اگر هیتلر به بیگ هانت می رفت …
خلاصه ی داستان: شرکتی به نام “بیگ هانت” ( شکار بزرگ )، امکانی فراهم کرده تا آدم ها بتوانند یکدیگر را به شکلی قانونی بکشند تا غریزه ی خشونتشان تخلیه شود و دست به کشت و کشتارهای بزرگتر نزنند. هر کس بتواند ده نفر را بکشد، یک میلیون دلار دستمزد خواهد گرفت. شکار و شکارچی، گاه بدون اینکه از یکدیگر شناختی داشته باشند، به تعقیب و گریز می پردازند. مارچلو مردی ست که به تازگی طلاق گرفته و در شرف ازدواج دیگری ست. او در حالیکه برای کشتن دهمین قربانی اش آماده می شود، خودش طعمه ی زنی آمریکایی می گردد که شکارچی اوست …
یادداشت: ملاحظه می کنید که چه ایده ی بکر و عجیبی دارد این فیلم. از آن ایده های کافکایی و غریب که قابلیت داشت تا اثر واقعاً تکان دهنده ای در باب ذات بشر باشد. در جایی از فیلم، یکی از مسئولان شرکت بیگ هانت، در حالیکه برای سایرین سخنرانی می کند، می گوید اگر هیتلر هم عضو این شرکت بود، هیچگاه جنگ جهانی رخ نمی داد. شرکت بیگ هانت، حس آدم های لبریز از خشونت را تسکین می دهد تا پا را فراتر از آن چیزی که باید، نگذراند. اما متأسفانه هر چه که جلوتر می رویم، لحن فیلم به شکل عجیبی عوض می شود. آنقدر عوض می شود که ناگهان در پایان، به کمدی های دست چندم ایتالیایی پهلو می زند و هر چه که رشته بود، پنبه می کند. ضمن اینکه جزئیات اضافه ای مثل این مورد که مردم حق ندارند، اشخاص پیر را در خانه نگهداری کنند و باید آنها را به دولت تحویل بدهند، در چارچوب داستانی جا نمی افتد.
یادداشت “مکانی آرام در حومه شهر“، فیلم دیگری از اِلیو پـِتری در همین سایت
البته در سینمای آمریکایی ایدهاش بکر نیست و فیلمی بسیار سطحی است. فقط اشارهای به مذهب صابئی و حتا رود کارون داشت که جالب بود! هر چند کاملا بیربط با اجرایی نمایشی.