یک ترجمه ی بد و هشدار برای نخریدن یک کتاب!

به تازگی کتابی وارد بازار شده به نام « او بازگشته است » نوشته ی تیمور ورمش از انتشارات نگاه. داستانی درباره ی بازگشت هیتلر به دنیا، آنهم در سال ۲۰۱۱٫ همین ایده، کافیست که انسان را کنجکاو کند برای خریدن و خواندنش. اما وقتی با لذت می نشینید و می خواهید کتاب و احتمالاً ماجراهای بامزه اش را بخوانید ( مخصوصاً هم که هجده هزار تومان برایش پول داده اید و ناچارید که خوشتان بیاید! )، با ترجمه ی مفتضحانه ای مواجه می شوید که اعصابتان را بهم خواهید ریخت.  مطمئنم منی که فقط یک جمله آلمانی بلدم ( که آنهم معنای جمله ی « دوستت دارم » است! )، اگر دیکشنری زبان آلمانی را جلویم باز کنم و کلمه به کلمه، متنِ کتاب را ترجمه کنم، از این چیزی که نشر نگاه بیرون داده، بسیار جلوتر خواهد بود. جملات آشفته و گنگ، بی مفهوم و بی سر و ته، ترکیبات عجیب و غریب و بی معنا، چنان در کارِ خواندنِ متن، اختلال ایجاد می کنند که امکان ندارد بتوانید تمرکز کنید. تمرکز که هیچی، اصلاً نمی فهمید جناب هیتلر، الان دارد درباره ی چه چیز حرف می زند! حالا این بماند که اصولاً خبری از ویرگول و این حرف ها هم در متن نیست، که خواندنِ کتاب را سخت تر از سخت می کند. تصور بفرمایید منی که در عرض یک ساعت، نزدیک به دویست، دویست پنجاه صفحه از کتابی را می خوانم، هنوز بعد از چهار روز تازه به صفحه ی صد و پنجاهِ این کتابِ چهارصد صفحه ای رسیده ام و مانده ام چطور می توانم باقی صفحات را تمام کنم. برای اینکه ترجمه ی وحشتناکِ این کتاب مشخص شود، از صفحاتی از آن، چند جمله را بدون کم و زیاد کردنِ حتی یک نقطه، مثال می آورم تا خودتان قضاوت کنید:

در صفحه ی ۱۳۰ کتاب آمده: (( … یا آن سیستم به اصطلاح اجتماعی را طراحی کند که گرمای مجانی برای میلیون ها مفتخور به خانه هایشان ببرد که در ضمن فقط به نازپرورده و تنبل کردن پیشرفته ختم می شود. )) « به نازپرورده ختم می شود »؟! « به تنبل کردن پیشرفته ختم می شود » ؟! آدم می ماند آخر این ویراستارانِ محترم، آیا یک بار متن را نخوانده اند؟ آیا واقعاً چیزی از این جمله سر در آورده اند؟ خودِ خانم نامترجم چی؟

جلوتر، در صفحه ی ۱۳۴ نوشته شده: (( با این احوال اگر فقط برای انجام کارهای مسخره دفتری در خدمت قرار می گرفت، نوعی بازی شادکننده می شد. بعد معلوم شد که این دستگاه، یک شکل مخلوط شده و خارق العاده است. )) هیتلر دارد درباره ی موسِ کامپیوتر حرف می زند. « بازی شادکننده » یعنی چه آنوقت؟! « شکل مخلوط شده » یعنی چه؟ می بینید چقدر کلمات گنگ و نامفهوم است؟ امکان ندارد سر در بیاورید.

در صفحه ی ۱۴۴ آمده: (( در این بین فرانسه دشمن خوبی، یکی از نزدیک ترین دوستان ما شده بود. )) باور کنید عینِ همان جمله را آورده ام!

