سرِ ناسازگاریِ روزگار
خلاصهی داستان: آپو و خانوادهاش از روستایشان به شهری کنار رود گنگ اسبابکشی میکنند اما زندگی همچنان بر وفق مرادشان پیش نمیرود. پدر بر اثر بیماری میمیرد و مادر بهتنهایی مجبور است آپو را بزرگ کند …
یادداشت: آپاراجیتو به عنوان دومین فیلم رای و دومین بخش از «سهگانهی آپو» را نمیتوان بدون قبل و بعدش تصور کرد. هر چند نگاه مستقل و پرداختن به هر قسمت، به شکل جداگانه هم امکانپذیر است، اما پیگیری خط سیر زندگی آپو از دوران کودکی تا بلوغ، نگاه جامعهشناسانه و انسانشناسانهی فیلمسازی را پیش روی ما قرار میدهد که نشان داد فیلم خوب، فارغ از اینکه متعلق به کدام کشور باشد، فیلم خوب است. باید پیشفرضها را کنار گذاشت، رقص و آوازها را فراموش کرد، عاشق و معشوقها را به حال خودشان رها کرد که بین درختها بچرخند و برای خودشان اشعار عاشقانه بخوانند، باید حرکات محیرالعقول قهرمانهای عضلانی فیلمهای هندی را فراموش کرد، قصرهای آنچنانی را هم (البته خوانندهی پیگیر نوشتههای من میداند که این مولفهها و پیشفرضها را جزو مهمی از سینمای هند میدانم و برایشان احترام خاصی قائلم و سینمای هند را با همین چیزهایش دوست دارم). رای با پاتر پانچالی که اولین فیلمش محسوب میشود، پایهگذار سینمای نوینی در هند شد که از هیچکدام از مولفههای آشنای این سینما خبری نیست. بلکه برعکس، هر چه هست سیاهی و فلاکت آدمهاییست که در مخروبههایی پر از گلولای زندگی میکنند و با کمترین تغذیه، روز را به شب میرسانند. رای از نشان دادن سیاهیهای بدون واسطه نمیهراسد و چنان بیرحمانه آن را جلوی چشم مخاطب میگذارد که گاه آزاردهنده میشود. اینجا دیگر اگر اشکی از گوشهی چشم مخاطب سرازیر شود به خاطر حرفهای عاشقانهی زوج جوان و زیبای فیلم که در انتهای داستان به یکدیگر رسیدهاند یا نرسیدهاند، نیست. بلکه به عنوان مثال به خاطر دیدن مادر زجرکشیدهایست که همیشه با بدبختی دستبهگریبان بوده. مادری که پسرش را با هزار مکافات بزرگ کرده و به مدرسه فرستاده و در لحظهای که پسر در حال جدا شدن از اوست تا برای تحصیل به شهر دیگری برود، مادر نگاه غمگینش را به او میدوزد و دوربین با نزدیک شدن به چهرهی او، موجب میشود بغض راه گلویمان را ببندد. از این لحظات در سهگانهی آپو کم نیستند اما شاید تأثیرگذارترینشان همین غم مادر آپو برای بچهاش باشد که در حال جدا شدن از اوست. اصلاً این سهگانه و مخصوصاً پاتر پانچالی و بعد همین آپاراجیتو، بیش از آنکه دربارهی آپو باشد، دربارهی مادر اوست. زنی که هر چند تلاش میکند سروسامانی به زندگی بدهد اما بیرحمی زندگی خیلی بیش از این حرفهاست که بتواند تحمل کند. اینکه شخصیت مادر اینقدر در دو فیلم ابتدایی این سهگانه تأثیرگذار و متأثرکننده از کار در آمدهاند یکی به بازی فراموشنشدنی و بهشدت باورپذیر کارونا بانرجی برمیگردد که نگاه غمگینش به دل مخاطب آتش میزند و دیگری طبیعتاً به فیلمنامه و هدایت پرقدرت رای در پشت دوربین. اصولاً یکی از نقاط قوت هر سه فیلم، بازیهای باورپذیر بازیگرانش است که به دور از اغراقهای رایج آن زمان و حتی اکنونِ سینمای هند، درصد همذاتپنداری را در مخاطب افزایش میدهد. اینکه از اغراق بازیها در سینمای هند حرف میزنیم، به معنای منفیاش نیست. اغراق حتی اگر در دل داستان جا بیفتد و حالوهوای اثر را منطقی جلوه بدهد، اتفاقاً مثبت است.
آپاراجیتو دردناک است و دردناکیاش فقط به این مربوط نیست که رای سیهروزی آدمهای داستانش را نشانه رفته، بلکه از این جهت هم دردناک است که آدمهای او در میان انواع و اقسام خدایان و الههها زندگی میکنند اما انگار هیچکاری از دست این خدایان برنمیآید. رای در این فیلم، بیش از دو قسمت دیگر، به سازوکار مفهوم اعتقادات در زندگی روزمرهی مردم فقیری میپردازد که روز و شب در حال آبتنی در گنگ هستند تا بلکه پاک شوند اما نمیشوند. مردمی که دائم در حال دعا و نیایش هستند تا بلکه اوضاع و احوالشان رو بهراهتر شود اما نمیشود. اینجا پدر به شغل دعاخواندن در کنار گنگ روی آورده که ظاهراً درآمد خوبی هم دارد. او مردم فقیر و ناچار را دور خود جمع میکند، دعا میخواند و پول میگیرد. اما در نهایت، بالا و پایین رفتن از پلههای شیبدار و تند کنارهی رود گنگ، او را از پای در میآورد و بعد از او، قرار است آپو شغل پدر را ادامه بدهد که آپوی بلندپرواز از این کار سر باز میزند. جایی در ابتدای فیلم، همسایههای خانوادهی آپو به مادر توصیه میکنند که خودش را در رود گنگ شستشو بدهد تا عاقبتبهخیر شود؛ نگاهی مذهبی که در تاروپود مردم هند تنیده شده است. کشوری که معجونیست از ادیان و فرقههای مختلف مذهبی. اما در نهایت نه مادر خودش را در رود گنگ شستشو میدهد و نه آپو راه پدر را ادامه میدهد. رای نشان میدهد هر چند شاید خوردن چند قطره از آب گنگ در آخرین لحظات احتضار پدر در بستر بیماری، دلخوشکنکی باشد که موجب شود پدر راحتتر از دنیا برود اما در نهایت سیاهی باقی خواهد ماند، همانطور که در پایان این فیلم هم شاهدش هستیم؛ آپو بعد از مرگ مادر، زیر درختی مینشیند و گریه میکند.
آپو باهوش است، زرنگ است، به پرسشهای بازرس مدرسه به شیوایی جواب و همه را تحت تأثیر قرار میدهد. با شور و شوق کتابهایی را که مدیر مدرسه به او داده میخواند و دربارهی جهان هستی و اتفاقهای در آن میآموزد. او با ذوق فراوان آموختههایش دربارهی دنیا را به مادر هم منتقل میکند و در فکر تبدیل شدن به انسانی بزرگ، روزها را شب میکند. آپو نوجوان بلندپرواز ساتیاجیت رای، انگار با این تلاش شبانهروزی و نشان دادن هوش و استعداد فراوان، میخواهد از چنگال سیاهیهایی که دورش را فرا گرفتهاند رها شود. او وقتی برای چند روز تعطیلی به روستا و نزد مادرش برمیگردد دیگر حال و حوصلهی بازی با بچهها را ندارد و چیزهایی که تا پیش از این برایش جذاب بودند، دیگر نیستند. آنقدر بیحوصله است که حتی نالههای مادر غمگینش را هم نمیشنود و میخوابد. هر چند در نهایت تصمیم میگیرد یک روز هم بیشتر پیش مادر بماند و خوشحالش کند. اما به هر حال به دنبال رویاهای خود میگردد اما ناجوانمردی روزگار، هر بار فرصت لذت بردن از زندگی را از او میگیرد. در پاتر پانچالی درست همان وقتی که تازه لذت دیدن قطار زیر زبانش مزه میدهد و خواهر بزرگتر به او قول میدهد که باز هم به دیدن قطار خواهند رفت، خواهر را بر اثر بیماری از دست میدهد. در آپاراجیتو، درست وقتی که فشفشه خریده و میخواهد مثل بقیه جشن بگیرد، متوجه میشود پدرش هم در بستری بیماری افتاده است. وقتی سرو سامانی به اوضاع درسی خود میدهد و میخواهد مدارج ترقی را طی کند، مادر از دنیا میرود. در دنیای آپو، یعنی سومین بخش از این سهگانه هم وقتی تازه دارد مزهی زندگی با دختری محجوب و زیبا را مزه میکند ـ انگار که برای اولینبار در زندگیاش خوشبخت بوده ـ زن را هنگام وضع حمل از دست میدهد. روزگار نامراد سرِ سازگاری ندارد و رای نشان میدهد که آدمهایش چطور در این میدان پردستانداز دائم تلاش میکنند که حالشان خوب باشد اما نمیشود.
فیلمهای دیگر رای در «سینمای خانگی من»:
ـ پاترپانچالی و دنیای آپو (اینجا)
ـ اتاق موسیقی (اینجا)
سپاس.