمارستان. یه حسینیه موجود نیست ، همه ی مراسم های مهم مذهبی مثل ختم ، بازگشت از مکه و… تو مسجد هست،خانم ها همیشه با این مسئله مشکل دارن. یه زن جوان و دختر حق رفتن به خونه یه زن جوان دیگه رو داخل همین روستا نداره که حداقل درد و دل کنن،باید حتما فامیل باشن و ترجیحا تنهایی نره. اگه تازه عروس باشه که دیگه واویلا ، جالبه نصف خیلی از خانم های اینجا هم غریبه ان،یعنی بعد ازدواج اومدن تو این خراب شده و دارن با بدبختی زندگی میکنن. از روستای مجاور هم اومده باشن،حق تنهایی رفتن خونه مادرشون(به روستای مجاور) رو ندارن.
      روستا به این بزرگی فقط ۵ تا دختر تا حالا تونستن برن دانشگاه. خب تو سن پایین شوهر میدن همه شونو،شوهره هم عمرا بذاره زنش درس بخونه بعد ازدواج

  8. صالحی گفت:

    من ازتون تشکر ویژه دارم که برای نظرات دیگران احترام قائل هستید و به نظر مطرح شده پاسخ دادید؛ این مسئله نشون دهنده این نقطه عطف است که شما اهل گفتگو هستید و ای کاش این فرهنگ گفت و گو توی مملکت ما فراگیر بشه.
    بحث من در مورد گروهی از اهالی فکر است و اصلاً منظورم شخص شما نبود و در واقع بحث من متشکل از مجموعه ای از گزاره های انضمامی است که در نقد نوعی از روشنفکری است که گسسته از بدنه اجتماع به نظریه پردازی مشغول است.
    از اینها بگذریم؛ من هم با شما هم عقیده ام که افراد نباید تمامی تجربیات بشر را از نظر بگذرانند تا بتوانند دیدگاه کاملی و جامعی در مواجهه با وضعیت ارائه دهند، اما مثال اره در مورد فیلم «اسب وحشی» قیاسی مع الفارق است. شما در مقام مولف و کارگردان برای استفاده از مفهوم « اره برقی» در فیلم تان بیشتر «بار ارزشی نقادانه» را برای مخاطب به یادگار می گذارید؟ و یا برای استفاده از مفاهیم اجتماعی در فیلمی همچون « اسب وحشی » که درباره سرنوشت، آمال، آرزوها و دغدغه نیمی از افراد اجتماع یعنی زنان است؟!
    دقیقا با نظر شما موافقم که شاید من به علت «زیستن در فضای فیلم » بسیاری از بخش های فیلم را که برای دیگران ناملموس است بهتر لمس می کنم ولی فارغ از همه اینها فیلم ساختار روایی خوبی هم دارد و از این نظر نیز قابل توجه و تامل است.
    باز هم بسیار سپاسگزار و ممنون لطف تان در توجه به نظرات مخاطبان هستم.

  9. مریم گفت:

    فیلم فوق العاده ای بود و برای دختران ایرانی قابل درک، در شهر ما و روستاهای اطراف آن حتی ازدواج دختران دوازده ساله هم رایج است و در بسیاری از این ازدواج ها هیچ عشقی وجود ندارد. دختران یا زیر سلطه پدر و برادر هستند یا همسر
    یکی از بهترین فیلم هایی بود که دیدم و آن را با گوشت و استخوان درک کردم.

  10. مهتاب گفت:

    فیلم خوب و غمناکی بود …اینگونه روابط بوده و هست ..چطور می گویید عمویی وجود نداره که از خنده سه دختر برنجد و عصبی بشود چرا حتما همچین عمویی هست ….صحنه تجاوز به دختر بیجاره هم که کاملا مشخصه شبی که دختر کوچک چشمهاشو بار میکنه و عمو رو درحال رفتن پیش اجه میبینه و صدای کمربند و شلوار و در نهایت صدای دختر …..

    • damoon گفت:

      من گفتم چنین عمویی وجود ندارد؟! گفتم نقش عمو در فیلم غلوشده است. هر چیزی که در واقعیت وجود دارد، لزوماً به درد فیلم نمی‌خورد. دنیای فیلم، قواعد خودش را دارد. واقعیت باید براساس درام تنظیم شود.