یا در صفحه ی ۱۴۵ نوشته شده: (( راکت های او حمل و نقل سلاح های آمریکایی نابود کننده جهان و در نتیجه ارباب جهان را تضمین می کرد. )) من متعجبم چطور یک انتشاراتی پر سابقه و قدیمی، یک متن بامزه و خوب را به دست مترجمی ضعیف می سپارد تا اینطور همه چیز را خراب کند. آخر چه فایده دارد با افتخار جار بزنیم که ما کپی رایتِ اثر را مستقیماً خریداری کرده ایم، وقتی نتوانیم محتوای کتاب را به درستی منتقل کنیم؟ اینکه بدتر و بی شرمانه تر از نخریدنِ کپی رایتِ اثر است!

اما این یکی خیلی جالب است. توجه کنید. باز هم در صفحه ی ۱۴۵ آمده: (( نمی توانم پنهان کنم که ابتدا به شدت گیج نشده بودم )) یعنی من دارم خواب می بینم؟! گیج نشدن هم شدت دارد و من خبر نداشتم؟! تا همین چند وقت پیش، گیج شدن، شدت داشت نه گیج نشدن! انگار ویراستارانِ این متن، که من بعید می دانم اصلاً ویراستاری شده باشد، سوادِ کلاس دومِ ابتدایی هم نداشته اند.

 

در صفحه ی ۱۴۸ آمده: (( اما اتفاقی که در این افغانستان می افتاد، دیگر موضوع یک تنش شاداب و دائمی نبود. )) یکی به من بگوید « تنش شاداب » دقیقاً چجور تنشی ست؟!

در صفحه ی ۱۴۹ نوشته شده: (( تا جایی که متوجه شدم مهاجرنشینان تازه و بازسازی های محبوب متکی به احساسات قدیمی اجرا نشده بود. )) معنای این جمله چیست واقعاً؟ آیا این توهین به مخاطب نیست؟

اما یک نکته ی بامزه را گذاشته ام برای آخر یادداشت. مترجمِ محترم که تا اینجا حسابی روی اعصابمان راه رفته اند و حسابی دیوانه مان کرده اند، بی اطلاعی و حواس پرتی خودشان را با دادنِ این آدرس غلط، تکمیل می کنند. در قسمتی از داستان، هیتلر که از کامپیوتر خوشش آمده در حال بازی minesweeper است. او می گوید: (( به همین دلیل هم سه ساعت و نیم بعد را در یک فضای تمرین خنثی کردن مین به نام مینس ویپر سپری کردم )) اما مترجم محترم که فقط همین یک بار، جمله ای را درست ترجمه کرده بود، ناگهان در زیرنویس اینگونه اعلام می کنند: (( در اینجا منظور فضای چت و این نام هم ( یعنی همین minesweeper) نام کاربری فرد مقابل اوست. ))!!!

و اینها تازه فقط ایراداتِ چند صفحه از کتاب است. لطفاً این کتاب را نخرید و به بقیه هم توصیه کنید که نخرند. چون توهین است به سواد و شعور مخاطب. متأسفم برای انتشاراتی نگاه، که چنین مترجمی (؟) را برای ترجمه ی چنین اثری انتخاب کرده است.

۳۷ دیدگاه به “یک ترجمه ی بد و هشدار برای نخریدن یک کتاب!”

  1. سمانه گفت:

    یاد آن یادداشت شما راجع به یک فیلم (فکر کنم) ژاپنی افتادم که نسبت به زیرنویس آن هم اعتراض داشتیدو من در آن یادداشت چنین نظری گذاشتم و باز هم می گویم که زبان اصلیش رو میخوندید دو کلام بیشتر می فهمیدید تا این ترجمه افتضاح… واقعا جای تاسف دارد که چنین ترجمه ای اجازه چاپ می گیرد….امسال اولین بار است که به نمایشگاه کتاب تهران رفتم خیلی لذت بردم.

    • damoon گفت:

      زیرنویس آن فیلم، از یک منبع رسمی و معتبر نبود که مفتضحانه بودنش، چندان در چشم باشد، اما این، یک انتشاراتی رسمی ست با کلی برو بیا و اسم رسم. به قول شما اگر زبان اصلی را می خواندیم، بهتر متوجه می شدیم! … خوب است که لذت بردید.

  2. kg گفت:

    دمت گرم…نزدیک بود بخرم
    مرسی از راهنمایی

  3. سلام
    چه وحشتناک!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    ممنون از اطلاع رسانی

  4. بسیارممنون ازاین اطلاع رسانی

  5. روشنک گفت:

    با شما موافقم! متأسفانه وقتی که تعریفش را در مجله تجربه خواندم مشتاق شدم خودم بخوانمش و ببینم چطور است.. کتاب بدی نیست با ایده ای به روز و تمیز اما ترجمه اش.. من هم نتوانسته ام تا آخر کتاب را بخوانم هنوز.. نمایشگاه کتاب سالهاست که نمی روم.. بعد از تغییر محل و ازدحام عجیب و بیربطی که این روزها اینطور جاها دیده می شود ترجیح می دهم به همین کتابفروشی های خودمان مراجعه کنم..

    • damoon گفت:

      من هم به رغم سرسختی ای که دارم، نتوانستم تمامش کنم. کار به جایی رسید که زنگ زدم انتشاراتی و حتی تلفنی با مدیر انتشارات هم صحبت کردم تا اعتراضم را بیان کنم اما نتیجه ای نداد. کتاب را حتی خودشان یک دور هم نخوانده اند!
      من هم هیچ وقت نمایشگاه نمی روم. سال ها پیش، فقط یک بار رفتم و بعد دیگر نرفتم. دلیلی برای رفتن نمی بینم. گشتن در کتابفروشی های خوش فرم و خوش سلیقه چیده شده با محیطی آرامش بخش را به بودن در آن محیطِ ولنگاوار ترجیح می دهم.

  6. حسین گفت:

    ممنون نوشته خوبی بود این خانم سالهاست که داره همین طور ضعیف ترجمه می کنه و ناشران مختلف هم کاراشو چاپ می کنن.یکی از شاهکارای بزرگ دیگه اش ترجمه کتاب دایره المعارف شیطان آمبروز بیرس از زبون آلمانی یه-اصل کتاب به انگلیسی یه-متاسفانه در حوزه نشر هم روابط بیشتر از ضوابط و کیفیت کار یک مترجم مهمه

  7. اسدالله امرایی گفت:

    حساسیت به خرج دادن خیلی خوب است. نمی‌خواهم نیت‌خوانی کنم و نویسنده متن را به پیش‌داوری متهم کنم، اما گمان می‌کنم نویسنده‌ به متنی غیر از آنچه در معرض فروش گذاشته بودند دسترسی دارد. مثلاً عباراتی که از متن تقطیع کرده با صفحاتی که ارائه داده نمی‌خواند. یا حتی خود عبارت که در صفحات پیش و پس آمده با متن موجود نمی‌خواند. یک نمونه‌اش را محض اثبات سخنم می‌آورم. اینکه اشاره شده در [ صفحه ی ۱۴۴ آمده: (( در این بین فرانسه دشمن خوبی، یکی از نزدیک ترین دوستان ما شده بود. )) باور کنید عینِ همان جمله را آورده ام!] اصلاً در صفحه‌ی ۱۴۴ نیست. و در صفحه‌ی ۱۴۲ پاراگراف دوم آمده:[ در این بین فرانسه‌ی دشمن خونی، یکی از نزدیک‌ترین دوستان ما شده بود.] من هم آلمانی نمی‌دانم اما بخش‌هایی از کتاب را به انگلیسی خوانده‌ام. قطعاً زنده شدن هیتلر در فضای امروز گفتار کوبنده‌ی او را مثل اصحاب کهف الکن خواهد کرد. من قصد دفاع از ترجمه‌ی خانم میرمعزی را ندارم، اما یقیناً نمی‌توان جماعت کتاب‌خوان را فریفت. جماعتی که سالهاست ترجمه‌های ایشان را می‌خوانند جمعی نیستند که از پشت کوه آمده باشند، هر چند پشت کوه امروز هم با پشت کوه زمان رایج شدن این مثل زمین تا آسمان فرق کرده.

    • damoon گفت:

      سلام آقای امرایی
      ممنون از اینکه نظرتان را نوشتید. باعث افتخار است. اما متوجه نمی شوم (( نویسنده به متنی غیر از آنچه در معرض فروش گذاشته بودند، دسترسی دارد )) یعنی چه؟! من نسخه ای را در اختیار دارم که در بازار کتاب بوده و همه هم همان را خریده اند. کمااینکه در یکی از نظراتِ همین پُست خواندید که خواننده ی دیگری هم فغانش از این ترجمه هواست و البته کسانِ دیگری هم هستند. احتمالاً شما به نسخه ای دسترسی دارید که هیچ کس دیگری ندارد! من می توانم نسخه ی خریداری شده را برایتان پُست کنم تا خودتان ملاحظه بفرمایید. اینکه فرموده اید (( نمی شود جماعت کتاب خوان را فریفت )) یعنی من هستم که دارم آدم ها را می فریبم؟! اگر منظورتان من هستم که باید اظهار تعجب کنم! من کجا گفتم که کسانی که ترجمه های ایشان را می خوانند، از پشت کوه آمده اند؟ این نتیجه گیری از شما بعید است جناب امرایی. من کاری ندارم به اینکه خانم میرمعزی، تا کنون چه چیزی ترجمه کرده اند. مشکل من با چیزی ست که در حال خواندنش هستم و اتفاقاً به همین چند موردی که من در این پُست به آن اشاره کردم، محدود نمی شود( که اگر می شد اصلاً مشکلی نبود)، بلکه تمام کتاب، آنقدر بی معناست که حتی نمی شود تا آخر خواندش. به نظرم به جای پیشداوری، بهتر بود نسخه ی فارسیِ کتاب را می خریدید و می خواندید ( آنهم نه بخش هایی را، بلکه از ابتدا ) تا متوجه منظورم بشوید. بهرحال نمی دانم چگونه است که صفحاتِ متنِ شما، با متنی که من و خیلی های دیگر در اختیار داریم، جور در نمی آید (!) اما آنقدر اطلاعات دارم که بدانم وقتی هیتلر از زمانی دور به این زمان می آید، دستور زبانش، فرق دارد با امروزی ها، پس خیلی کلمات را باید ثقیل ادا کند یا اشتباه، اما همانطور که گفتم ای کاش نسخه ی فارسی را تهیه می کردید و می خواندید تا متوجه شوید ماجرا ربطی به ثقیلیِ زبانِ هیتلر ندارد و عمیق تر از این حرف هاست. که طبیعتاً اول به مترجم برمی گردد و بعد به ویراستاران و بعد هم به خودِ انتشاراتی که به خودشان زحمت ندادند تا یک بار کتاب را از اول بخوانند.
      بله آقای امرایی، پشت کوه جای قشنگی ست، آنقدرها که در ضرب المثل ها آمده، جای عقب افتاده ای هم نیست! خوش آب و هواست، کتابفروشی دارد و سینما و حتی اینترنت!
      با احترام فراوان

  8. اسدالله امرایی گفت:

    ظاهر ماجرا را دوستان نشر نگاه توضیح داده‌اند. کتاب یک نسخه محدود قبل از توزیع عمومی داشته که پیش از اخذ مجوز و برای مراسم رونمایی کتاب در نمایشگاه فرانکفورت تهیه شده بود. نسخه‌ای که من خریده‌ام و دارم نسخه بعد از اخذ مجوز است. گویا آن نسخه‌های قبلی را هم اشتباهاً یا عمداً به معرض فروش گئاشته‌اند. دست کم آن عبارتی که نقل کرده‌ام صفخه‌اش با متن مورد اشاره شما نمی خواند.در مورد اینکه گفته‌ام جماعت کتاب خوان را نمی‌توان فریفت منظورم شما نیستید منظورم این است که مترجم به هر حال کسی ست که سال هاست در عرصه ادبیات ترجمه فعال است و از اثارش استقبال می شود. بسیاری از کارهایش به چاپ های متعدد رسیده.

    • damoon گفت:

      خیلی عجیب است. من متوجه « نسخه ی پیش از مجوز » و « بعد از مجوز » نمی شوم. مگر می شود ترجمه ی نسخه ی پیش از مجوز، با ترجمه ی نسخه ی پس از مجوز تفاوت داشته باشد؟ یعنی نسخه ی « پیش از مجوز » را کسِ دیگری ترجمه کرده و نسخه ی « پس از مجوز » را مترجم اصلی؟ یا مثلاً نسخه ی « پیش از مجوز » را همینطوری سر سری ترجمه کرده اند که علی الحساب مجوز را بگیرند و بعد بنشینند و سرِ فرصت، کارِ ترجمه را انجام دهند؟! خیلی کنجکاو شدم.
      از اینکه منظور شما را بد فهمیدم، عذرخواهی می کنم.

      • majid torabi گفت:

        سلام. جناب امرایی . ترجمه چند داستان شما از توبیاس وولف را با اصل اثر مطابقت دادم. شما که breath را سینه ترجمه میکنید باید هم به دیگر مترجمان نان قرض بدهید. بخدا قسم ترجمه های خود شما چیزی در حد فاجعه است

  9. نگین گفت:

    من هم کتاب” قطار شبانه لیسبون “که ترجمه ایشان است را تازه تمام کردم . قسمتهای غیر داستانی کتاب، که به نوعی افکار و اندیشه های یکی از شخصیتهای اصلی است و قسمت زیادی از کتاب را تشکیل میدهد، اصلا خوب ترجمه نشده و درک ان سخت است. من منکر زحمات این خانم مترجم نیستم! اما برای ترجمه خوب باید خیلی بیشتر و بهتر کار کرد و نقد پذیر بود.

  10. نمی دانم آقای امرایی یادداشت مرا در فیسبوک و وبسایتم دیده‌اند یانه.
    این جا :
    http://www.naserghiasi.com/fa/?p=4293

    • damoon گفت:

      سلام
      اتفاقاً خوانده اند. یعنی من برای اثبات حرفم که این خانم مترجم نیست، مطلب شما را دیده بودم و برای ایشان فرستاده بودم و ایشان هم گفتند که مطلب شما را خوانده اند. ممنون از شما.

  11. حسن گفت:

    سلام. حرفهای شما در نقد کار مترجم کاملن درست است دوست عزیز. من آلمانی می دانم و اعلام می کنم که ترجمه های این خانم مزخرف است و نه فقط فارسی بسیار بدی دارد بلکه درک مفهوم آن هم در همه ی آثار خطاهای فاحشی دارد. ایشان حتی نام کتابهای مشهوری که دیگر در فارسی جاافتاده را داخل متنهای ترجمه اش جور دیگری ترجمه می کند و به خود زحمت نمی دهد برود انقلاب جلد کتابها را ببیند یا یک سرچ ساده کند در اینترنت یا از کسی که کتابخوان است بپرسد. آقای امرایی زیادی چشم پوشی کرده. من کم و بیش تمام اثار اولیه این خانم را می خواندم ولی بعد از مدتی دیگر تصمصم گرفتم هیچ کتابی که اسم ایشان روی آن باشد نخرم.

    • damoon گفت:

      سلام
      ممنون از شما. این خانم یکی از اعجوبه های ترجمه است ظاهراً! آقای امرایی به رسم دوستی نزدیک با خانم مترجم، و البته به رسم ادب، خواسته اند کمی راه بیایند، اما خب، موضوع به این راحتی ها هم نیست. خطای بزرگی ست که نمی شود چشم پوشی کرد و من هم دیگر می خواهم اسم این خانم را از زندگی کتابخوانی ام خط بکشم؛ این اولین و آخرین بار بود.

  12. پیمان گفت:

    سلام آقا دامون عزیز
    تا دلتون بخواد بازار کتاب پر هست از اینگون کتاب ها و ترجمه های بی کیفیت. منتهی من چون دوست ندارم پولم رو خراب کنم به هیچ عنوان مترجمی رو که هیچ شناختی ازیش ندارم رو، کتابهاش رو نمی خرم. ما کم نداریم مترجم های بزرگی که حتی اگر هفته ای ۱-۲ تا کتاب از کارهای اونها بخریم تا آخر عمرمون هم از عهده مطالعه و خواندن آنها برنمی آییم. به هرحال ممنون از اطلاع رسانی و البته این همه حساسیت شما.

    • damoon گفت:

      سلام به شما
      در واقع من هم اگر نسبت به مترجمی شناخت نداشته باشم، به سمتِ کتاب نمی روم. اما خب، این یک بار را اشتباه کردم و به خاطر محتوای جالبی که کتاب داشت، بدونِ در نظر گرفتنِ نام مترجم ( که تا پیش از این هم، چیزی ازشان نخوانده بودم )، و البته با توجه به اعتبار انتشارات نگاه، خریدمش که این بلا سرم آمد!
      ممنون از شما.

  13. سلام دوباره.. چه خوب که دوباره به اینجا سر زدم.. کامنتها را خواندم.. جالب بودند مخصوصن کامنت آقای امرایی.. درست است که جملاتی که آقای قنبرزاده به آن اشاره کرده اند در نسخه دوم ( البته اگر نسخه اول و دومی واقعن وجود داشته ) در همان صفحات ذکر شده نیست اما اگر جناب آقای امرایی به خود زحمت خواندن کتابی ( که از مترجمش بدون توجه به محصولش دفاع می کنند ) می دادند جملات اشتباه و عجیب غریب مذکور را در صفحات قبلی یا بعدی می یافتند.. همان جمله ها که اینجا ذکر شده بی هیچ تغییری در یکی دو صفحه بعد تکرار شده اند به جز یک مورد که اشتباه چاپی بوده و اما همه موارد در نسخه دوم به این ترتیب است :

    ص ۱۴۲ نسخه دوم : « در این بین فرانسه دشمن خونی، یکی از نزدیکترین دوستان ما شده بود » که در نسخه اول (خوبی) چاپ شده بوده است.
    ص ۱۴۶ ن دوم : « اما اتفاقی که در این افغانستان می افتاد، دیگر موضوع یک تنش شاداب و دائمی نبود. » که در نسخه اول در صفحه ۱۴۸ چاپ شده است.
    ص ۱۴۷ ن دوم : « به همین دلیل هم سه ساعت و نیم بعد را در یک فضای تمرین خنثی کردن مین به نام (مین سویپر) سپری کردم » و زیرنویس : « در اینجا منظور فضای چت و این نام هم نام کاربری فرد مقابل اوست. ».. می بینید که در نسخه دوم فقط غلط املایی های چاپی تصحیح شده نه اشتباهات وحشتناک ترجمه که مثل خودکشی خودخواسته یک مترجم می مانند!..
    ص ۱۴۳ ن دوم : « راکت های او حمل و نقل سلاح های آمریکایی نابود کننده جهان و در نتیجه ارباب جهان را تضمین می کرد. » که در نسخه اول در صفحه ۱۴۵ آمده ظاهرن!
    ص ۱۴۳ ن دوم : « نمی توانم پنهان کنم که ابتدا به شدت گیج نشده بودم ». عین همان جمله ص ۱۴۵ ن اول است.
    ص ۱۳۲ ن دوم : « با این احوال اگر فقط برای انجام کارهای مسخره دفتری در خدمت قرار می گرفت، نوعی بازی شادکننده می شد. بعد معلوم شد که این دستگاه، یک شکل مخلوط شده و خارق العاده است. » که در ن اول در ص ۱۳۴ آمده.
    ص ۱۲۸ ن دوم : « یا آن سیستم به اصطلاح اجتماعی را طراحی کند که گرمای مجانی برای میلیون ها مفتخور به خانه هایشان ببرد که در ضمن فقط به نازپرورده و تنبل کردن پیشرفته ختم می شود.» که در ن اول در صفحه ۱۳۰ آمده!

    البته من شک دارم آنجا که آقای امرایی از مخاطبان خانم مترجم به عنوان کسانی که از پشت کوه نیآمده اند نام برده خواسته از خانم مترجم دفاع کند یا برعکسش.. یا آنجا که به خود زحمت خواندن کتاب را هم حتی نداده اند چون اگر آن را خوانده بودند عین جملات اشتباه را دوباره حالا در صفحات دیگری می یافتند.. خیلی عجیب است که آدم از نوشته ای دفاع کند که نخوانده .. یک جورایی بی اعتمادی ایجاد می کند..

    خب حالا اگر دو نسخه کتاب متفاوت از یک ترجمه و یک مترجم به بازار عرضه شده جای تأسف است که اشتباه ها ( حتی برای منی که آلمانی نمی دانم حدس زدن کلمه یا جمله درست کار سختی نبود! کاری که از عهده خانم مترجم مشهور برنیآمده بود.. ) تصحیح نشده اند و به ریش خواننده که ۱۸۰۰۰ تومان داده خریده دارند همچنان قاه قاه می خندند.. گاهی شک می کنم که مترجمها زبان کتابی که ترجمه کرده اند را می دانند یا خیلی راحت با یک دیکشنری کار را تمام می کنند و به خود زحمت مطالعه شبانه روزی و تحقیق نمی دهند.

    • damoon گفت:

      سلام. راستش من این ماجرای نسخه ی اول و نسخه ی دوم را هنوز متوجه نشدم. اما همانطور که شما هم زحمت کشیده اید و به مواردی اشاره کرده اید، نافهمی در ترجمه و ترکیب جملات، آنقدر بالاست که اگر ده نسخه ی دیگر هم بیرون می دادند، باز اوضاع همین بود. ماجرا مشکلی ریشه ای دارد و به نظرم، بدون تعارف، خانم میرمعزی، باید دست از این کار بکشند و بروند سراغِ کارِ خودشان. اینطوری سنگین ترند.
      ممنون از شما که زحمت کشیدید.

  14. mahyar گفت:

    دوستان به نکات جالبی‌ اشاره کردن اما من می‌خواستم یک مطلب دیگر را اضافه کنم…خانم میرمعزی شخص کم‌ بیش معروفی‌ در دنیای کتاب هستند و جای تأسف است‌که چنین کار فوق العاده ضعیفی ارایه کرده اند اما شگفتا که این اولین ترجمهٔ ضعیف از این کتاب خوب نیست در سال ۹۲ نشر تیسا این کتاب را با نام بازگشت هیتلر و با ترجمهٔ یک خانم بی‌ سواد تر به نام بهار مقربی چاپ کرده اند که این ترجمه بسیار بدتر از ترجمهٔ خانم میر معزی است آن‌ یکی‌ دیگر اگر میخواستید مثل بیاورید باید فایل اصلی‌ پی‌ دی افت ترجمه را ضمیمه بلاگ میکردید..و بی‌ سوادی و بی‌ اطلاعی محض… در این ترجمه کلمهٔ دوچه که لقب موسیلینی است چون در زبان آلمانی و ایتالیایی با سی‌‌‌c نوشته میشود به شکل دوس ترجمه شده شگفتا واا حیرتا یا تا صفحهٔ ۵۰ نام گورینگ رییس لوفت وافه آلمان به شکل گرنیک ( نه به اشتباه و غلط املایی بلکه به خاطر بی‌ اطلاعی از هویت این شخصیت تاریخی‌ ) نوشته شده است یا عملیات و طرح بارباروسا (طرح حمل به شوروی) شرکت باربارزا نوشته شده است..مترجم عزیز و بی‌ سواد ما از کل شخصیت‌های تاریخی‌ به سختی خود هیتلر را میشناخته است…

  15. امير گفت:

    درود
    من این کتاب را خریدم چاپ اول هم هست(یا به قول شما نسخه دوم ) از این جملات توش پیدا میشه . من قبول دارم که ترجمه یه کم ضعیف هست ولی خوب نباید یک اثر فرهنگی را به این شدت زیر سوال برد… این موضوع فقط مربوط به این انتشارات و این مترجم نیست … توجه کنی زیاد هست

  16. هاله گفت:

    سلام
    چقدر خوشحال شدم که شما هم همین نظر رو دارید!
    راستش من فرصت زیادی برای کتاب خوندن ندارم اما هرطور شده سعی میکنم شبها نیم ساعت قبل از خواب کتاب بخونم
    اما از وقتی این کتاب رو شروع کردم…
    هی میگذشت هی دیگه نمیتونستم برم سمتش
    به خودم میگفتم تو دیگه وقت و حوصله کتاب خوندن نداری
    به خدا فکر میکردم مشکل از خودمه
    تا اینکه بعد دو هفته که تازه به صفخه ۱۰۰ رسیده بودم گذاشتمش کنار
    الان دارم وداع با اسلحه رو میخونم کلی هم لذت میبرم
    خدا رو شکر
    اعصابو به هم ریخته بود فک میکردم مشکل از خودمهههههه!

  17. آلوارت گفت:

    من جدیدن کتاب صلیب بدون عشق نوشته هانریش بل با ترجمه سارنگ ملکوتی را خواندم و واقعن مثل شما اعصابم خرد شد و متاسف شدم . ترجمه ی بسیار بد . گویا مستقیم از زبان آلمانی ترجمه شده . به نظر می رسد هم زبان آلمانی و هم فارسی این آقا مشکل داره. کتاب بسیار فلسفی/ مسیحی است و نفهمیدن موضوع خیلی ترجمه ی چنین کتابی را سخت می کند. من یک جمله اش را می نویسم .
    فصل دهم اولین پاراگراف:
    “به نظر می رسید نماد کریستف برای سردرگمی صلاحیت ها نتیجه ای از سردرگمی سلسله مراتب آن است که او تازه می توانست در ابتدا مجاز به بهره گیری آیین ازدواج از دستان کلیسا شود البته بعد ار آنکه دولت یا به عبارتی در مورد او ارتش که به نوبه ی خود راهکرد مسخره ی خودش را پیش می کشید و آن را عروسی محضری می نامید، اجازه اش را داده باشد. ”
    واقعن این چه جور زبان فارسی است؟
    یا اصطلاح “سوراخ خمیازه کش ” که به وفور استفاده شده.
    من کم کم شک می کنم که بخشهایی با استفاده از ترجمه ی گوگل ترجمه و سرهم بندی می شود.

  18. فاطمه ایمانی گفت:

    سلام
    از مطلب خوبتون ممنونم.
    من دانشجوی کارشناسی ارشد رشته نرم افزار دانشگاه تهرانم و پایان‌نامم در حوزه ترجمه ماشینیه، برای تکمیل آزمایشاتم نیاز به یک ترجمه فارسی خوب و یک ترجمه بد از یک کتاب ترجیحا انگلیسی دارم. داشتم دنبال نظرات افراد در اینباره می‌گشتم که به این پست شما برخوردم. با توجه به اینکه احساس میکم احتمالا شما تو ذهنتون مثال‌هایی از چیزی که من می‌خوام داشته باشین، ممنون می‌شم در صورت امکان حتی با گفتن چند کلید واژه یا هر نکته دیگه‌ای من رو راهنمایی کنید. از توجه و لطف شما پیشاپیش سپاس گزارم.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم