نگاهی به فیلم بدون تاریخ، بدون امضا

نگاهی به فیلم بدون تاریخ، بدون امضا

  • بازیگران: امیر آقایی ـ هدیه تهرانی ـ نوید محمدزاده و …
  • فیلم‌نامه: علی زرنگار ـ وحید جلیلوند
  • کارگردان: وحید جلیلوند
  • ۱۰۰ دقیقه؛ سال ۱۳۹۵
  • ستاره‌ها: ۳/۵ از ۵

 

کالبدشکافی

 

خلاصه‌ی داستان: کاوه نریمان دکتر پزشک قانونی، یک شب با خانواده‌ای که روی موتور نشسته‌اند تصادف می‌کند. هیچ‌کس جز پسر آن خانواده که اسمش امیرعلی خانرودی‌ست حتی خراش هم برنمی‌دارد. کاوه، پسربچه را معاینه می‌کند اما ظاهراً خطری وجود ندارد. روز بعد و در محل کارش وقتی اسامی مردگان آن روز که برای تشریح آورده شده‌اند، ‌خوانده می‌شود، ناگهان اسم امیرعلی خانرودی را می‌شنود و دنیایش به‌هم می‌ریزد. همسرش سایه که او هم دکتر همان پزشک قانونی‌ست ، بدون اطلاع از موضوع، بعد از کالبدشکافی امیرعلی، علت مرگ را مسمومیت اعلام می‌کند. با این حال کاوه هم‌چنان عذاب وجدان دارد که نکند او مسئول اصلی مرگ پسر باشد …

 

یادداشت: فیلم دنیای تاریکی خلق می‌کند که در انتها و با عمل شجاعانه‌ی کاوه نریمان، سفید که نه، بلکه فقط کمی خاکستری می‌شود. هنگام تماشای فیلم و زمانی که کاوه می‌خواهد اجازه‌ی نبش قبر امیرعلی را بگیرد تا به واقعیت پی ببرد، دائم به او بدوبیراه می‌گوییم که: «آخر چه اصراری داری خودت را گیر بیندازی؟! دنبال چه هستی؟! چرا نمی‌روی پی زندگی‌ات؟!». وقتی خودمان را جای او می‌گذاریم، منصفانه اگر قرار باشد فکر کنیم، احتمالاً خیلی‌هامان ماجرا را لاپوشانی می‌کنیم و صدایش را هم در نمی‌آوریم. با گفتن این جمله که: «لابد مرگ پسر به گردن همان گوشت‌های آلوده و مسموم است». به این شکل لای وجدان‌مان را درز می‌گیریم و خلاص. اما این دقیقاً کاری‌ست که کاوه نریمان نمی‌کند. او مسئولیت‌پذیری خود را از همان ابتدا و در صحنه‌ی تصادف نشان می‌دهد؛ پیگیر حال همه‌ی سرنشین‌های موتور می‌شود، امیرعلی را با دقت معاینه می‌کند تا مبادا جراحتی برداشته باشد و در نهایت هم اوج این رفتار را در به گردن گرفتن مرگ پسربچه از خود نشان می‌دهد.

به این شخصیت مهم بازخواهیم گشت اما وقت‌هایی را هم در فیلم نزد موسی خانرودی می‌مانیم تا زندگی فلاکت‌بارش را ببینیم. تا ببینیم چه‌گونه از روی فقر و بدبختی و به خاطر خریدن گوشت ارزان، بچه‌اش را کشت. جلیلوند که در چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت در نشان دادن اوضاع و احوال قشر فقیر جامعه از خود تبحر نشان داده بود، این‌جا هم وقتی وارد زندگی و حال و اوضاع موسی می‌شود، دل تماشاگر را می‌لرزاند. چه محیط کثیف زندگی آن‌ها و چه ریخت و قیافه‌شان حکایت از فقر مفرطی دارد که زندگی‌شان را به سیاهی کشانده است.

این نگاه چندجانبه‌ی فیلم‌ساز به شخصیت‌ها و زندگی‌شان است که باعث می‌شود سررشته‌ی اتفاق تلخ به‌وجودآمده به جایی بند نباشد. یعنی از هر طرف که به داستان نگاه می‌کنیم کسی مقصر است. با اما و اگرهایی مواجه می‌شویم که جواب دقیقی نمی‌شود به آن‌ها داد و دقیقاً همین‌جاست که وارد عمق ماجرا می‌شویم؛ شاید اگر همان شب تصادف، کاوه بیمه داشت و خانواده‌ی خانرودی را به بیمارستان می‌رساند، پسربچه زنده می‌ماند. شاید اگر همان شب موسی خانرودی با پولی که کاوه به او داده بود به جای این‌که به رستوران برود تا خانواده‌اش را بعد از مدت‌ها سیر کند، به بیمارستان می‌رفت، حالا پسربچه زنده بود (هر چند وقتی همین موضوع را کاوه به موسی می‌گوید و موسی با لحنی غمگین و شرمنده به این نکته اشاره می‌کند که خانواده‌اش را بعد از مدت‌ها به رستوران می‌بُرد، دل‌مان به حالش می‌سوزد). اصلاً شاید اگر سایه روزی که می‌خواست جسد را کالبدشکافی کند، با دقت بیش‌تری این کار را می‌کرد، کاوه و البته ما دیگر مطمئن می‌شدیم که مرگ پسربچه از همان گوشت‌های فاسدشده بوده یا اصلاً اگر کاوه در تعریف کردن ماجرای تصادف به سایه، سکوت نمی‌کرد و قبل از کالبدشکافی، او را در جریان می‌گذاشت، زن هم شاید دقت بیش‌تری در اتوپسی به خرج می‌داد و ماجرا مشخص می‌شد. شاید اگر … و زندگی دقیقاً کلاف در‌هم‌پیچیده‌ی همین اما و اگرهاست که جواب قطعی به آن‌ها غیرممکن می‌نماید و این کاوه است که تصمیم می‌گیرد خودش را به میان آتش بیندازد.

به کاوه برگردیم؛ یکی از نقدهایی که به فیلم وارد می‌کنند، همین پیگیری دیوانه‌وار و حتی بیمارگونه‌ی اوست. شاید شخصیت او، همان جلال چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت باشد. مرد خیری که می‌خواهد پولی را بین آدم‌های نیازمند تقسیم کند و برای این کار آگهی می‌دهد. جلال، که نقشش را هم‌چنان امیر آقایی بازی می‌کند، وجدان بیدار جامعه‌ای‌ست که در رخوت و سستی فرو رفته و کسی به فکر کسی نیست. جامعه‌ای که حتی‌الامکان آدم‌هایش سعی می‌کنند از دردسر دور بمانند و حتی اگر خبطی هم می‌کنند، در صورتی که کسی متوجه نشده باشد، یواشکی راه‌شان را می‌کشند و می‌روند و انگار نه انگار. در همین جامعه است که کسی مانند جلال دست به کار مهمی می‌زند و مسئولیت سنگینی را به عهده می‌گیرد. اما نکته این‌جاست که در چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت مسئولیت‌پذیری جلال به دلیل نقص‌های فیلم و داستان نه‌چندان چفت‌وبست‌دار و البته شعاری‌اش جا نمی‌افتد. یعنی در واقع تصمیم جلال برای کمک به مردم، تحت تأثیر کلیت فیلم، برای مخاطب باورپذیر نمی‌شود و این پرسش پیش می‌آید که چرا این آدم خودش را در این دردسر می‌اندازد؟ ولی ماجرا در بدون تاریخ، بدون امضا متفاوت است. داستان چفت‌و‌بست‌دار فیلم که با هر پله‌ای که پیش می‌رود، گرهی بر گره قبلی می‌افزاید و به این شکل تنش داستان همیشه در اوج می‌ماند، به همراه یک کارگردانی حساب‌شده و فضایی خاکستری و غم‌بار و البته بازی‌های موفق بازیگران، مثل امیر آقایی، باعث می‌شود با فیلمی موفق طرف باشیم و این موفقیت قطعاً در باورپذیری تصمیم و عمل کاوه نریمان هم تأثیر می‌گذارد. یعنی چفت‌و‌بست درست فیلم، موجب می‌شود تصمیم دیوانه‌وار کاوه را بپذیریم و یا لااقل سعی کنیم که آن را بپذیریم. می‌توانیم این‌گونه تصور کنیم که این ویژگی شخصیتی اوست همان‌گونه که در صحنه‌ی ابتدایی فیلم هم دیدیم چه‌قدر به حال و احوال موسی و خانواده‌اش رسیدگی می‌کند و برایش مهم است. و همان‌طور که در طول داستان، جلوه‌های مختلفی از مسئولیت‌پذیری او را می‌بینیم.

در صحنه‌ای تلخ و خفقان‌آور، که آن راهروهای ترسناک پزشک قانونی و چراغ‌های مهتابی نصب‌شده روی سقف در تشدید خفقان فضا عمل می‌کنند، کاوه جسد را دوباره تشریح می‌کند تا به نتیجه‌ای برسد، نتیجه‌ای که در نهایت هم متوجه نمی‌شویم چیست؛ در سکوتی کامل، کاوه نریمان، کنار جسد پسر می‌نشیند و به فکر فرو می‌رود. پرسش اصلی این است که آن تصادف کذایی در مرگ این بچه تأثیرگذار بوده؟ این را هیچ‌گاه نخواهیم فهمید. اما کاوه نریمان به عنوان یک شخصیت هویتمند، در اواخر فیلم جمله‌ی عجیبی به سایه می‌گوید: «یارو داره دیوونه می‌شه. فکر می‌کنه بچه‌شو کشته». شکل ادای این جمله طوری‌ست که گمان می‌کنیم انگار کاوه، حتی شده به‌زور، می‌خواهد تقصیر بخشی از ماجرا را گردن بگیرد تا باری از روی دوش موسی برداشته شود. او انسانی‌ست که سعی می‌کند دیگران را درک کند تا سهم خودش را به جامعه و دنیا بپردازد. شاید به همین دلیل است که در نقدهای فیلم، به شخصیت او ایراد می‌گیرند و این بخش دیوانه‌وار وجود این «انسان» را به پای ضعف فیلم‌نامه و ضعف شخصیت‌پردازی فیلم‌نامه‌نویس می‌گذارند. لابد اگر کاوه نریمان، در فیلمی دیگر، ماجرای تصادف را پنهان می‌کرد و تا آخر چیزی نمی‌گفت و تقصیری را گردن نمی‌گرفت، آن‌وقت آن فیلم مشکلی نداشت و آن شخصیت باورپذیر بود. انگار او باید از کنار آن تصادف جزئی با خانواده‌ی موسی می‌گذشت و از کنارشان عبور می‌کرد تا بتوانیم باورش کنیم.

فیلم اول جلیلوند در «سینمای خانگی من»:

 ـ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت (اینجا)

 

 

۱۵ دیدگاه به “نگاهی به فیلم بدون تاریخ، بدون امضا”

  1. ابراهیم سوادکوهی گفت:

    باور پذیر نبودن کاوه نریمان به کمال گرایی افراطی آن بر نمی گردد بلکه به اصرار بی دلیل او بر گردن گرفتن کاری است که نکرده. اگر این گردن گرفتن و به دوش کشیدن بار موسی چیزی از آلام موسی کم می کرد مشکلی نبود اما آیا واقعن اینطور است؟ سوای اینکه فقیر و مستضعف نیازی به ترحم و دلسوزی کاوه نریمان ها ندارد و فقط حقش را می خواهد حقی که باید جای دیگری به دنبال آن می بود و نویسنده محترم احتمالن با توجیه نداشتن رسالت برای ارائه راه حل معضلات طبقه ی محروم و صرف بیان آنها از خیر آنها گذشته است اینجاست که معلوم می شود فیلم چقدر ظرفیت های اعتراض سیاسی در خودش داشته و جلیلوند به آنها بی توجه بوده.

    • damoon گفت:

      احتمالا شما متوجه حرف من نشدید. قضیه اینجاست که قرار نیست، گردن گرفتن کاوه، چیزی از بار دردهای موسی کم کند. موضوع اینجاست که او به عنوان یک انسان، می خواهد فقط گوشه ای از ماجرا را به دوش بکشد. حتی اگر این به دوش کشیدن، تاثیری هم در دردهای موسی نگذارد. که به نظر من می گذارد. ضمن اینکه فیلم، هیچ فیلمی، کلا سینما، هیچ «رسالتی» بر دوش ندارد. هیچ فیلمی هم قرار نیست راه حل ارائه بدهد. ارائه یا عدم ارائه ی راه حل، دلیل بر خوبی یا بدی یک فیلم نیست.

      • ابراهیم سوادکوهی گفت:

        فکر می کنم خودتان هم متوجه حرفتان نشدید. می فرمایید قرار نیست چیزی از بار موسی کم کند فقط می خواهد گوشه ای از ماجرا را به دوش بکشد!!! کاش لااقل می گفتید می خواهد نقشی در ماجرا داشته باشد تا بعد درباره ی چرایی اش بحث کنیم.
        فرمودید این به دوش کشیدن تاثیر گذار است بفرمایید به چه شکل؟
        و اینکه رسالت نداشتن سینماگر که از واضحات است من انتظار ارائه راه حل برای مشکلات اجتماعی ندارم فقط برایم عجیب است کسی که این قدر شرافتمندانه دغدغه طبقه ی محروم را دارد چطور هیچکس و هیچ چیزی را مقصر وضعیت فعلی نمی داند جلیلوند اگر بداند نشان دادن مقصر وضعیت محرومانش چقدر به فیلم و تاثیر گذاری اش و مهم تر از آن چقدر به همان طبقه ی محروم کمک می کند حتمن انگشتش را به سمت کسی می گرفت. و آخر اینکه سینماگر الزامی به دادن راه حل ندارد ولی دادنش که اشکالی ندارد.

    • خودم گفت:

      بله، این گردن گرفتن از آلام موسی کم میکنه. چون عذاب وجدانی که براش بوجود اومده خیلی سنگینتره.
      این فیلم بسیااااار عالی بود. اما اگه من جای نویسنده بودم اون کسیکه مرغ فروخته بود رو نمیکشتم. الان موسی فکر میکنه یه آدم بیگناه رو کشته.
      یه نکته دیگه اینکه همیشه که نباید توی فیلم به مسبب فقر اشاره کنن. همین که یک فیلم فقر و مصائب اون رو نشون بده کافیه. دیگه همه میدونن عوامل فقر چه چیزایی هستن.

  2. محسن.ب گفت:

    سلام خیلی خوشحال میشم در مورد اسم فیلم هم صحبت کنید

    • damoon گفت:

      سلام. یک اشاره اش می تواند به همان مرغ های آلوده باشد که بدون استاندارد، بدون تاریخ تولید و تاریخ انقضا، به خورد انسان های فقیر داده می شوند و نتیجه اش را هم در فیلم می بینیم.

    • فرنوش گفت:

      طبق گفته خود کارگردان(وحید جلیلوند) در نشست خبری فیلم:
      بدون تاریخ یعنی هر زمان
      بدون امضا یعنی برای هرکس
      یعنی این اتفاقی که برای موسی و دکتر نریمان افتاد ممکنه برای هرکس و در هرزمانی پیش بیاد

  3. پیمان گفت:

    نریمان همونطور که قاضی در دادگاه اشاره کرد(دیه) با گردن گرفتن مرگ پسر در اثر (تصادف) باعث شد به طور قانونی بر موضوع تصادف غیر عمد با نریمان قضاوت شود که فک نکنم درگیری زیادی متوجهش شود،جز (مالی،دیه)که فک نکنم برای یه دکتر مملکت مبلغ زیادی باشه،با این کار هم کمک مالی به خانواده شده،و هم بار عذاب وجدان از کاوه کم کرد،هرچند اتهام وارد شده در هر صورت برای کاوه اجرا میشود

  4. شیوا گفت:

    سلام آقای دامون
    از خوندن نقد شما بسیار لذت بردم چقدر عمیق و زیبا تحلیل کردید متاسفم بگم که این فیلم از درک و شعور حاکم بر جامعه کنونی ما فراتره در جامعه ای که ارزشهای انسانی به سخره گرفته میشه و ضد ارزشها وقیحانه ارزش و زرنگی تلقی میشه باید هم چنین فیلمی از سوی برخی شبهه روشنفکرها درک نشه و در حقش بی انصافی بشه من این فیلم رو دو بار دیدم و خوشحالم که هنوز اقلیتی در جامعه ما هستن که دغدغه های انسانی دارن لطفا دلخوش به همان اقلیت شما هم به کار اجتماعی تون ادامه بدین .

  5. ویتا گفت:

    سلام چرا همیشه فیلم‌های ایرانی مخاطب را تو کما بلاتکلیف رها میکنه تا خودمخاطب ته ماجرا را حدس بزنه نکنید….
    مثل فیلم جدایی نادر از سیمین و خیلی از فیلمهای دیگه
    لطفا اگه نمیتونید یه پایان برای فیلم بزارید فیلم نسازید ذهنمون را درگیر میکنید 😭 😔
    ته داستان چیشد مرگ بر اثر مسمویت بود؟!

    • Mrchang گفت:

      چطوری فیلم میبینی پس. دکتر بعد از تشریح فکر کرد. اخرشم به سایه جواب نداد یعنی اینکه گردن گرفت که عذاب وجدان بابای بچه رو کم‌کنه. چون فهمید موسی آدم درستکاریه. شب تصادف پولو برداشت و رضایت گرفت . برای موتور امانتی ناراحت بود. به عموان یه دکتر که مطمئنا دغدغه مالی نداشت حالا که میشد با پول یه کاری کرد این شرافتو بخرج داد.

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم