آخرالزمان است و شهر تبدیل به محیطی خطرناک برای زندگی شده است. آدمها از بین رفتهاند و آن اندک انسانهایی هم که زنده ماندهاند، هر کدام عضو باندی خطرناک هستند و در پی از بین بردن انسانهای دیگر. در این میان، زن و شوهری قصد دارند خودشان را به شهر مجاور و نزد خانوادهشان برسانند … معلوم نیست چرا این زن و شوهر، اینقدر در طی طریق تعلل میکنند؟ چرا یکراست به میلواکی نمیروند و مدام وسط راه میمانند تا با ماجرایی جدید مواجه شوند؟! تازه اگر بتوانید به این پرسش جواب بدهید یا حتی آن را نادیده بگیرید، عمراً اگر بتوانید از سیر بیمنطق و بیمعنا و گنگ داستان سر در بیاورید. داستانی تکهتکه و بیمزه که علناً هیچ جذابیتی ندارد و شخصیتهایش بهشدت ناکارآمد هستند. از جمله زن و شوهر داستان که نه شیمی خوبی بینشان برقرار میشود، نه میفهمیم مشکلشان با هم چیست و نه متوجه میشویم چرا ناگهان زن آنطور بیمقدمه با شوهر خوب میشود. هیچی به هیچی!
.
چند جوان برای تحقیق دربارهی خانهای متروکه که داستانهای ترسناکی دربارهاش میگویند، یک شب را در آنجا میگذرانند تا از صحت اتفاقها آگاه شوند اما وقایع ناگواری تکتک آنها را به کام مرگ میکشاند … فیلمی ضعیف و مبتدیانه در ژانر وحشت از سینمای ترکیه که حتی به عنوان اولین کار یک کارگردان جوان هم پذیرفتنی نیست. فیلمنامهی خام آن، در حد و اندازههای یک فیلم ترسناک ظاهر نمیشود، ضمن اینکه تمهیدهای بصریاش هم برای یک فیلم ترسناک از زیرشاخهی جن و روح ناکافی و دم دستیست.
تام بعد از بیست سال از آسایشگاه روانی آزاد میشود اما تحت نظارت شدید، به خانهی دوران بچگیاش برمی گردد. خانهای که ظاهراً آرام به نظر میرسد اما کمکم توهمات ذهنی تام، گذشتهی ترسناکش و پدر و برادر و مادرش دوباره به او هجوم میآورند … از آن دست فیلمهاییست که تا یک جایی با آرامش مینشینید و دنبالش میکنید. مشکلی هم نیست و احساس میکنید با فیلم خوبی طرف هستید که آرامآرام دارد رازهایش را فاش میکند و همهچیز مشخص خواهد شد. اما نزدیک به دقایق آخر، کمکم متوجه میشوید با چه فیلم بیسروتهی مواجه بودهاید و چهقدر همهچیز بیمعنا بوده! معلوم نیست چرا برادر تام دست به قتل زنها میزند و تام طی چه روندی بیست سال به آسایشگاه روانی افتاده است. خودش میگوید چون ناخواسته شریک قتلهای برادرش بوده، اما این کافی نیست که این ماجرا را درک کنیم. این میان ماجرای پولهای پدر چیست و چرا مادر بیست سال در زیرزمین خانه توسط برادر زندانی شده است؟ نقش پدر در این میان چیست؟ چرا برادر، در لحظهی آخر، مادر را میکشد و اجازهی آزادی را به او نمیدهد؟ و … این پرسشها همینطوری در ذهنمان میچرخند و جوابی برایشان نداریم. فیلمی گنگ و بیمعنا و بیمزه.
تمی دختر ماجراجوییست که دوست دارد دور دنیا را بچرخد. او در آخرین سفر خود به تاهیتی میرود و در آنجا با پسر دریانوردی به نام ریچارد مواجه میشود. آنها عاشق هم میشوند و به پیشنهاد ریچارد برای یک سفر دریایی با قایق پسر، به اقیانوس میروند. اما طوفانی سهمگین در راه است … با توجه به سابقهی این کارگردان ایسلندی در ساخت فیلمهای اکشن و ماجراجویانهی جذاب، به سراغ دیدن این یکی رفتم که داستانش از واقعیت الهام گرفته شده است. اما برخلاف انتظار، هیچ جذابیتی در آن پیدا نمیشود، نه رابطهی ریچاد و تمی شکل گرفته است و نه صحنههای هیجانانگیزش کامل است. فلاشبکهای بیموقع و نشان دادن صحنههای آبکی عشق این دختر و پسر، بهشدت تکراری و خستهکننده و بیرمق است. از همهی اینها بدتر، پایان مثلاً غافلگیرکنندهاش است که با هیچ کجای فیلم جور در نمیآید.
فیلم دیگر کورماکور در «سینمای خانگی من»:
ـ دو اسلحه (اینجا)
خانوادهای گرفتار سه قاتل نقاب بر چهره میشوند … فیلمی بیمزه و بهشدت تکراری و بدون ذرهای خلاقیت و تنوع. معلوم نیست ناراحتی دختر خانواده از پدر و مادرش چیست و مشخص نیست چرا قاتلها افتادهاند به جان آدمها و همچنین نمیفهمیم چرا در مکانی که داستان در آن اتفاق میافتد جز شخصیتهای داستان، کس دیگری حضور ندارد و همچنین نمیدانیم قصد فیلمساز از ساختن این فیلم لوس چیست و …
یک زوج جوان و عاشق برای تعطیلات رمانتیک آخر هفته به ویلای زیبای خارج شهر میروند اما همان اولین شب سکونتشان در آنجا، به شکلی تصادفی با گروه خطرناکی مواجه میشوند که کارشان قاچاق زنهاست … راستش اولین چیزی که در این فیلم من را اذیت میکند، بازیگر نقش زن اول فیلم، پائولا پتن است که قیافهاش بهشدت روی مخ من است. بدتر از آن اینکه آنقدر بد بازی میکند که تقریباً جای هیچ حرف و سخنی باقی نمیگذارد. اما از بحث سلیقه و این حرفها که بیرون بیاییم، با فیلمی سطحی و حتی احمقانه طرفیم که به جای هولناک بودن، خنده بر لبان آدم مینشاند. مثلاً در حساسترین لحظهی فیلم، زن متوجه میشود موبایل کسی را به اشتباه برداشته. بعد که در محتویات موبایل جستجو میکند، با دیدن چند عکس از زنهایی که سر و بدنشان زخمیست، به این نتیجه میرسد که با یک باند قاچاق زنها سر و کار دارند که بسیار هم خطرناک هستند! مشخص نیست او و بقیه چهگونه با دیدن چهار عدد عکس به این نتیجهی عجیب رسیدهاند. از آن خندهدارتر، لحظهی فرار زن از دست این باند خطرناک است که در کسری از ثانیه اتفاق میافتد: او دو نفر از اعضای گروه را کلهپا میکند و از محیطی که در آن زندانی شده، پا به فرار میگذارد و بهسرعت هم میرسد به خیابان! معلوم نیست بقیهی اعضای گروه کجا هستند و اگر فرار به همین راحتی بود، چرا آن زنهای گرفتار، تا به حال فکری نکردهاند؟ قسمت خندهدار دیگر جاییست که پلیس زن دستیار باند خلافکار معرفی میشود و ما تا انتهای فیلم او را تک و تنها در ادارهی پلیس میبینیم، انگار در آن شهر به آن بزرگی، فقط همین یک نفر پلیس وجود دارد!
زن و مردی به همراه فرزند کوچکشان به هتلی ساحلی برای گذراندن تعطیلات میآیند اما همان روز اول اقامت در آنجا، بچه ناپدید میشود و پای پلیس به میان میآید … هر چهقدر هم که به سینمای هند ارادت داشته باشم، مجبورم بگویم که این فیلم واقعاً بد است. داستانی که میخواهد غافلگیر کند و مدام به مخاطب رودست بزند اما از همان صحنهی نخست، مصنوعی و مضحک جلوه میکند تا آخرین لحظه. فیلم طوری پیش میرود که آدم تصور میکند قرار است حال و هوای طنز داشته باشد، اما ماجرا دقیقاً واقعیست و هیچ شوخیای در کار نیست! از همه جالبتر این است که معلوم نمیشود چرا شخصیت مرد داستان، از همان اول نمیگوید که هیچ بچهای در کار نیست؟ دلیل این پنهانکاریاش چیست؟ شخصیت کارآگاه داستان هم جالب است: هیچ کاری نمیکند و در نهایت هم خودبهخود گره از ماجرا باز میشود!
سلام. من عاشق این قسمتم…همه را برای خودم دانلود کردم و از شما چیز یاد میگیرم. اما از آنجا که فیلمهای بیلی وایلدر را زیاد دیدم …خیلی از ایرادهای شما را در فیلمهای بیلی وایلدر هم میتوان پیدا کرد…مثلا این ایراد که چرا فلان آدم به جای فلان کار فلان نمیکند؟
چرا به همین راحتی فرار میکند……من اکثر فیلمهایی که گذاشتید را سرچ کردم و اکثرا فروش نداشته و جایزه نگرفته اند اما بعضی فیلمها برایم غیرطبیعی است . مثلا فیلمی مثل The Meg که شما در لیست نباید دید قرار دادید چرا باید به اندازه فیلم اسپیلبرگ فروش کند؟ علت استقبال چیست؟ پانصدملیون دلار فروش داشته. در حالی که فیلمهای ووردی آلن در بهترین حالت ۱۵۱ یا ۸۰ ملیون دلار برای دو فیلم امتیاز نهایی یا نیمه شب در پاریس را داشته اند..البته من فقط همین یک مورد تاحالا در سایت شما دیدم….و برایم تعجب برانگیز شد. شما فرمودید: بازار جهانی…اما چرا
مردم باید فیلمی مزخرف را پرفروش کنند؟
اول اینکه ممنون بابت توجهتان به نوشتههای من. لطف دارید. دوم اینکه از بهترین فیلمهای دنیا هم میشود ایراد گرفت و هیچ فیلمی مانند هیچ انسانی بینقص نیست. اصلاً اگر بینقص باشد که فیلم نمیشود، انسان نمیشود! اما فیلمها هم مانند انسانها نواقصشان کم و زیاد است؛ یکی کمتر، یکی بیشتر. آن انسانی که نواقص بیشتری دارد، مطرود میشود و آنی که کمتر، مورد مهر قرار میگیرد. شما میتوانید از فیلم بیلی وایلدر هم ایراد بگیرید،اما قطعاً آنقدری نیست که مثلاً فیلمهای در این لیست به آن دچارند. دانستن این نکته حتی نیازی به علم و دانش سینمایی هم ندارد، حس و حال و درونیات ما هم بعد دیدن و مقایسهی فیلمها چنین چیزی خواهند گفت. سوم اینکه فروش و جایزه لااقل برای من یکی ملاک نیست. فیلمهای زیادی معرفی کردهام، دیدهام و دوست دارمشان که هیچ فروشی نداشتهاند و هیچ جایزهای هم نگرفتهاند. اینکه چرا فلان فیلمی که من در لیست قرمز قرار دادهام فروش بالایی میکند را نمیدانم. لابد دیگرانی که فیلم را دیدهاند آن را خوب دانستهاند و نظرشان با من یکی نبوده. به هر حال نظر من که ملاک نیست طبیعتاً. بخش اعظمی از کار نقد، احساسی و سلیقهایست.