کوتاه درباره‌­ی چند فیلم، شماره‌­ی پنجاه

کوتاه درباره‌­ی چند فیلم، شماره‌­ی پنجاه

  • نام فیلم: به وقت شام
  • کارگردان: ابراهیم حاتمی­‌کیا

علی به همراه پدرش برای به پرواز درآوردن هواپیمایی حامل چند اسیر داعشی و چند زخمی به سوریه می­‌روند. اما وقتی کنترل هواپیما به دست داعشی­‌ها می­‌افتد، اوضاع وخیم می­‌شود … فیلم موفق شده تعلیق بیافریند، هیجان ایجاد کند و قصه بگوید. حاتمی­‌کیایی که در فیلم­‌های اخیرش از زبان شخصیت­‌هایش تند و تند شعار می­‌داد و گل­‌درشت حرف می­‌زد، حالا سعی کرده عمل کند و شخصیت­‌هایش را در موقعیتی دشوار به مقصود برساند. ‌یعنی آدم­‌هایش کمتر فرصت حرف زدن پیدا کرد­ه­‌اند. در این مسیر هر چند شعارهایی هم داده می­‌شود اما می­‌توان از آن­‌ها چشم­‌پوشی کرد و آن را به حساب ایده­‌های همیشگی سازنده­‌اش گذاشت. خیلی­‌ها از جلوه­‌های ویژه­‌ی فیلم ایراد گرفتند و آن را مصنوعی دانستند اما واقعاً من یکی را که اذیت نکرد و باعث نشد از هیجان فیلم جدا بیفتم. فارغ از غرغرهای فیلم­‌ساز و نوازش بی­‌امانش از سوی مقامات و رسانه­‌ها، فیلمش را ببینید.

فیلم دیگر حاتمی­‌کیا در «سینمای خانگی من»:

ـ بادیگارد (اینجا)

 

  • نام فیلم: مصادره
  • کارگردان: مهران احمدی

اسماعیل در دوران پیش از انقلاب، مسئول تهیه­‌ی وسایل شکنجه برای اداره­‌ی ساواک است. او که عاشق خواننده­‌ی آمریکایی کاباره­‌ی محبوبش شده، با او ازدواج می­‌کند و بچه­‌دار شدن آن­‌ها هم­‌زمان می­‌شود با دوران انقلاب. اسماعیل که اوضاع را بد می­‌بیند، به همراه همسرش به آمریکا می­‌گریزد و سعی می­‌کند از آن­‌جا زمین­‌هایش را در ایران بفروشد … یک کمدی سرحال با رضا عطارانی که مثل همیشه می­‌خنداند. از همان تیتراژ پرانرژی­‌اش پیداست که قرار است لحظه‌های مفرحی را سپری کنیم. اما حیف که داستان، بعد از ورود اسماعیل به آمریکا، درجا می­‌زند و اصلاً پیش نمی­‌رود. این­‌که هدف اسماعیل دقیقاً چیست، چرا زنش را ترک می­‌کند و چرا اصرار دارد به شهری برود که ایرانی­‌ها در آن زیاد باشند، چندان روشن و واضح بیان نمی‌شود. فیلم همه­‌چیز برای پرفروش شدن دارد، از زن­‌های خارجی و جذابی که آواز می­‌خوانند تا آبجوخوری و کنایه به «آخوندها».

 

  • نام فیلم: فِراری
  • کارگردان: علیرضا داودنژاد

گلنار دختری شهرستانی­‌ست که به عشق دیدن یک ماشین فِراری به تهران آمده. در حالی­‌که در خیابان­‌های تهران سرگردان است، با راننده­‌ی تاکسی میان­‌سالی به نام نادر آشنا می­‌شود. نادر که در جریان آرزوی دختر قرار می­‌گیرد قول می­‌دهد کمکش کند … تلقی نویسنده و البته کارگردان از یک دختر شهرستانی متعلق است به بیست سال پیش. دختری که آرزو دارد یک ماشین مدل­‌بالا ببیند، خودش را در شلوغی تهران گم کند، از بالای پل بر سر مردم فریاد بکشد و … . فیلم با این طرز نگاه کهنه، در داستان­‌پردازی موفق نیست. حساب و کتاب این­‌که نادر مسئولیت دختر را به عهده می­گیرد چیست؟ قضیه­‌ی جنسی که نیست، پس چرا چنین کار سختی را قبول می­‌کند؟ ماجرای آن حاجی فلج که سیامک صفری نقشش را بازی می­‌کند چیست؟ او چه ارتباطاتی دارد دقیقاً؟ قضیه­‌ی اعتراف­‌های رو به دوربین شخصیت­‌های داستان چیست؟ فیلم در این بخش­‌ها گنگ عمل می­‌کند اما در نهایت موفق می­‌شود داستانش را با ریتم درستی پیش ببرد. تنابنده و مخصوصاً ترلان پروانه با آن لهجه­‌ی درست گیلکی­‌اش، بده­‌بستان خوبی دارند و مهمترین عامل جذب مخاطب هستند.

فیلم­‌های دیگر داودنژاد در «سینمای خانگی من»:

ـ بی‌­پناه (اینجا)

ـ نیاز (اینجا)

ـ کلاس هنرپیشگی (اینجا)

ـ نازنین (اینجا)

ـ روغن مار (اینجا)

 

  • نام فیلم: نان‌­آ­ور (The Breadwinner)
  • کارگردان: نورا تومی

پروانه دختر نوجوانی­‌ست که در حکومت طالبان زندگی می­‌کند. حکومتی که به زن­‌ها حتی اجازه­‌ی خروج از خانه نمی­‌دهند. وقتی طالبان به دلیلی واهی، پدر او را دستگیر می­‌کند، پروانه مصمم می­‌شود تا خرج خانه را در بیاورد و پدرش را ببیند. اما این کار تنها در صورتی ممکن است که او خودش را به شکل یک پسر در بیاورد … انیمیشنی روان و ساده (شاید حتی زیادی ساده!) درباره­‌ی حکومتی ضدزن و وحشی و دختری که قرار است به رقم جثه‌ی ریز و سن کمش، بر این مانع عظیم فایق شود. خط داستانی چندان پروپیمان نیست و حتی قسمت­‌هایی از بی­‌منطقی رنج می­‌برد. یک­بار دیدنش بد نیست اما قطعاً اثری نیست که به یاد بماند. احتمالاً همان روز بعد از دیدنش به­‌راحتی فراموش خواهد شد.

 

  • نام فیلم: شکل آب (The Shape of Water)
  • کارگردان: گیلرمو دل­‌تورو

الیسا، در یک آزمایشگاه فوق محرمانه نظافتچی­‌ست. او که قدرت تکلم ندارد، یک روز متوجه می­‌شود کارمندان رده­‌بالای آزمایشگاه، موجودی عجیب را به کارخانه آورده­‌اند تا رویش آزمایش­‌هایی انجام بدهند؛ موجودی دوزیست که قابلیت­‌های عجیبی دارد. الیسا که از دربند بودن این موجود و شکنجه­‌شدنش توسط افراد رده­‌بالا ناراحت است، سعی می­‌کند با او ارتباط برقرار کند و این سرآغاز یک رابطه­‌ی عاشقانه­‌ی عجیب است … راستش تصور چنین عشقی کمی چندش­‌آور است و دقیقاً به همین دلیل به رغم جذابیت­‌های انکارناپذیر فیلم، نتوانستم با آن ارتباط خاصی برقرار کنم. فیلم در خط سیری کاملاً پیش‌بینی­‌پذیر همراه با زیر­وبم­‌های یک فیلم­‌نامه­‌ی کلاسیک و الگومدار پیش­‌می‌رود و تقریباً همه­‌چیزش به­‌جا و به­‌موقع است اما وقتی در بطن داستان به عشق الیسا و این موجود می­‌رسیم (یا می­‌رسم) فیلم نمی­‌تواند مجابم کند. عشق خیلی سریع شکل می­‌گیرد و به جاهای باریک (!) می­‌رسد که در نظر من، نه­‌تنها زیبا نیست، بلکه بسیار هم چندش­‌آور و مشمئزکننده است. آخر چه­‌طور می­‌شود حتی با منطق فانتزی فیلم، عاشق چنین موجود زشت و مهوعی شد؟ باز اگر مثل داستان دیو و دلبر، طلسمی، چیزی در کار بود که این موجود بی­‌ریخت را تبدیل به انسانی قابل تحمل می­‌کرد، یک چیزی!

 

  • نام فیلم: شگفتی (Wonder)
  • کارگردان: استفن چبوسکی

آگی پسربچه‌­ای­ست که از بدو تولد چهره­‌ای دفرمه دارد. او به دلیل همین صورت نافرم، پسری منزوی و گوشه­‌گیر بار آمده که تحمل نگاه دیگران را ندارد. اطرافیان او از جمله مادرش، تمام سعی خود را می­‌کنند تا آگی وارد اجتماع شود و حرف­‌های نامربوط اطرافیان را تحمل کند … بعید است هنگام دیدن فیلم دچار احساسات نشوید و بدن­‌تان مور مور نشود. فیلمی که به­‌خوبی و با ملایمت، نشان می­‌دهد که هر کدام از ما می­‌توانیم یک شگفتی باشیم به شرطی که به درون خودمان و به دیگران خوب نگاه کنیم و قابلیت­‌ها را ببینیم. فیلم شخصیت­‌های مختلف خودش را در چند بخش معرفی می­‌کند تا به این نکته برسد که تمام آدم­‌های درگیر این داستان به نوعی با مشکلاتی دست­‌وپنجه نرم می­‌کنند که گاهی آن­‌ها را از راه انصاف خارج می­‌کند اما در نهایت همه دست به دست هم می­‌دهند تا راه درست را پیدا کنند. فیلم شیرین است و مخاطب را با خودش همراه می­‌کند تا به آخر.

فیلم دیگر این کارگردان در «سینمای خانگی من»:

ـ مزایای جلوی چشم نبودن (اینجا)

 

  • نام فیلم: جنایت شهر کوچک (Small Town Crime)
  • کارگردان: برادران نلمز

مایک کندال به دلیل افراط در مصرف مشروبات الکلی از اداره­‌ی پلیس اخراج می­‌شود و تلاشش برای برگشتن به شغل سابق بی­‌نتیجه می­‌ماند. یک روز جسد دختری را کنار خیابان پیدا می­‌کند و این سرآغاز جستجوهای او برای یافتن قاتل دختر است که نتیجه­‌اش می­‌تواند بازگشت دوباره­‌ی او به شغل سابقش باشد … یک فیلم قابل پیش­‌بینی و تقریباً بی­‌مزه از روایت سقوط و صعود دوباره­‌ی یک پلیس. پلیسی ناخلف که خودش را به آب و آتش می­‌زند تا دوباره او را به حساب آورند. پیگیری­‌های او سرنخ­‌های جدیدی در اختیارش می­‌گذارند تا هر بار به قاتل دختر نزدیک و نزدیک­ترش کنند. پیدا کردن قاتل دختر از یک سو، تضمینی­‌ست برای به دست آوردن مقام پلیسی­‌اش ولی از سوی دیگر انگار کشمکشی درونی­‌ست تا خودش را به اثبات برساند و تغییر کند. که البته فیلم در همین زمینه چندان موفق نیست. فیلمی که نه صحنه­‌های جذابی دارد و نه چیزی نظرجلب­‌کن.

 

  • نام فیلم: تنها شجاعان (Only the Brave)
  • کارگردان: جوزف کاسینسکی

اریک مارش رهبر یک گروه اطفا حریق جنگل است که سعی می­‌کند با سازماندهی، گروهش را به درجه­‌ی حرفه­‌ای برساند. آن­‌ها در خاموش کردن آتش جنگل­‌ها، با مشکل­‌های زیادی دست­‌وپنجه نرم می­‌کنند که از همه ترسناک­‌تر، همان زبانه­‌های آتشی­‌ست که به مرگ فرامی­‌خواندشان … صحنه­‌ی پایانی که عکس‌های اعضای واقعی گروه اطفا حریق را می­‌بینیم، اشک در چشم­‌های­‌مان حلقه خواهد زد. گروهی که مرگ­‌شان در فیلم به شکل دردناکی ترسیم می­‌شود و احتمالاً در واقعیت هم آن­‌ها به همین شکل ترسناک جان باخته­‌اند. اما غیر از این، فیلم بسیار طولانی­‌ست، آن هم بی­‌جهت. داستانک­‌های اعضای گروه، که تنها روی سه­‌چهار نفرشان زوم می­‌کنیم، بیش از حد کشدار و در مواقعی کلیشه­‌ای هستند که این باعث می­‌شود دیر به لحظه­‌های هیجان­‌انگیز برسیم و وقتی هم که می­‌رسیم، دیگر مزه­‌اش را از دست داده است. به عنوان مثال ماجرای زندگی براندان به عنوان معتادی که بعد از به دنیا آمدن بچه­‌اش، سر­به­‌زیر می­‌شود و به گروه می­‌پیوندد، دیگر زیادی تکراری­‌ست یا حتی زندگی اریک، که یکی در میان با زنش دعوا می­‌کند و در عین حال یکی در میان هم با هم عشق­‌بازی می­‌کنند، چندان جوابگو نیست.

 

  • نام فیلم: موج انفجار (Shock Wave)
  • کارگردان: هرمان یائو

پنگ هونگ، یک تبهکار خطرناک، تونل بزرگ و مهمی را در مرکز هنگ­‌کنگ مسدود می­‌کند و آدم­‌های زیادی را در آن­‌جا گروگان می­‌گیرد. او از مأمور پلیس، چیئونگ، درخواست­‌هایی دارد که در صورت عملی‌نشدن، عواقب بدی در پی خواهد داشت … یک فیلم اکشن جذاب و نفس­‌گیر که این­‌بار ابعاد ماجرای گروگان­‌گیری را گسترش می­‌دهد: گروگان­‌گیری در یک تونل! صحنه­‌های اکشن تأثیرگذار و ریتمی سریع با همراهی داستانی کم­‌وبیش جذاب، هر چند در بخش­‌هایی ساده­‌انگارانه و گاهی هم اغراق­‌شده، موج انفجار را به اثری قابل توجه تبدیل می­‌کند.

 

  • نام فیلم: مادر قلب اتمی
  • کارگردان: علی احمدزاده

نوبهار و آرینه، شبی، مست و سرخوش از یک پارتی بیرون می‌­زنند تا به خانه بروند. آن­‌ها در بین راه، دوست­شان کامی را می­‌بیندد که قدم­‌زنان خیابان­‌های خلوت شهر را می­‌پیماید. کامی به آن­‌ها ملحق می­‌شود و همه­‌چیز ظاهراً خوب پیش می­‌رود که با ماشین قدیمی یک مرد پیر تصادف می­‌کنند. قرار می­‌شود به جای خبر کردن پلیس، آن­‌ها پولی به پیرمرد در ازای خسارت بپردازند. اما پولی در بساط ندارند. این­‌جاست که سروکله­‌ی مرد جوان و خوش‌قیافه­‌ای پیدا می­‌شود که پول خسارت را می­‌پردازد و در ادامه با دخترها همراه می­‌شود. جوانی مشکوک و عجیب که رفتار خاصی دارد و حرف­‌های غریبی می­‌زند … فیلم با دیالوگ‌­های بانمک و جذاب خود و بازی­‌های شیرین بازیگرانش، تا جاهایی بیننده را می­‌کشاند. رابطه­‌ی بین دخترها، ورود کامی به جمع آن­‌ها، حرف­‌های جسته و گریخته و گاه بی­‌معنای­‌شان، کل­‌کل کردن­‌های­‌شان و شوخی­‌های­‌شان، همگی بانمک هستند و آدم را مشتاق نگه می‌دارند. حتی وقتی مرد جوان بی­‌نام وارد ماجرا می­‌شود و رفتارش از یک آدم مودب به سمت انسانی خشن و بی­‌ادب، سوق پیدا می­‌کند و بعد همراهی صدام با این جمع که مرد جوان می­‌گوید از دوستان نزدیکش است (!)، هم به اندازه­‌ی کافی مرموز و عجیب است که سرمان گرم شود. اما مشکل از جایی شروع می­‌شود که این جفنگیات (این را در معنای خوبش به کار بردم. جفنگیات بد هم داریم!) افسارگسیخته می­‌شوند طوری که دیگر نمی­‌شود سر و تهش را جمع کرد. یعنی در واقع در مرموز نشان دادن داستان زیاده­‌روی می­‌شود و نتیجه­‌اش هم طبعاً خوب نیست.

 

  • نام فیلم: هاردکور هنری (Hardcore Henry)
  • کارگردان: ایلیا نایشولر

هنری رباتی انسان­‌نماست که باید بر علیه مرد شروری به نام آکان بجنگد. مردی که قصد دارد لشکری از ربات­‌های آدم­کش تهیه کند و به جنگ دنیا برود … فیلم از لحاظ فنی کار بسیار چشمگیری­‌ست؛ کل ماجرا از نقطه­‌ی دید هنری تعریف می­‌شود و درست مانند بازی­‌های اول‌شخص کامپیوتری، از اول تا به آخر به جای چشم­‌های هنری هستیم. این تمهید، ما را به جای شخصیت اول داستان می­‌نشاند و از دید او وقایع را دنبال می­‌کنیم. وقایعی که پشت سر هم با ریتمی بسیار تند ردیف شده­‌اند و گاه حالت سرگیجه به آدم می­‌دهند. احتمالاً هم خیلی از کسانی که این فیلم را روی پرده­‌ی بزرگ دیده­‌اند، به چنین حالتی دچار شده­‌اند. فیلم سکانس­‌های دیدنی و عجیب زیاد دارد که نمی­‌شود تعریف­‌شان کرد. فقط باید دید.

 

  • نام فیلم: روانی آمریکایی (American Psycho)
  • کارگردان: ماری هارون

پاتریک بیتمن مردی جذاب و ثروتمند است که رفتاری مبادی­‌آداب، سرووضعی تمیز و شیک و خانه­‌ای سفید و قشنگ دارد. اما در پس این ظاهر خدشه‌ناپذیر، هیولایی نهفته است … فیلم در پس خود اشاره­‎های پنهان و آشکاری به جامعه­‎ی آمریکا و زشتی نهفته در پس سازوکار مصرف­‌گرایانه و بدن­‌خواهانه­‌اش را آشکار می‌کند. پاتریک با بازی عالی کریستین بیل نمود یک مرد نمونه­‌ای آمریکایی­‌ست؛ خوش­‌قدوبالا، خوش­‌هیکل، خوش­‌لباس و جذاب. او چنان عاشق هیکل خود و رسیدگی به آن است که درباره­‌ی شامپوها و لوسین­‌های گرانقمیتی که به سر و صورت و بدن خود می­‌مالد، به تماشاگر توضیح می­‌دهد. او چنان محو اندام خود است که هنگام هم­‌خوابگی با زن­‌ها، بیش از آن­‌که به آن­‌ها توجه داشته باشد، در آینه فقط به خود نگاه می­‌کند و لذت می­‌برد. از آن­‌جایی که فیلم لحن طنز گزنده و سیاه را برای خود برگزیده، آن سکانسی که پاتریک به دلیل این­‌که همکارش کارت ویزیت شیک­‌تری برای خودش دست­‌وپا کرده تصمیم به قتل او می­‌گیرد، تبدیل می­‌شود به لحظه­‌ای مهم؛ لحظه­‌ای که آن اشاره­‌های پنهانی، آشکار می­‌شوند.

 

  • نام فیلم: غوطه‌­ور در مایع سفیدکننده (Soaked in Bleach)
  • کارگردان: بنجامین استتلر

کورت کوبین ستاره‌ی راک آمریکایی به طرز مشکوکی به قتل رسیده است و همسر او، کورتنی لاو، خواننده­‌ی معروف، کارآگاهی خصوصی را برای پی بردن به اصل ماجرا وارد پرونده می­‌کند … مستندی جذاب که با آن موسیقی دائمی و وهم­‌آورش و البته بازسازی خیلی­‌خوب صحنه­‌ها به همراه صداهای ضبط­‌شده­‌ی واقعی شخصیت­‌ها، تا پایان یقه­‌ی آدم را رها نمی­‌کند. تردید بین این­‌که کوبین خودکشی کرده یا توسط کسی به قتل رسیده، در سرتاسر فیلم جاری­‌ست و در نهایت هم به جواب درستی نمی­‌رسیم. در آن لحظه­‌ی عجیب، واقعاً چه اتفاقی افتاد؟ چه افکاری از سر این هنرمند گذشت؟ کارگردان سعی می­‌کند به این جواب­‌ها برسد اما طبیعتاً نمی­‌تواند و این از ضعف فیلم نیست، بلکه از پیچیدگی واقعیت است.

 

  • نام فیلم: دریای زرد (The Yellow Sea)
  • کارگردان: نا هونگ جین

گونام راننده­‌ی تاکسی فقیری­‌ست که همسرش برای کار به کره­‌ی جنوبی رفته و حالا مدت­‌هاست که گونام از او خبری ندارد. او که در فقر مطلق به سر می­‌برد و طلبکارها هر روز کتکش می­‌زنند، ناگهان با پیشنهاد مردی مرموز مواجه می­‌شود که در ازای کشتن شخصی در کره­‌ی جنوبی، پول خوبی به او خواهد پرداخت. گونام قبول می­‌کند چون هم می­‌تواند با اجرای دستور مرد مرموز پولدار شود و هم دنبال همسر گمشده­‌اش بگردد … هونگ جین، با مویه، برای سینمادوستان ایرانی کارگردانی شناخته شده است. او کارگردان کم­‌کار اما مستعدی­‌ست که هر ساخته­‌اش مانند همین فیلم، دیدنی و قابل بحث است. دریای زرد علاوه بر داستان پروپیمانش که هر چند خوب شروع می­‌شود اما در اواخر کمی گیج­‌کننده می­‌شود و سررشته از دست کارگردان در می­‌رود، فضاسازی بسیار خوبی هم دارد. کافی­‌ست دقت کنید به صحنه­‌های تعقیب­‌وگریز تا متوجه شوید با چه فیلم­‌ساز قدرتمندی طرف هستید. زیاده­‌روی در نشان دادن تکه­‌وپاره شدن بدن آدم­‌ها در فیلم و راه افتادن سیل خون و پاشیدن شدنش به در و دیوار، هر چند جزوی از زیبایی‌شناسی فیلم محسوب می­‌شود اما در برخی مواقع زیاده­‌روی هم هست.

فیلم دیگر این کارگردان در «سینمای خانگی من»:

ـ مویه (اینجا)

 

  • نام فیلم: پرستیژ (The Prestige)
  • کارگردان: کریستوفر نولان

رابرت و آلفرد شعبده­‌بازانی هستند که کارشان را با دستیاری آغاز می­‌کنند. در یکی از اجراها، آلفرد که سرِ پرشوری دارد و در پی حقه­‌های بزرگتری­‌ست، با تصمیم خودش، دستان همسر رابرت را که قرار است داخل محفظه­‌ای پر از آب برود و طی چند ثانیه خودش را نجات بدهد، با روشی جدید گره می­‌زند و همین باعث می­‌شود زن در محفظه­‌ی آب خفه شود. رابرت که ماجرا را فهمیده، از این اتفاق به بعد تبدیل می­‌شود به دشمن خونی آلفرد. آن­‌ها هم­‌زمان با هم سعی می­‌کنند اجراهای خارق­‌العاده­‌ای در سراسر کشور انجام دهند و از یکدیگر پیشی بگیرند … فیلمی جذاب و پرافت­‌وخیز که نمی­‌دانم چرا هر چه به سمت انتها می­‌رود، بی­‌خودی پیچیده می­‌شود. در واقع این­‌جا هم نولان به سبک همیشگی خودش، نمی­‌خواهد (یا شاید هم نمی­‌تواند؟!) داستانی خطی و سرراست را به سرانجام برساند؛ شخصیت­‌ها خودشان را کپی می­‌کنند و ما در تردید می­‌مانیم که بالاخره چه کسی مُرده و چه کسی زنده است و از اول چه کسی داشته نقش کدام را بازی می­‌کرده! نولان عاشق این است که به همه رودست بزند و خب در این فیلم، موفق به این کار شده، حتی اگر باعث شده باشد فیلمش به برخی مخاطبان تنبل­‌تر مانند من، لذت کامل و جامعی نرساند.

فیلم‌­های دیگر نولان در «سینمای خانگی من»:

ـ دانکرک (اینجا)

ـ میان­‌ستاره­ای (اینجا)

ـ خیزش شوالیه­‌ی تاریکی (اینجا)

 

  • نام فیلم: درخت گلابی
  • کارگردان: داریوش مهرجویی

نویسنده‌­ای به باغ خانوادگی­‌اش پناه آورده تا جدیدترین کتابش را بنویسد اما ذهن فرارش به او اجازه­‌ی تمرکز نمی­‌دهد، انگار که دیگر هیچ ایده­‌ای برای نوشتن ندارد تا این­‌که به یاد میم می­‌افتد؛ دختری که در نوجوانی عاشقش بود … شاید لقب یکی از بهترین عاشقانه­‌های سینمای ایران را بتوان به این فیلم داد. فیلم روندی آرام و جریان سیال ذهن را دنبال می­‌کند و ما در تاروپود افکار نویسنده که با میم گره خورده، هم با شخصیت او و هم با آن دخترک زیبا آشنا می­‌شویم. عشقی که در وهله­‌ی اول بچگانه به نظر می­‌رسد اما هر چه جلوتر می­‌رویم متوجه عمق آن می­‌شویم. فیلم برای بیان این عشق، راه­‌های زیبا و شاعرانه­‌ای تدارک دیده که هنوز هم عالی هستند و البته روشنفکرنمایانه هم به نظر نمی­‌رسند. مثل آن­‌جا که میم خبر می­‌دهد قرار است از ایران برود و پسر با شنیدن این حرف، شروع به گریه می­‌کند و ملافه را روی خودش می­‌کشد و جای چشم­‌های خیس او روی ملافه، تر می­‌شود و میم هم اثر اشک­‌ها را با انگشت خشک می­‌کند. هرچند در دقایق پایانی کمی خسته­‎کننده می­‌شود اما تا قبل از آن، ریتم آرام و باحوصله­‌اش اتفاقاً جذاب است.

فیلم­‌های دیگر مهرجویی در «سینمای خانگی من»:

ـ آقای هالو (اینجا)

ـ اشباح (اینجا)

ـ طهران، تهران (اینجا)

ـ نارنجی­‌پوش (اینجا)

ـ پستچی (اینجا)

 

  • نام فیلم: سارا
  • کارگردان: داریوش مهرجویی

سارا با پول هنگفتی که به شکل پنهانی از همکار همسرش حسام، آقای گشتاسب قرض می‌­گیرد، پول عمل حسام را جور می­‌کند و باعث می­‌شود همسر از مرگ حتمی نجات پیدا کند. هر چند مرد حالش خوب می­‌شود اما سارا مجبور است به شکل اقساط، پول گشتاسب را ذره­‌ذره پس بدهد و سفته­‌هایش را پس بگیرد. اما آخرین قسطی که سارا باید پرداخت کند مصادف می­‌شود با بهانه­‌تراشی گشتاسب. او که زیردست حسام در بانک است، به دلیل جعل امضا قرار است اخراج شود و حالا از سارا می­‌خواهد که از نفوذش روی حسام استفاده کند تا این اتفاق نیفتد، وگرنه ماجرای پول را لو خواهد داد …. سارا در طول فیلم رشد می­‌کند. او از زنی گوشه­‌گیر و حرف­‌شنو که به گفته­‌ی خودش اول در خانه­‌ی پدر و به دستور او عمل می­‌کرد و بعد از ازدواج هم در خانه­‌ی همسر به دستور او عمل می­‌کند، در انتهای فیلم و با بی­‌توجهی مطلق حسام نسبت به احساس­‌های خودش، تصمیم مهمی می­‌گیرد. او که هزار بدبختی کشیده تا حسام را خوب کند، تازه انگ فساد اخلاقی هم می­‌خورد و در پایان هر چند حسام با کوتاه آمدن گشتاسب آبروی در حال از دست رفتنش را پس می­‌گیرد و نفس راحت می­‌کشد، اما سارا دیگر آن سارای ابتدای فیلم نیست. یکی از مهم‌ترین فیلم­‌های مهرجویی که از روی نمایشنامه­‌ی خانه­‌ی عروسک هنریک ایبسن برداشت شده است.

 

  • نام فیلم: لیلا
  • کارگردان: داریوش مهرجویی

لیلا و رضا بعد از ازدواج می­‌فهمند نمی­‌توانند بچه­‌دار شوند و مشکل هم از طرف لیلاست. هر چند رضا خودش چندان تمایلی به بچه­‌دار شدن ندارد اما لیلا انگار چندان از وضعیت راضی نیست. وقتی هم که مادر رضا مدام زیر گوش لیلا می­‌خواند که رضا بچه دوست دارد، لیلا تصمیم عجیبی می­‌گیرد؛ او از رضا می­‌خواهد زن دیگری بگیرد تا از او بچه­‌دار شود … یکی از بهترین فیلم­‌های مهرجویی که با فیلم­‌نامه­‌ای دقیق و ظریف، شخصیت­‌هایی را جلوی چشم ما می­‌آورد که در عین عمیق بودن، درک­‌شدنی هستند. لیلا به شکل خودآزارانه­‌ای وارد بازی­‌ای می­‌شود که تا انتهایش می­‌رود. فیلم با داستانی تابوشکنانه و طی صحنه­‌هایی دردناک نشان می­‌دهد که چه­‌طور این زن برای خواستگاری رفتن همسرش تلاش می­‌کند. از طرف دیگر هم رضا را داریم که انفعالش به­‌شدت آزاردهنده است. او مدام از این می­‌گوید که واقعاً بچه نمی­‌خواهد و با ایده­‌ی مادرش مخالف است اما هر بار هم به خواستگاری می­‌رود و با پررویی تمام از لیلا هم نظر می­‌خواهد و عقیده دارد اگر لیلا زن را نپسندد، او هرگز ازدواج نخواهد کرد! انگار که با این کار اعتباری به لیلا داده است. فیلم موفق می­‌شود وارد ذهنیت‌های لیلا شود و از آن طریق زنی را به تصویر بکشد که حساسیت­‌های زنانه­‌اش او را در آتش می­‌اندازد و در نهایت پخته و حتی شاید سوخته، بیرون می­‌آورد.

 

  • نام فیلم: باشو غریبه­‌ی کوچک
  • کارگردان: بهرام بیضایی

باشو، نوجوانی‌­ست که از آتش جنگ در جنوب کشور فرار می­‌کند و پنهانی مسافر کامیونی می­‌شود که مقصدش شمال کشور است. دیدن سرسبزی و آرامش فضای شمال، برای باشو عجیب است. او آن­‌جا با خانواده­‌ای آشنا می­‌شود و کم­‌کم رابطه­‌ای عاطفی بین او و خانواده شکل می­‌گیرد … بچه بودم که فیلم را دیدم و دیگر فرصتی برای تماشای مجددش دست نداد تا این روزها. تنها سکانسی که از فیلم یادم مانده بود همان سکانس معروفی بود که سوسن تسلیمی می­‌خواست به باشو کلمه­‌های رشتی را یاد بدهد. دیدار دوباره­‌ی فیلم بعد از این­‌همه سال، نکته­‌هایی را درباره­‌اش آشکار می­‌کند که از همه مهم‌تر زمان بیش از حد طولانی فیلم است. می­‌شد داستان را در نود دقیقه هم خلاصه کرد. نتیجه­‌ی زمان دو ساعته­‌ی فیلم این می­‌شود که دیدنش تا به آخر حوصله­‌ی زیادی طلب می­‌کند. نکته­‌ی دیگر این­‌که بار دیگر به این می­‌رسیم که سوسن تسلیمی یکی از بهترین و صاحب­‌سبک­‌ترین بازیگران پس از انقلاب ایران بود که با مهاجرتش فرصت دیدن بازی­‌هایی به­‌یادماندنی را از ما گرفت. او با چنان قدرتی نقش زن روستایی را بازی می­‌کند که هنوز هم نمونه­‌اش را در سینمای ایران سراغ ندارم.

فیلم دیگر بیضایی در «سینمای خانگی من»:

ـ مرگ یزدگرد (اینجا)

 

  • نام فیلم: سگ­‌کشی
  • کارگردان: بهرام بیضایی

گلرخ کمالی که تازه از خارج برگشته، متوجه می­‌شود همسرش ناصر معاصر به دلیل بدهی­‌های فراوان در زندان است. او که عاشق همسرش است، تصمیم می­‌گیرد شخصاً با طلبکارها مواجه شود و از آن­‌ها رضایت بگیرد … آدمیزاد چه­‌قدر عجیب است و چه­‌قدر در طول سالیان دگرگون می­‌شود. یادم هست، اولین­‌بار فیلم را زمانی که دانشجو بودم دیدم و عاشقش شدم. برای یادآوری خاطرات، حالا که بعد از سال­‌ها فیلم را می­‌بینم، هیچ از آن خوشم نمی­‌آید. خسته­‌ام می­‌کند. کارگردانی بیضایی و فضاسازی­‌اش عالی­‌ست اما داستان شعاری­‌ست و پرگو با نمادپردازی­‌های رو و گل­‌درشت. دقیقاً یادم نیست از چه چیز فیلم خوشم آمده بود!

۴ دیدگاه به “کوتاه درباره‌­ی چند فیلم، شماره‌­ی پنجاه”

  1. یلدا گفت:

    سلام و سال نوی شما مبارک
    خیلی ممنون که برای بعد از تعطیلات این همه مطلب خوب گذاشتید.

  2. sasash گفت:

    میشه پیشنهاد یه فیلم برای دیدن به شما بدم : چریکه تارا بهرام بیضایی …

پاسخ دادن

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم