وقتی به گذشته فکر می کنید، جوهر و ماهیت زندگی تان را در چیزهای کوچکی می یابید که به خاطر می آورید. من واقعاً روی تأثیری حساب می کنم که به تدریج جمع شود و قوت بگیرد تا به چیزی، به یک احساس، یک تجربه بینجامد چون این طوری به خوبی جزر و مد زندگی بازتاب می یابد. من هرگز واقعاً دنبال پیرنگ نبوده ام. پیرنگ ها ساختگی هستند. مگر زندگی شما پیرنگ دارد؟ شخصیت دارد. روایت هم دارد. اصلاً داستان های زیاد و شخصیت های متعددی دارد، اما پیرنگ؟ نه، چنین چیزی در زندگی وجود ندارد.
ریچارد لینکلیتر
***
من سابقاً به نوعی به سرنوشت باور داشتم ولی هر چه سن و سالم بالاتر رفت بیش تر به اتفاقی بودن و … چه می دانم … همان زمان و مکان مناسب باور آوردم.
ریچارد لینکلیتر
***
بارها و شاید اغلب وقت ها در زندگی ام، خودم را با مشخص کردن آن چه نمی خواهم باشم و جایی که نمی خواهم باشم، در جایگاه درستی قرار داده ام.
متیو مک کانهی
***
نُه سالم بود و « پنجره ی عقبی » هیچکاک را با پدرم تماشا میکردم. ریموند بر [بازیگر نقش منفی فیلم] نصف شب با چمدانی در خیابان راه میرود. من نه سالم بود و گفتم: « ریموند زن را کشت و جسدش را در چمدان گذاشت. » وقتی یادم میآید با خودم فکر میکتم آن ایده ازکجا به کلهام رسید؟ همین سینماست. سینما همینی است که شما ایده ای را در ذهن تماشاگر فرو میکنی. یا هم زمان ایده را در فکر ۷۰۰ نفر قرار بدهی.
دیوید فینچر
***
اگر مخاطب با دیدن فیلمی یاد بگیرد که باید از بعضی چیزها احساس شرمساری کند، این یعنی فیلم، موفق بوده است. سعی در درک روح انسان بزرگترین انگیزه من در فیلمسازی است.
نوری بیلگه جیلان
***
در شخصیتهای فیلم من امید به همان اندازهیی وجود دارد که در خود زندگی هست. بعضی کارگردانها دوست دارند در پایان فیلمهایشان یادداشتی امیدوارانه به جا بگذارند. اما من دوست ندارم. من واقعگرا هستم و گاهی آدم باید بداند که چطور بدبین باشد.
نوری بیلگه جیلان
***
گُدار. خودش را هم شخصاً خوب می شناختم. ولی کارهایش به هیزم تر می ماند، هر چه در آن بدمی دود می دهد فقط. هیچ وقت من را نَبُرد جایی. تروفو مُرده اما یک چیزی دارد در کارهایش.
فرخ غفاری
***
کمدی، بینهایت غریزی است؛ درام در بالاترین سطحش است. کسانی مثل اینگمار برگمان یا تنسی ویلیامز یا بهترین درامنویس ما یعنی آرتور میلر کارشان غریزی است. اما درامنویسی را میشود آموخت و کسی هم که استعداد تنسی ویلیامز یا برگمان را نداشته باشد میتواند بیاموزد و درامی مقبول بنویسد. در تلویزیون هم میشود درامهایی دید که بد یا افتضاح نیستند. اما کمدی کار هر کسی نیست. باید توی خونت باشد.
وودی آلن
***
معمولاً به بازیگران فکر نمیکنم. فکر و ذکرم مشغول فیلمنامه است… اما بازیگرانی هستند که تحسینشان کردهام اما هرگز با آنها کار نکردهام و مطمئنم که هرگز شانس همکاری را نخواهم داشت؛ مثل جک نیکلسن. همیشه میخواستم با ریس ویترزپون کار کنم. او کمدین فوقالعادهای است. شاید روزی چیزی برای او داشته باشم؛ یا بدم نمیآید با این دخترک جوان که در فیلمهای دیوید.اُ.راسل بازی میکند، جنیفر لارنس، کار کنم. گمان میکنم چیزی برای او داشته باشم یا او برای من. نفعش برای من بیشتر از او خواهد بود.
وودی آلن
***
اگر با نوشته ور بروی یک چیز زورکی خواهد شد، با نویسندگی و نوشتن باید ور رفت نه با نوشته.
ابراهیم گلستان
***
یک رمان نویس، رمان می نویسد و یک رمان ننویس هست که فرمول برای رمان می سازد.
ابراهیم گلستان
***
به گمانم من از آن دست آدم هایی هستم که زندگی را پیچیده نمی کنند. در زندگی هیچ وقت مسائل را بزرگ نکرده ام. چه چیزهای خوبی را که برایم اتفاق افتاده و چه مسائل بد. فقط لحظه ها را می گذرانم. البته اگر غمگین باشم خب هستم دیگر … ولی هرگز … بگذارید طور دیگری بگویم: من به دنبال راههایی برای اینکه جالب باشم، نیستم. می خواهم بگویم کاری را که مجبورم انجام بدهم تا آنجا که امکان دارد به شیوه ای طبیعی انجام می دهم.
خوزه ساراماگو
***
این مهم است که وقتی تمایل داری کاری را امروز انجام بدهی، حتماً همین امروز این کار را بکنی، چون ممکن است فردا دیگز نسبت به آن دلسرد شده باشی.
دارن آرنوفسکی
***
گاهی خواندن یک کتاب از نوشتن آن مشکل تر است!
بورخس
***
اگر همیشه فکر می کردم که هیچ فرصتی ندارم، چیزی نمی شدم.
کوئنتین تارانتینو
***
فصیح ترین زبان، عمل است.
شکسپیر
صحبت های لینکلیتر(اولی),ساراماگو,نوری,متیو مک کانهی,آرنوفسکی جالب بودن…
جالب که چه عرض کنم.حرف لینکلیر که از زندگی بود و بدل نشست .مثل ساراماگو
متیو هم راه حل داد.راه حلی بسیار مفید
🙂
انتخابها عالی بود مثل
گاهی خواندن یک کتاب از نوشتن آن مشکل تر است!
بورخس
***
اگر همیشه فکر می کردم که هیچ فرصتی ندارم، چیزی نمی شدم.
کوئنتین تارانتینو
ممنون.