  11. سارا گفت:

    نتونستم حتی لحظه ای از فیلم چشم بردارم. واقعا قشنگ بود. این که آدم تو این سن و سال با همچین شرایطی بتونه با هوش و ذکاوتش راه فراری پیدا کنه آخرش خوب تموم کرد. اما فکرم ویششون میمونه ک آینده روشنه یا از رو اسم و فامیل پیداشون میکنن. مرگ‌ یکی از خواهرا و اینکه سرنوشت خواهر بزرگ تر مشخص نشد هنوزم‌ زجر میکشه یا نه. در کل عالی بود

  12. من گفت:

    چجوری فیلمشو پیدا کنم میخام ببینمش

  13. اسما گفت:

    خوشحالم که شما و موافقین نقدتان به فیلم چنان از این فضا دور بوده اید که فیلم را شعاری و عمو را الکی سختگیر قلمداد می کنید. من به عنوان یک زن ایرانی این فیلم را زندگی کرده ام. سکانس به سکانس فیلم واقعیتی بود که بیشمار زن آن را چشیده و با این دردها احتمالا جوانی اش تباه شده.

  14. امیر زند گفت:

    با سلام من به نقد حرفه ای فیلم کاری ندارم اما وقتی فیلمو میبینی بزرگترین چیزی که حس میکوی همینه تراوت دخترانه ای ر‌و میبینی که در جوامع بسته وخرافه خاله زنک باز محکوم به اسارت میشه اونم درد بزرگتر این جوامع خود زنان همون جامعه داره با اینکه خودشونم قربانی و محکوم به سرسپردگی شدن باز همون رفتار رو با فرزندان و نوه نتیجه اشان تکرار میکنن و کارگردان اتفاقا با اوردن پنج دختر از یه خانواده درک واسه بیننده راحت تر کرد که یه دختر قربانی و محکوم به دروغ میشود بخاطر باکرگی سختش فقط میخاد آن شب بگذرد از مست کردن در عروسی تا شب حجله و ادامش دیگری سرکشتر با این قفس دورشون بازم راهکار سکس را به خواهر بزرگترش میدهد و با پسر مقابل ‌قت تلف نمیکند و خودشو تقریبا وقف ظاهری داده و در زیر کار به قول قدیم دختر تو شیشه کنی کارشو بخاد کنه میکنه و دختر سوم که محکوم به تجاوز و خودکشی میشه و در اخر اسب سرکش جان خودش و خواهر دیگرش را نجات میده حالا شاید جذابیت صحنه فیلم کمی کم باشد و با فراری بچه گانه روبرو باشیم که با رفتو به زیر شیروانی در قسمت قبل من بینده به فکر این انداخت راه نجات دختر از پشت بام شیروانی باشد ولی با رفتن و نگاه انگاری بر بلندی گیر کرده که راه گریزی نیست هم القا میشد به بیننده .در اخر با پایان فیلم یکم ارتباط برقرار نکردم و در انتظار فیلم به پایان رسید وقتی دختر ها به ساحل امن معلم فکنم بود رسیدن اینگونه فیلمها باید پایان باز داشته باشن بنظرم همینکه به استامبول رسیدن خودش باید پایان فیلم و شروع فیلمی دیگر در واقعیت میشد اونم در شهری به بزرگی و مافیایی استامبول که کم پیش میاد برای دختران سرکش و یاغی شهری امن باشد در کل فیلم خوبی بود

  15. رهگذر گفت:

    اونجایی که لاله نصف شب بیدار شد و مادربزرگش و عموش رو توی آشپزخونه دید صحنه ی خیلی مشخص و واضحی بود که من فکر میکنم دوستان اشتباه برداشت کردن. اون شب تجاوزی به نور صورت نگرفت. عموی بچه ها فقط به اجه تجاوز میکرد و بعد از خودکشی اجه، عمو که فشار جنسی روش زیاد بود بدون اینکه عقل و هوشش سر جاش باشه میخواست با مادر خودش معاشقه کنه که اینو وقتی میفهمیم که لاله وارد آشپزخونه میشه و مادربزرگش فورا با دست لب های خودش رو پاک میکنه. بعد هم که لاله برمیگرده به اتاق و میبینه نور داره به تشکش ور میره در واقع اینجا نور عادت ماهیانه شد و ترسید که بقیه بفهمن به بلوغ رسیده و زود شوهرش بدن. داشت تلاش میکرد خون رو از روی تشک پاک کنه که البته تلاشش ناموفق بود.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم